Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
readied
حاضربه تیر حاضر باشید
readies
حاضربه تیر حاضر باشید
ready
حاضربه تیر حاضر باشید
readying
حاضربه تیر حاضر باشید
Other Matches
You can rest assured.
خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
ready position
حاضربه تیراندازی
prepare for action
حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
prepare for action
حاضربه جنگ کردن
ready position
وضعیت حاضربه حرکت هلیکوپتر
hurry up
زود باشید
look sharp
زود باشید
mind your eye
ملتفت باشید
perhaps you have seen it
شاید انرادیده باشید
keep your peck up
جرات داشته باشید
depend upon it
خاطر جمع باشید
you might have come
باید امده باشید
be a man
مردانگی داشته باشید
you may rest assured
میتوانید مطمئن باشید
Please make yourself comfortable.
لطفا" راحت باشید
you have perhaps seen it
شاید انرا دیده باشید
stick to your work
بکار خود مشغول باشید
dont care a rap
هیچ پروا نداشته باشید
live it up
<idiom>
روز خوبی راداشته باشید
Be of good courage .
قوت قلب داشته باشید
on guard
اماده برای دفاع باشید
leave me alone
کاری بمن نداشته باشید
dont care a rap
ذرهای باک نداشته باشید
look to your manner
موافب اطوار خود باشید
he had need remember
بایستی بخاطر داشته باشید
god speed you
کامیاب شوید موفق باشید
perhaps you have seen it
ممکن است انرادیده باشید
Be quiet so as not to wake the others.
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
mind your p's and qs
در گفتار و کردار خود بهوش باشید
you have perhaps seen it
ممکن است انرا دیده باشید
Would you wait for me, please?
ممکن است لطفا منتظرم باشید؟
You really ought to take better care of yourself.
شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
i give you my world for it
قول میدهم اینطور باشد مطمئن باشید
mix up, caution
موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند
be patient to all men
با همه مردم شکیبا باشید نسبت بهمه بردباریاصبورباشید
i insist on your being present
جدا` عقیده دارم که شما بایدحضور داشته باشید
Would you care for a cup of coffee?
آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
You should always be careful walking alone at night.
همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
salvos
در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
pan
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan-
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pans
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
Can you watch the dog for us this weekend?
آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
on hand
<idiom>
حاضر
agreeable
حاضر
ubiquitous
حاضر
presenting
حاضر
existing
حاضر
presents
حاضر
presented
حاضر
present
حاضر
stock
:حاضر
stocked
:حاضر
in the saddle
حاضر
johnny on the sopt
حاضر و اماده
make ready
حاضر شدن
operationally ready
حاضر به عملیات
operationally ready
حاضر به کار
toss off
<idiom>
حاضر جواب
readiness to report
حاضر جوابی
at the moment
در حال حاضر
ready wit
حاضر جوابی
action front
حاضر به تیر
For the time being. At peresent. presently.
درحال حاضر
roll call
حاضر و غایب
to e. an appearance
حاضر شدن
get ready
حاضر شدن
stand by
حاضر بودن
currents
در حال حاضر
existing
در حال حاضر
present
[at]
<adj.>
باشنده
[حاضر]
[در]
repartee
حاضر جوابی
omnipresent
حاضر در همه جا
current
در حال حاضر
omnipresent
همه جا حاضر
here
بدینسو حاضر
at the present moment
درحال حاضر
willing
حاضر خواهان
active
حاضر بخدمت
operational
حاضر به کار
at present
در حال حاضر
readied
حاضر به کار
rigs
وضع حاضر
readying
قبضه حاضر
rigged
وضع حاضر
rig
وضع حاضر
attends
حاضر بودن
attending
حاضر بودن
delicatessen
اغذیه حاضر
delicatessens
اغذیه حاضر
readied
قبضه حاضر
readies
حاضر به کار
readies
قبضه حاضر
ready
حاضر به کار
ready
قبضه حاضر
readying
حاضر به کار
attend
حاضر بودن
To keep an appointment .
سر قرار حاضر شدن
To call the roll. Roll-call.
حاضر غایب کردن
operational route
جاده حاضر به کار
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
To prepare something. To get somethings ready.
چیزی را حاضر کردن
Get ready for the journey(trip)
برای مسافرت حاضر شو
fair game
طعمهی حاضر و آماده
to be present
باشنده
[حاضر]
بودن
to conjure up
با سحر حاضر کردن
actions
فرمان حاضر به تیر
attender
شخص حاضر در جایی
ready position
حالت حاضر به تیر
unready
غیراماده حاضر نشده
get ready
حاضر کردن یا شدن
inbearing
ناخوانده حاضر خدمت
inbearing
فضولانه حاضر خدمت
call the roll
حاضر و غایب کردن
presence of mind
حاضر ذهنی هوشیاری
roll-call
حاضر و غایب کردن
roll-calls
حاضر و غایب کردن
i agreed to go
حاضر شدم بروم
fitting out
حاضر کردن ناو
he refused to go
حاضر نشد برود
action
فرمان حاضر به تیر
obliging
حاضر خدمات مهربان
march order
حاضر براه کردن
show up
سر موقع حاضر شدن
standby
منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
standbys
منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
improvisation
بدیهه سازی حاضر جوابی
never to be at a loss for an answer
همیشه حاضر جواب بودن
get ready
اماده شدن حاضر کردن
dates
در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
date
در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
embattle
حاضر شدن برای جنگ
I was an eye witness to what happened.
من حاضر وناظر وقا یع بودم
Those who attended the meeting.
کسانیکه در جلسه حاضر بودند
I wI'll get (persuade)him to sign .
اورا حاضر بامضاء می کنم
When will they be ready?
چه وقت آنها حاضر میشود؟
Are you prepared to accept my conditions?
حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
all available
کلیه توپخانه حاضر به تیر
At the moment we are not able to ...
در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
roll call
حاضر و غایب کردن افراد
improvisator
بدیهه ساز حاضر جواب
make ready
اماده شدن حاضر کردن
ubiquitous
همه جا حاضر موجود درهمه جا
senior officer afloat
ارشدترین افسر حاضر در ناو
set up
حاضر به جنگ کردن توپ
show up
حاضر شدن حضور یافتن
embattle
حاضر به جنگ کردن یا شدن
offer to buy something
حاضر به خرید چیزی شدن
current
آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
currents
آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
at this stage
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
set
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
sets
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
setting up
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
to compel the attendance of a witness
وادار به حاضر شدن شاهدی
[قانون]
operating force
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
he would take no refusal
هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
operationally ready
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
ready rack
قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
to report oneself
حاضر شدن وخود را معرفی کردن
It doesn't fly with me
[American E]
[colloquial]
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
That won't work with me!
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
make the scene
<idiom>
به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
actual job
[job held]
[occupation held]
پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
ready missile
موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
make the grade
<idiom>
منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
our offer to render a service
حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
hath
سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
rolling reserve
امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
raise pistol
فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
colour
انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
to report for duty
برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
colours
انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
safe format
عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
individual demand schedule
صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
to call the roll
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
embattle
حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
resident school
مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
window
فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
minuteman
داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
inactive
پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
front de liberation national
فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
activity
تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
dockets
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
activities
تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
docketing
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docket
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
exclusion principle
اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
storage
فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
workspace
فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
unpopulated
تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
tout temps prist
تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
Internet
جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
IE
جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
manned
اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
holocene
وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
operating strenght
پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com