English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (38 milliseconds)
English Persian
drab جنده بازی کردن
drabber جنده بازی کردن
drabbest جنده بازی کردن
Other Matches
fornication جنده بازی
the social evil جنده بازی
misplay بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
fornicatrix جنده
hacked جنده
hack جنده
hacks جنده
townswoman جنده
fornicatress جنده
lacedmutton جنده
trollop جنده
panel house جنده خانه
bawdy house جنده خانه
bordello [American E] جنده خانه
house of ill repute جنده خانه
hackster جنده فاحشه
lupanar جنده خانه
fancy man جنده فاحشه
fancy men جنده فاحشه
fancy women جنده فاحشه
prostitutor جنده یا جاکش
meretriciously جنده وار
doxy جنده گداها
whore monger جنده باز
pornocracy نفوذ جنده ها
whore master جنده باز
pornerastic جنده دوست
flash house دزدخانه جنده خانه
whorehouse جنده خانه [اصطلاح روزمره]
shinny بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
whorehouse جنده خانه [در باواریا و اتریش و سوئیس] [اصطلاح روزمره]
harlequinade بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
fire fight ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
shinney بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
kiss in the ring بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
dib ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
quibbles زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to play fair مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
quibble زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
charlatanic امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
play-acting بازی کردن
actuble بازی کردن
moved بازی کردن
playing رل بازی کردن
headwork با سر بازی کردن
bump بازی کردن
miscast بد بازی کردن
playing بازی کردن
twiddle بازی کردن
twiddling بازی کردن
play-act بازی کردن
played بازی کردن
rinks یخ بازی کردن
moves بازی کردن
play-acts بازی کردن
rink یخ بازی کردن
To be acting. To put it on . رل بازی کردن
toy بازی کردن
gallant زن بازی کردن
twiddled بازی کردن
toys بازی کردن
played رل بازی کردن
play-acted بازی کردن
play بازی کردن
plays بازی کردن
move بازی کردن
plays رل بازی کردن
playact رل بازی کردن
play رل بازی کردن
twiddles بازی کردن
fox روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes روباه بازی کردن تزویر کردن
foxing روباه بازی کردن تزویر کردن
to make love عشق بازی کردن
skate اسکیت بازی کردن
to play ball توپ بازی کردن
to fly a kite سفته بازی کردن
to play at chess شطرنج بازی کردن
skated اسکیت بازی کردن
skates اسکیت بازی کردن
to play for love سر هیچ بازی کردن
piddles باخوراک بازی کردن
to look oneself again پشم بازی کردن
shinney شینی بازی کردن
shinny شینی بازی کردن
play تفریح بازی کردن
plays تفریح بازی کردن
piddle باخوراک بازی کردن
piddled باخوراک بازی کردن
thimblerig شعبده بازی کردن
played تفریح بازی کردن
playing تفریح بازی کردن
to bill and coo بوسه بازی کردن
fences شمشیر بازی کردن
bowl باتوپ بازی کردن
taw تیله بازی کردن
showboat نمایشی بازی کردن
bowls باتوپ بازی کردن
left-handed با دست چپ بازی کردن
spoofs حقه بازی کردن
spoof حقه بازی کردن
fence شمشیر بازی کردن
flimflam حقه بازی کردن
skied اسکی بازی کردن
equivocating زبان بازی کردن
To play cards . ورق بازی کردن
prevaricate زبان بازی کردن
prevaricated زبان بازی کردن
prevaricates زبان بازی کردن
prevaricating زبان بازی کردن
card ورق بازی کردن
cards ورق بازی کردن
kite سفته بازی کردن
war game بازی جنگ کردن
palter زبان بازی کردن
start up <idiom> بازی را شروع کردن
ski اسکی بازی کردن
court عشق بازی کردن
criminal court عشق بازی کردن
equivocates زبان بازی کردن
equivocated زبان بازی کردن
skis اسکی بازی کردن
yo-yos یویو بازی کردن
playact در تاتر بازی کردن
fornicating : فاحشه بازی کردن
play out تا اخر بازی کردن
fornicates : فاحشه بازی کردن
play fair مردانه بازی کردن
fornicated : فاحشه بازی کردن
fornicate : فاحشه بازی کردن
favouritism پارتی بازی کردن
to play soccer فوتبال بازی کردن
to play football فوتبال بازی کردن
kites سفته بازی کردن
equivocate زبان بازی کردن
spars مشت بازی کردن
sparred مشت بازی کردن
spar مشت بازی کردن
personify رل دیگری بازی کردن
personified رل دیگری بازی کردن
tricking حقه بازی کردن
tricked حقه بازی کردن
to skip rope بند بازی کردن
trick حقه بازی کردن
mountebanks حقه بازی کردن
mountebank حقه بازی کردن
personifying رل دیگری بازی کردن
yo-yo یویو بازی کردن
personifies رل دیگری بازی کردن
gambles سفته بازی کردن
to play marbles مهره بازی کردن
misplay ناشیانه بازی کردن
gambled سفته بازی کردن
gamble سفته بازی کردن
To spend recklessly ( prodigally ) . گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
fowling روبه بازی یادوروئی کردن
to play square راست وحسینی بازی کردن
performs بازی کردن نمایش دادن
to pay at addor even بازی طاق یا جفت کردن
to play at d. تخته نرد بازی کردن
see-saw الا کلنگ بازی کردن
see-sawed الا کلنگ بازی کردن
to play for love تفریحی یا عشقی بازی کردن
to play up درست و حسابی بازی کردن
see-sawing الا کلنگ بازی کردن
perform بازی کردن نمایش دادن
performed بازی کردن نمایش دادن
see-saws الا کلنگ بازی کردن
To play (trifle) with someones feeling. با احساسات کسی بازی کردن
teeter الله کلنگ بازی کردن
to toy with one's food با غذای خود بازی کردن
warm up دست گرمی بازی کردن
warm up <idiom> گرم کردن (برای بازی)
romp با جیغ وداد بازی کردن
romped با جیغ وداد بازی کردن
romping با جیغ وداد بازی کردن
romps با جیغ وداد بازی کردن
play cat and mouse with someone <idiom> موش و گربه بازی کردن
teeters الله کلنگ بازی کردن
game سرگرمی دوربازی بازی کردن
teetered الله کلنگ بازی کردن
carpetbag سیاست بازی ودغلکاری کردن
To play ones part . نقش خودرا بازی کردن
acted بازی کردن نمایش دادن
act بازی کردن نمایش دادن
to spar at each other باهم مشت بازی کردن
footle لودگی یا بازی کردن پایگکوبی
teetering الله کلنگ بازی کردن
speculating احتکارکردن سفته بازی کردن
sports نمایش تفریحی بازی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com