English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 182 (9 milliseconds)
English Persian
forward جلوی گستاخ
forwarded جلوی گستاخ
Other Matches
barefaced <adj.> گستاخ
pert گستاخ
boldest گستاخ
barefaced گستاخ
impudent گستاخ
flipped :گستاخ
flips :گستاخ
stroppy گستاخ
insolent گستاخ
flip :گستاخ
fresh <adj.> گستاخ
perky گستاخ
perkiest گستاخ
perkier گستاخ
brassy <adj.> گستاخ
cheeky <adj.> گستاخ
stuck-up گستاخ
stuck up گستاخ
impertinent گستاخ
presumptuous گستاخ
presumptive گستاخ
lippy گستاخ
peart گستاخ
bold faced گستاخ
hoy denish گستاخ
tumorous گستاخ
unmannerly گستاخ
jaunty گستاخ
indecent گستاخ
unshaped گستاخ
flippant گستاخ
unabashed گستاخ
venturous گستاخ
bolder گستاخ
unshapen گستاخ
bold گستاخ
malapert گستاخ
impertinence or nency فضول گستاخ
hoyden ar hoi دختر گستاخ
hoyden دختر گستاخ
minx دختر گستاخ
brash متهور گستاخ
brasher متهور گستاخ
brashest متهور گستاخ
wanton عیاش گستاخ
hussies دختر گستاخ
immodest بی عفت گستاخ
ruder خام گستاخ
boldest گستاخ متهور
bold گستاخ متهور
snot جوان گستاخ
arrogant خودبین گستاخ
arrogantly خودبین گستاخ
bolder گستاخ متهور
rude خام گستاخ
hussy دختر گستاخ
rudest خام گستاخ
besom دختر گستاخ وجسور
over confident زیاد گستاخ مغرور
brassily باپررویی گستاخ وار
cheeky دارای گونههای برامده گستاخ
boldface باصورت برافروخته از غضب وخشم گستاخ
frontward جلوی
former جلوی
feont جلوی
sincipital واقع در جلوی سر
prior پیشین جلوی
before my very eyes جلوی چشمهایم
fore جلوی قایق
fore جلوی درجلو
in the way جلوی راه
at the fore در جلوی کشتی
under one's nose <adv.> جلوی چشم کسی
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
Get out of my sight! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
cambers انحنای جلوی اسکی
head sail بادبان جلوی دکل
googol عدد یک با صد صفر در جلوی ان
nose spray بسکهای جلوی گلوله
to get in the way جلوی راه را گرفتن
wind screen شیشه جلوی اتومبیل
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
prowords کلمات جلوی جملات
Get out of my face! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
anticum جرز جلوی معبد
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
front mud guard گلگیر جلوی اتومبیل
bowling crease خط موازی جلوی پایه ها
afterleech بادبان جلوی قایق
ackermanaxle محور جلوی اتومبیل
camber انحنای جلوی اسکی
windshields شیشه جلوی اتومبیل
windshield شیشه جلوی اتومبیل
decks سکوی جلوی تانک
decked سکوی جلوی تانک
foresheets فضای جلوی قایق
bowed قسمت جلوی قایق
forward echelon رده جلوی نبرد
bow قسمت جلوی قایق
bows قسمت جلوی قایق
deck سکوی جلوی تانک
forward area منطقه جلوی رزم
bowing قسمت جلوی قایق
forwards سه بازیگر جلوی تور والیبال
jibs بادبان سه گوشه جلوی دکل
nip in the bud <idiom> از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
hold one's fire <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن
To teach grandma to suck eggs. جلوی لوطی معلق زدن
To keep prices down. جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
jibbing بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbed بادبان سه گوشه جلوی دکل
jib بادبان سه گوشه جلوی دکل
to block [hold up] (the) traffic جلوی رفت و آمد را گرفتن
to nip something in the bud از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
Accidents wI'll happen . جلوی اتفاق رانتوان گرفت
foreshore لبه جلوی ساحل دریا
metopon قسمت جلوی زائده جلومغز
to bridle one's own tongue جلوی زبان خودرا گرفتن
forebody بدنه قسمت جلوی ناو
foreshores لبه جلوی ساحل دریا
foresail بادبان سه گوش در جلوی دکل
forward bow spring فنر جلوی سینه کشتی
front wheel suspension اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
anti dazzle vizor سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
to get in somebody's way جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن
washes حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
washed حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
wash حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
There is nothing to prevent me. هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره.
fore and aft واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
It took place under my very eyes. درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
panels قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
panel قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
Come and get warm by the fire . بیا جلوی آتش که گرم بشوی
foreland زمین جلوی موضع دماغه سنگر
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father. جلوی پدرش سیگار نمی کشد
Drop me by the phone booth. مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
to bolt somebody out [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
tacking گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
leading point نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
tacked گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
hold one's tongue <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
Drop me off in front of the train station! من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
It is never too late to mend. هر کجا که جلوی ضرر رابگیری منفعت است
He parked the car right in front of the garage. درست جلوی گاراژ اتومبیل را پارک کرد
You are roasting yourself in front of the fire . خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
You are going to gain weight. if you let yourself go. اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
fore check جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
tacks گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tack گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
mizzen staysail بادبان روی سیم جلوی دکل فرعی
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
center of gravity envelope تصویر نموداری محدوده عقب و جلوی تغییرات مجازگرانیگاه
muzzle boresight حلقه تار موی محوریابی جلوی لوله توپ
zero stage طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
ante-choir [فضای خالی جلوی تریبون دسته همسرایان در کلیسا]
to swat the ball away با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن [دربازه بان]
I dare you to say it to his face. خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
to let rip حرف بدون جلوی خود را گرفتن زدن [اصطلاح روزمره]
balanced control surfaces سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
course line shot تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
intermediate area منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
nose gear قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
seen fire اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
antistatic mat پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
wanton شرور شدن گستاخ شدن
moustaches سطوح ایرودینامیکی که درقسمت جلوی هواپیمای مافوق صوت با بال دلتا شکل و با زاویه حمله زیاد نصب میگردند
redout قرمز شدن یا سرخ شدن میدان دید یا جلوی چشم انسان
observer نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
observers نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
wave kick حرکت روی جلوی تخته موج با ضربه زدن یا کشیدن یک پادر موج
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover. اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
an irrepressible person نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
passout پاس از پشت دروازه به یاردر جلوی دروازه
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com