Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
drive to maturity
جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
Other Matches
stages theory of economic growth
نظریه مراحل رشد اقتصادی نظریه روستو
take off
خیز . یکی از مراحل توسعه اقتصادی در نظریه روستو
phased array
ترتیب مرحله به مرحله جریان مرحله به مرحله بندی شده
fourths
چهارمین
fourth
چهارمین
fa
چهارمین نت موسیقی
thanksgiving day
چهارمین پنجشنبه ماه نوامبر
sequenced ejection
سیستم پرتاب مرحله به مرحله
creeps
مرحله به مرحله جلو رفتن
creep
مرحله به مرحله جلو رفتن
sophistication
نوع انتخاب سریع که اطلاعات مرحله اول مرتب سازی در مرحله دوم به کار می رود تا سرعت انتخاب را افزایش دهد
boost phase
مرحله دوم پرتاب موشک مرحله روشن شدن موتورمرحله دوم
leapfrogged
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrogs
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrogging
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrog
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
assembler
اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
labor theory of value
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
subsistence theory of wages
نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
classical theory of money
نظریه پول کلاسیک ها نظریه مقداری پول
malthusian law of population
نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
second best theory
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
crown
حد کمال
perfection
کمال
sophistication
کمال
exactitude
کمال
decentness
کمال
delelopment
کمال
crowns
حد کمال
throroughness
کمال
perfectness
کمال
thoroughness
کمال
plentitude
کمال
integrity
کمال
svelt
زن با کمال
completeness
کمال
period
کمال
periods
کمال
maturity
کمال
amplitude
کمال
svelte
با کمال
towards
بسوی
to
بسوی
at
بسوی
toward
بسوی
off
بسوی
against
بسوی
into
بسوی
mature
به حد کمال رسیدن
edifying
کمال اور
matures
به حد کمال رسیدن
woefully
<adv.>
با کمال تاسف
hone
به کمال رساندن
to perfection
بحد کمال
sad to say
[regrettably]
<adv.>
با کمال تاسف
dyed-in-the-wool
تمام و کمال
regretfully
<adv.>
با کمال تاسف
regrettably
<adv.>
با کمال تاسف
unfortunately
<adv.>
با کمال تاسف
apogee
نقطهء کمال
consummation
کمال منتها
acme
نقطهء کمال
the utmost love
کمال محبت
perfectionism
کمال گرایی
decently
از روی کمال
plenitude
کمال سرشاری
finished
مهذب با کمال
entelechy
کمال اول
elaborateness
کمال دقت
perfectible
کمال پذیر
perfectibility
کمال پذیری
ideals
کمال مطلوب
economic maturity
کمال اقتصادی
ideal
کمال مطلوب
accomplishment
کمال هنر
to the life
با کمال دقت
nephrotomy
کمال منتها
point four
چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
inflight phase
مرحله بازدید حین پرواز مرحله عملیات حین پرواز
east
بسوی خاوررفتن
to put a bout
بسوی دیگرگرداندن
landward
بسوی زمین
soiuth ward
بسوی جنوب
spaceward
بسوی فضا
landward
بسوی خشکی
eastbound
بسوی شرق
easterly
بسوی شرق
seaward
بسوی دریا
south wards
بسوی جنوب
skyward
بسوی اسمان
inpouring
بسوی درون
off
عازم بسوی
onward
بسوی جلو
aport
بسوی بندر
earthward
بسوی زمین
selenotropic
بسوی ماه
over-
بسوی دیگر
over
بسوی دیگر
meridian
اوج درجه کمال
optimal
مربوط به کمال مطلوب
full and final settlement
تسویه تمام و کمال
primes
کمال بهترین قسمت
primed
کمال بهترین قسمت
prime
کمال بهترین قسمت
in the pink
در کمال تندرستی یا صحت
to pay up
تمام و کمال پرداختن
to pay off
تمام و کمال پرداختن
to attain perfection
بحد کمال رسیدن
the pink ofhealth
کمال تندرستی یا صحت
perfection of savagery
کمال وحشی گری
complementarity
کمال اصل متممیت
meridians
اوج درجه کمال
phasing
مرحله بندی مرحله بندی عملیات
combat phase
مرحله درگیری در رزم مرحله رزم
sentimentalism
گرایش بسوی احساسات
shooting
شوت بسوی دروازه
shootings
شوت بسوی دروازه
goal kick
شوت بسوی دروازه
southwestward
بسوی جنوب غربی
orientating
توجه بسوی خاور
orientates
توجه بسوی خاور
wester
بسوی باختر رفتن
northwards
بسوی شمال شمالا
orientate
توجه بسوی خاور
infalling
ریزش بسوی درون
aslant
بسوی سراشیب اریبی
introvert
بسوی درون کشیدن
introverts
بسوی درون کشیدن
introrsal
رو کننده بسوی درون
introrse
رو کننده بسوی درون
uptrend
تمایل بسوی بالا
northward
بسوی شمال شمالا
southwestwards
بسوی جنوب غربی
propulsion
فشار بسوی جلو
drive to maturity
حرکت بسوی بلوغ
earthbound
متوجه بسوی زمین
base running
دویدن بسوی پایگاه
sentimentality
گرایش بسوی احساسات
introversion
برگشت بسوی درون
make for
پیش رفتن بسوی
continuation
حرکت مداوم بسوی سبد
adductive
استشهادی بسوی محور کشنده
indraft
ریزش چیزی بسوی درون
indraght
ریزش چیزی بسوی درون
westward
بسوی باختر بطرف مغرب
westwards
بسوی باختر بطرف مغرب
upsurge
بسوی بالا موج زدن
south
بسوی جنوب نیم روز
plinking
تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء
She is the center of attraction .
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
gonogenesis
کمال و بلوغ سلول نطفه یاجرثومه
beau ideal
زیبای تمام عیار کمال مطلوب
I'll be happy to help
[assist]
you.
من با کمال میل در اختیار شما هستم.
the odds are in our favour
احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
postward
بسوی محل شروع اسب دوانی
We made a long step toward success.
قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
wage fund theory of wages
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
send down
پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
transhumant
حرکت کننده بسوی کوهستان برای چرا
To go cap in hand to someone.
دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
snipe
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniped
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipes
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniping
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
tomorow morning . I wI'll leavew for london.
فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
delayed steal
دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
autumn
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
autumns
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
phased attack
تک مرحله بندی شده حمله مرحله بندی شده
nympholept
کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
ferryboat
قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
ferryboats
قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
positioned
نظریه
position
نظریه
opinion
نظریه
two cents worth
<idiom>
نظریه
thebe
نظریه
lookout
نظریه
lookouts
نظریه
theorem
نظریه
theory
نظریه
theories
نظریه
theorems
نظریه
outlook
نظریه
viewpoint
نظریه
recommendation
نظریه
in the light of
نظریه
commenting
نظریه
commented
نظریه
comment
نظریه
suggestions
نظریه
suggestion
نظریه
views
نظریه
viewing
نظریه
viewed
نظریه
view
نظریه
recommendations
نظریه
queing theory
نظریه صف
opinions
نظریه
point of view
نظریه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com