Dictiornary-Farsi | جنبش یا آرمان از دست رفته | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
lost cause	جنبش یا آرمان از دست رفته
lost causes	جنبش یا آرمان از دست رفته


Other Matches

damped wave	موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
libration	جنبش ترازویی و حرکت موازنهای جنبش نمایان ماه
critical mach number	عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
resistance force	جنبش مقاومت یا جنبش ازادی بخش انقلابی
The sun has set (hadd set).	آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindling	رفته رفته کوچک شدن
dwindled	رفته رفته کوچک شدن
dwindle	رفته رفته کوچک شدن
to peter out	رفته رفته کوچک شدن
dwindles	رفته رفته کوچک شدن
thrawart	در رفته
gradually	رفته رفته
bit by bit <adv.>	رفته رفته
dislocated	در رفته
in process of time	رفته رفته
short tempered	از جا در رفته
by degrees <adv.>	رفته رفته
gradually <adv.>	رفته رفته
by inches	رفته رفته
frenetical	از جا در رفته
departed	رفته
inchmeal	رفته رفته
retreating forehead	پیشانی تو رفته
red-hot	ازجادر رفته
unbridle	مهاردر رفته
emaciated	گوشت رفته
it has escaped my remembrance	از خاطرم رفته
deep-set	فرو رفته
averaged	روی هم رفته
overalls	رویهم رفته
truncated soil	خاک رو رفته
gone <adj.>	از دست رفته
overall	رویهم رفته
frantic	ازکوره در رفته
consumptive	تحلیل رفته
all in all	روی هم رفته
all told	روی هم رفته
first and last	روی هم رفته
extinct	ازبین رفته
averagly	روی هم رفته
day a day	روی هم رفته
iam bored	حوصله ام سر رفته
he knew that i had gone	او میدانست که من رفته ام
i have been to paris	پاریس رفته ام
madding	از کوره در رفته
pulled	تحلیل رفته
sunken	فرو رفته
consumptives	تحلیل رفته
on average [on av.]	روی هم رفته
frenzied	ازجا در رفته
in the lump	روی هم رفته
off shade	رنگ رفته
cavetto	[پخی تو رفته]
in the a	روی هم رفته
on a par	روی هم رفته
windswept	بر باد رفته
defunct	ازبین رفته
I'm glad he's gone.	خوشحالم که او رفته.
smudgier	رنگ و رو رفته
exhausted	تحلیل رفته
averaged	روی هم رفته
averages	روی هم رفته
averaging	روی هم رفته
deployed <adj.> <past-p.>	بکار رفته
by and large <idiom>	روی هم رفته
chafed	پوست رفته
overseen	غلط رفته
jitters	از کوره در رفته
weatherbeaten	رنگ و رو رفته
smudgy	رنگ و رو رفته
away	غایب رفته
average	روی هم رفته
neater	شسته و رفته
neatest	شسته و رفته
installed <adj.> <past-p.>	بکار رفته
pallid	رنگ رفته
smudgiest	رنگ و رو رفته
applied <adj.> <past-p.>	بکار رفته
altogether	روی هم رفته
neat	شسته و رفته
inserted <adj.> <past-p.>	بکار رفته
appointed <adj.> <past-p.>	بکار رفته
stock-still	بی جنبش
kinesodic	جنبش بر
stirrings	جنبش
stock still	بی جنبش
stirs	جنبش
vibration	جنبش
rocked	جنبش
movement	جنبش
motion	جنبش
immotile	بی جنبش
inactive	بی جنبش
libration	جنبش
astir	در جنبش
leger or ledger	بی جنبش
rocks	جنبش
rock	جنبش
kinesthesis	حس جنبش
motioning	جنبش
heartbeat	جنبش
heartbeats	جنبش
on the move	در جنبش
inanition	جنبش
stirred	جنبش
the r.	جنبش
rising	جنبش
actions	جنبش
oscillation	جنبش
oscillations	جنبش
rocking	جنبش
motions	جنبش
action	جنبش
locomotion	جنبش
mobility	جنبش
jiggle	جنبش
passively	بی جنبش
vibratility	جنبش
vibrational	جنبش
awakening	جنبش
swing	جنبش
immobile	بی جنبش
jiggled	جنبش
jiggles	جنبش
jiggling	جنبش
swings	جنبش
kinesis	جنبش
motioned	جنبش
bustles	جنبش
bustled	جنبش
bustle	جنبش
stir	جنبش
we cannot undo the past	اب رفته بجوی برنمیگردد
neat	شسته و رفته مرتب
neater	شسته و رفته مرتب
what is done cannot be undone	اب رفته بجوی برنمیگردد
immersed in debt	فرو رفته در فرض
forged side	سطح فرو رفته
furibund	اشفته ازجادر رفته
you are mistaken	خطا رفته اید
neatest	شسته و رفته مرتب
he is off to the war	رفته است به جنگ
tacky	رنگ ورو رفته
lost chain	زنجیره از دست رفته
he must have gone	باید رفته باشد
power	توان از دست رفته
powered	توان از دست رفته
Have you been there recently (lately)	تازگیها آنجا رفته ای ؟
I feel pins and needles in my foot.	پایم خواب رفته
Vanished(shattered, dashed) hopes.	امیدها ی بر باد رفته
income forgone	درامداز دست رفته
lost	از دست رفته ضایع
washed up	بکلی تحلیل رفته
paler	رنگ رفته بی نور
retreating chin	چانه عقب رفته
palest	رنگ رفته بی نور
revendication	استردادزمین ازدست رفته
saddle nose	بینی فرو رفته
pale	رنگ رفته بی نور
go out the window <idiom>	اثرش از بین رفته
powering	توان از دست رفته
powers	توان از دست رفته
advanced pawn	پیاده پیش رفته
lorn	از دست رفته بربادرفته
sunken eyes	چشمان فرو رفته
ha-ha	دیوار فرو رفته
The child [kid,baby] has taken after her mother.	بچه به مادرش رفته.
As limp as a rag.	شل واز حال رفته
He is on leave of absence .	مرخصی رفته است
kinesimometer	جنبش سنج
kinesimeter	جنبش سنج
kinesalgia	جنبش درمان
kinetoscope	جنبش نما
kinesiotherapy	جنبش درمانی
kinology	جنبش شناسی
psychokinesis	جنبش فراروانی
quiescently	بدون جنبش
reformation	نهضت جنبش
saltation	جنبش ناگهانی
uniform movement	جنبش یکسان
to youse to a	به جنبش انداختن
tremour	تکان جنبش
undulation	جنبش نوسانی
kymogram	جنبش نگاره
kymograph	جنبش نگار
labor movement	جنبش کارگری
libration	جنبش ترازویی
libration	جنبش موازنهای
life blood	جنبش بی اخبار
mass movement	جنبش تودهای
paratonic	از جنبش بازدارنده
photokinesis	نور جنبش
movableness	جنبش پذیری
move	جنبش تکان
jar	تکان جنبش
tremor	تکان جنبش
tremors	تکان جنبش
braid	جنبش جهش
braided	جنبش جهش
braids	جنبش جهش