English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 153 (2 milliseconds)
English Persian
rejoinder جواب
rejoinders جواب
riposte جواب
riposted جواب
ripostes جواب
riposting جواب
response جواب
responses جواب
replied جواب
replies جواب
reply جواب
replying جواب
antiphony جواب
repost جواب
resolvent جواب
comeback جواب
comebacks جواب
Other Matches
irresponsive جواب ندهنده بی جواب
recalcitrancy جواب رد
recalcitrance جواب رد
irreprovable بی جواب
in reply to در جواب
counterplea جواب رد
whyŠthere is the answer در سر جواب
respond جواب دادن
answer pennant پرچم جواب
answer mode حالت جواب
responded جواب دادن
responds جواب دادن
nope جواب منفی
an abrupt answer جواب تند
reply paid /RP/ [reply prepaid] جواب قبول
A straightforward answer. جواب سر راست
have it <idiom> به جواب رسیدن
toss off <idiom> حاضر جواب
to make a response جواب دادن
to give the mitten جواب کردن
snip snap جواب زیرکانه
send away جواب دادن
responsory جواب جماعت
The wrong answer. جواب غلط
reply paid جواب قبول
question answer سئوال- جواب
irrefragably بطور بی جواب
voice response جواب صوتی
counter memorial جواب یادداشت
auto answer خود جواب
A correct answer. جواب صحیح
interlocutors جواب دهنده
unanswerable جواب ناپذیر
answering : جواب پاسخ
interlocutor جواب دهنده
undertakers جواب گو مسئول
undertaker جواب گو مسئول
recitative جواب دادن
answerable جواب دار
favourable جواب مساعد
response position مکان جواب
answered : جواب پاسخ
undertaking جواب گو مسئول
brusque پیش جواب
answer : جواب پاسخ
answers : جواب پاسخ
He answered nothing. اصلا جواب نداد
flea in one's ear <idiom> جواب دندان شکن
telephone responder جواب دهنده تلفن
sockdologer اتمام حجت جواب
sockdolager اتمام حجت جواب
Touché! خوب جواب دادی!
answer جواب احتیاج را دادن
To dismiss(sack,discharge)someone. کسی را جواب کردن
out in left field <idiom> از جواب صحیح دورشدن
talk back <idiom> بی ادبانه جواب دادن
In response (reply) to your letter. در جواب نامه تان
answered جواب احتیاج را دادن
A crushing reply(retort). جواب دندان شکن
to comply [with] [به نیازی] جواب دادن
unique solution جواب منحصر بفرد
unansweable بی جواب تکذیب ناپذیر
to return a greeting جواب سلام دادن
answers جواب احتیاج را دادن
answering جواب احتیاج را دادن
replying جواب شفاهی دفاعیه
corespondent مسئول جواب گویی
rebutted جواب متقابل دادن
replied جواب شفاهی دفاعیه
rebutting جواب متقابل دادن
retort جواب متقابل دادن
retort جواب متقابل تلافی
sallies جواب سریع و زیرکانه
retorts جواب متقابل تلافی
rebuts جواب متقابل دادن
counterbid جواب خریداربه فروشنده
counterclaim جواب به ادعای شاکی
reply جواب شفاهی دفاعیه
sally جواب سریع و زیرکانه
repartee جواب شوخی امیز
retorts جواب متقابل دادن
to meet [به نیازی] جواب دادن
to accommodate [به نیازی] جواب دادن
replies جواب شفاهی دفاعیه
have her cable لنگر جواب دادن
rebut جواب متقابل دادن
He was pressed for pressed for ad answer . به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
bite the hand that feeds you <idiom> جواب خوبی را با بدی دادن
A logical remark has no answer. <proverb> یرف یساب جواب ندارد .
Why don't you answer? چرا جواب نمی دهید؟
never to be at a loss for an answer همیشه حاضر جواب بودن
He didnt return (acknowledge) my greetings. جواب سلام مرا نداد
reply پاسخ دادن جواب کتبی
replying پاسخ دادن جواب کتبی
antiphony انعکاس یا جواب سرود وموسیقی
refutatory تکذیب کننده متضمن جواب رد
refutative تکذیب کننده متضمن جواب رد
audio response device دستگاه جواب دهنده سمعی
answer جواب دادن از عهده برامدن
improvisator بدیهه ساز حاضر جواب
replies پاسخ دادن جواب کتبی
replied پاسخ دادن جواب کتبی
To take the salute. جواب سلام ( نظامی ) رادادن
Answer me this question. جواب این سؤالم را بده
Please answer the telephone. لطفا" جواب تلفن را بدهید
answered جواب دادن از عهده برامدن
answering جواب دادن از عهده برامدن
answers جواب دادن از عهده برامدن
meet some one's objections به ایرادات کسی جواب دادن
countering جواب دادن معامله بمثل کردن با
the answer is right under your nose <idiom> جواب مثل روز روشن است
countered جواب دادن معامله بمثل کردن با
counter جواب دادن معامله بمثل کردن با
responsive دارای عکس العمل سریع جواب گو
A sharp note(reply). نامه (جواب ) تند ( شدید اللحن )
responsor دستگاه گیرنده و جواب دهنده الکترونیکی
To answer back. جواب دادن ( یکی بدو کردن )
We wI'll be notified(informed)of the results today. امروز جواب کار معلوم می شود
replication جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
This does not satisfy me. این جواب مرا قانع نمی کند
antiphon سرودی که بوسیله سرایندگان کلیسا در جواب دستهء دیگرخوانده میشود
transponder دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
transpondor دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
audio ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
menu display روش محاورهای ارتباط باسیستم کامپیوتری از طریق سوال و جواب یا انتخابهای چند گانه
cases تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
case تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
linear روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا به جواب برسد.
Thanks for calling back. با تشکر برای تماس. [به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
returned گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
Force is the answer to force. <proverb> جواب زور را زور مى دهد .
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
recredential نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com