English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
Jimmy Carter has cancer. جیمی کارتر بیماری سرطان دارد.
Other Matches
oil sump کارتر
oil pan کارتر
crankcase کارتر
crankcase sump کارتر
carter جعبه کارتر
crankcase جعبه کارتر
oil pan محفظه کارتر
oil pan جعبه کارتر خودرو
crankcase ventilator هواکش کارتر اتومبیل
crankcase محفظه کارتر پوسته میل لنگ
crankcase bottom o.lower half قسمت تحتانی محفظه لنگ کف کارتر
sequela بیماری ناشی از بیماری دیگر
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
carcinogenic سرطان زا
cancri سرطان
carcinoma سرطان
cancer سرطان
cancers سرطان
carcinogen سرطان زای
cancroid سرطان جلدی
cancroid شبه سرطان
carcinogenesis تولید سرطان
crabs برج سرطان
cancer برج سرطان
alpha cancri الفا- سرطان
cancers برج سرطان
scrotocele سرطان صفن
leukemia سرطان خون
carcinogens سرطان زای
crab برج سرطان
sarcocele سرطان خایه
sarcocele سرطان بیضه
noma سرطان جوف دهن
noli me tangere سرطان پوست گل حنا
carcinology علم سرطان شناسی
oncology سرطان شناسی [پزشکی ]
cervical cancer سرطان گردن رحم [پزشکی]
cancer of the cervix سرطان دهانه رحم [پزشکی]
cervix cancer سرطان دهانه رحم [پزشکی]
cervical carcinoma [CC] سرطان دهانه رحم [پزشکی]
cancer of the cervix سرطان گردن رحم [پزشکی]
cervical cancer سرطان دهانه رحم [پزشکی]
cervix cancer سرطان گردن رحم [پزشکی]
cervical carcinoma [CC] سرطان گردن رحم [پزشکی]
carcinogen ماده مولد یا مشدد سرطان سرطانزا
carcinogens ماده مولد یا مشدد سرطان سرطانزا
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
precancerous وابسته به قبل از سرطان مرحله قبل از سرطانی
Walls have ears <idiom> دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
malady بیماری
disease بیماری
epizootic بیماری
maladies بیماری
virulent <adj.> بیماری زا
pathogenic بیماری زا
diseases بیماری
illness بیماری
illnesses بیماری
enclave economices اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears دیوار موش دارد موش گوش دارد
nosophilia بیماری خواهی
psychosis بیماری روانی
to be laid up with something بیماری گرفتن
nosophobia بیماری هراسی
to be ill with something بیماری گرفتن
graves'disease بیماری گریوز
to be down with something بیماری گرفتن
hansen's disease بیماری هنسن
tay sach's disease بیماری تی- ساکس
to have something [a disease, an illness] بیماری گرفتن
neuropathy بیماری عصب
pathophobia بیماری هراسی
some kind of sickness یک نوعی از بیماری
wilson's disease بیماری ویلسون
venereal disease بیماری مقاربتی
down's disease بیماری داون
AIDS بیماری ایدز
AIDS بیماری سیدا
legionnaires' disease بیماری لژیونرها
radiation sickness بیماری برتابشی
radiation sickness بیماری تابشی
addison's disease بیماری ادیسون
advantage by illness بهره بیماری
alzeimer's disease بیماری الزایمز
insect vectors حشرات بیماری زا
VD بیماری مقاربتی
VD بیماری زهروی
The symptoms ( of a disease) . علائم بیماری
herpes simplex بیماری تب خال
sick leave استراحت بیماری
ailments بیماری مزمن
ailment بیماری مزمن
epilepsy بیماری صرع
remission بهبودی بیماری
Diagnosis. تشخیص بیماری
mental disorder بیماری روانی
mental illness بیماری روانی
mental disease بیماری روانی
Parkinson's disease بیماری پارکینسون
lumpy jaw بیماری "اکتینومیکوز"
radiation sickness بیماری اشعه
love sickness بیماری عشق
symptomatic نشانه بیماری
illness بیماری کسالت
illnesses بیماری کسالت
rabies بیماری هاری
encephalopathy بیماری مغزی
catamnesis تاریخچه بیماری
pott's disease بیماری پوت
pick's disease بیماری پیک
pathognomy بیماری شناسی
sick bed بستر بیماری
pestilence بیماری طاعون
pick's syndrome بیماری پیک
pathogenesis بیماری زایی
parkinsonism بیماری پارکینسون
hypertension بیماری فشار خون
to die of an illness در اثر بیماری مردن
iatrogenic illness بیماری پزشک زاد
wernicke's encephalopathy بیماری مغزی ورنیکه
fungus فونجی بیماری قارچی
hemorrhoid [American] بواسیر [بیماری] [پزشکی]
hemiparasite انگلهایی که بیماری زا نیستند
beriberi بیماری کمبود ویتامن B
inpatient بیماری که در بیمارستان میخوابد
hemorrhoid [American] همورویید [بیماری] [پزشکی]
to pass a disease on بیماری منتقل کردن
polio بیماری فلج اطفال
haemorrhoid [British] همورویید [بیماری] [پزشکی]
fifth disease [Erythema infectiosum] بیماری پنجم [پزشکی]
pesthole لانه بیماری ومیکروب
insect vectors حشرات ناقل بیماری
migraine میگرن [پزشکی] [بیماری]
haemorrhoid [British] بواسیر [بیماری] [پزشکی]
to get back on one's feet بهتر شدن [از بیماری]
slapped cheek syndrome بیماری پنجم [پزشکی]
basedow's disease بیماری بیس داو
allopathy معالجهء بیماری با اضداد ان
smallpox {sg} آبله [پزشکی] [بیماری]
gilles de la tourett's disease بیماری ژیل دو لاتورت
secondary gain بهره ثانوی بیماری
epinosic gain بهره ثانوی بیماری
flight into sickness پناه بردن به بیماری
variola {sg} آبله [پزشکی] [بیماری]
paranosic gain بهره اصلی بیماری
pox {sg} آبله [پزشکی] [بیماری]
loose smut بیماری زنگ گندم
black vomit تب زرد [پزشکی] [بیماری]
yellow jack [colloquial] [yellow fever] تب زرد [پزشکی] [بیماری]
maladies فاسد شدگی بیماری
diphtheria [diph] دیفتیری [پزشکی] [بیماری]
diathesis بیماری پذیری ارثی
he fell ill به بستر بیماری افتاد
red plague {sg} آبله [پزشکی] [بیماری]
malady فاسد شدگی بیماری
psychosomatic disease بیماری روانی- تنی
yellow fever تب زرد [پزشکی] [بیماری]
primary gain بهره اصلی بیماری
paranosis بهره کشی از بیماری
yellow jack [colloquial] [yellow fever] طاعون زرد [پزشکی] [بیماری]
cystolith سنگ مثانه [پزشکی] [بیماری]
bladder calculus سنگ مثانه [پزشکی] [بیماری]
to d. in one's bed دراثر پیری یا بیماری مردن
yellow fever طاعون زرد [پزشکی] [بیماری]
symptomatic مطابق نشانه بیماری نماینده
chicken pox {sg} آبله مرغان [پزشکی] [بیماری]
chicken-pox {sg} آبله مرغان [پزشکی] [بیماری]
epidemics واگیر بیماری همه گیر
to contract something from somebody از کسی چیزی [بیماری] گرفتن
epidemic واگیر بیماری همه گیر
vaccinated برضد بیماری تلقیح شدن
vaccinates برضد بیماری تلقیح شدن
vaccinating برضد بیماری تلقیح شدن
The soldiers died from illness and hunger. سربازان از گرسنگی و بیماری مردند.
nephrolith سنگ کلیه [پزشکی] [بیماری]
hunger osteopathy بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
vaccinate برضد بیماری تلقیح شدن
locoism نوعی بیماری اسب ودام
black vomit طاعون زرد [پزشکی] [بیماری]
vesical calculus سنگ مثانه [پزشکی] [بیماری]
bladder stone سنگ مثانه [پزشکی] [بیماری]
melituria بیماری قند سلس البول
renal calculus [Calculus renalis] سنگ کلیه [پزشکی] [بیماری]
kidney stone [Calculus renalis] سنگ کلیه [پزشکی] [بیماری]
poliomyelitic مبتلا به بیماری فلج کودکان
glanders بیماری مسری اسب و انسان
Hand, foot and mouth disease [HFMD] بیماری دست، پا و دهان [پزشکی]
symptomatology علم شناسایی نشانههای بیماری
varicella آبله مرغان [پزشکی] [بیماری]
poliomyelitic وابسته به بیماری فلج کودکان
computer assisted diagnosis تشخیص بیماری توسط کامپیوتر
pathoneurosis روان رنجوری بیماری زاد
dementia دمانس [نوعی بیماری] [پزشکی]
enphytotic بیماری همه گیر شایع
lepidosis بیماری پوست پولک دار
to lay low خیلی ضعیف کردن [بیماری]
lymphogranuloma ورم غدههای لنفاوی بیماری هوچکین
dementia زوال عقل [نوعی بیماری] [پزشکی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com