English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English Persian
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
Other Matches
what have you [ gone and] done now! حالا دیگه چه فوزولی [شیطنتی] کردی!
That's the end of that! این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
It's all over now! این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
Kurdish rug فرش کردی [مناطق بافت به صورت پراکنده بوده و بافته های آن نیز تمایز خاصی از نظر نقشه با دیگر شهرها ندارند. در آن از لچک ترنج گرفته تا افشان و هراتی بافته می شود.]
kurdish کردی
orbicularity کردی
kurdistan قالیچه کردی
inside kick and overarm control لنگ کردی
You did well. Good for you. خوب کردی
How much did you spend? تو چقدر خرج کردی؟
You have piqued my interest in ... تو من را به ... علاقه مند کردی.
There you go again ! باز که دوباره شروع کردی !
to live extempore کردی خوردی زندگی کردن
Touché! خوب مقابله کردی! [در بحثی]
Touché! خوب تلافی کردی! [در بحثی]
What was your net profit? خرج دررفته چقدر منفعت کردی ؟
Did you ever find that pen you lost ? قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
He is not such a fool as you assuoed . آنطور که فرض کردی احمق نیست
Tell me hpw you escaped. برایم بگه چطور فرار کردی
I feel relieved because of that issue! خیال من را از این بابت راحت کردی!
You pulled a fast one. That was a neat trick you played. خوب حقه زدی ( سوار کردی )
It was wrong of you to take the bicycle . کار غلطی کردی که دوچرخه را برداشتی
Tell me how you escaped? بگو ببینم چطور فرار کردی ؟
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
not yet <adv.> نه تا حالا
till now تا حالا
seeing that حالا که
forth از حالا
now حالا
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
even now حالا حتی
henceforward <adv.> از حالا به بعد
henceforth <adv.> از حالا به بعد
from now on <adv.> از حالا به بعد
simply <adv.> <idiom> حالا [اصطلاح روزمره]
just <adv.> <idiom> حالا [اصطلاح روزمره]
Not to mention the fact that … حالا بگذریم از اینکه...
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
Now I understand! حالا متوجه شدم!
Now, where should we go to? حالا به کجا برویم؟
My turn! حالا نوبت منه!
Right now . همین الان ( حالا)
Let us suppose ... حالا فرض کنیم که ...
Now I'm back to normal. حالا به حالت عادی برگشتم.
just <adv.> <idiom> حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
simply <adv.> <idiom> حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
Please turn left now. لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
That's (just) the way things are. موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
So that is what it is ! So I see! آها پ؟ بگه ! ( حالا تازه می فهمم )
Supposing we do not succeedd, then waht? حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
He is like that. او [مرد] حالا اینطوریه. [چکارش می شه کرد]
I'll get there when I get there. <proverb> حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
That's (just) the way it [life] goes. زندگی حالا اینطوریه. [اصطلاح روزمره]
There has as yet been no confirmation. تا حالا هنوز هیچ تأییدی نیست.
That's just the way it is. این حالا [دیگه] اینطوری است.
Boys will be boys. پسرها حالا دیگه اینطور هستند.
The ball is in your court. <idiom> حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
Lets suppose the news is true . حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
Now I am going to tell you something. حالا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم.
Talking of Europe ,please allow me … حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
Now that you're here, it's a whole new ball game. حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
Does it have to be today (of all days)? این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
We've never had it so good. <idiom> وضع [مالی] ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است.
Damn it, you are late again! لعنتی باز تو دیر کردی. [دیر آمدی]
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
Well, now everyone's here, we can begin. خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
The party is over! <idiom> خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
Anatolia منطقه آناتولی که بین دریای سیاه و دریای مدیترانه قرار داشته و یکی از مراکز عمده قالیبافی ترکی، کردی، ارمنی و یونانی است. بیشتر به بافت فرش با گره ترکی معروف بوده و به دوران سلجوقیان باز می گردد.
Now that it's summer the thing to do would be to use the bicycle to commute to work. حالا که تابستان است کاری که می توان کرد این است که از دوچرخه برای رفت و آمد به سر کاراستفاده کرد.
no more دیگر نه
alternatives شق دیگر
alternatives دیگر
secus از دیگر سو
one an other یک دیگر
furthers دیگر
other دیگر
others دیگر
again دیگر
alternative دیگر
from one another <adv.> از هم دیگر
furthered دیگر
further دیگر
of each other <adv.> از هم دیگر
of one another <adv.> از هم دیگر
furthering دیگر
else دیگر
from each other <adv.> از هم دیگر
alternative شق دیگر
he is no more او دیگر
next دیگر
another دیگر
anymore دیگر
thence دیگر
once یکبار دیگر
no longer نه دیگر [زمانی]
shunts به خط دیگر انداختن
shunted به خط دیگر انداختن
no more دیگر ن [فعل]
videlicet به عبارت دیگر
others نوع دیگر
other نوع دیگر
another شخص دیگر
In our other words. بعبارت دیگر
et al و در جای دیگر
another یکی دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> به ترتیب دیگر
not any more دیگر نه [بیشتر نه]
shunt به خط دیگر انداختن
yon ان یکی دیگر ان
in other words <adv.> به کلام دیگر
to wit <adv.> به عبارت دیگر
elsewhere نقطه دیگر
elsewhere بجای دیگر
elsewhere درجای دیگر
again از طرف دیگر
in fact به عبارت دیگر
in other words <idiom> به کلام دیگر
on one's coat-tails <idiom> همراه کس دیگر
namely <adv.> به عبارت دیگر
a horse of another colour [different colour] مطلبی دیگر
in other words <adv.> به عبارت دیگر
somewhere else یک جای دیگر
otherguess جور دیگر
otherwise <adv.> طور دیگر
alternative unit واحدهای دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> از سوی دیگر
by the same token <adv.> از سوی دیگر
on the other side <adv.> طور دیگر
otherguise جور دیگر
otherness چیز دیگر
another day یک روز دیگر
another guess نوعی دیگر
apart from that <adv.> از سوی دیگر
alternatively <adv.> از سوی دیگر
otherguess بروش دیگر
by the same token <adv.> به ترتیب دیگر
apart from that <adv.> به ترتیب دیگر
my other books کتابهای دیگر من
otherwise <adv.> از سوی دیگر
never more هرگز دیگر
alternatively <adv.> به ترتیب دیگر
another guess قسمتی دیگر
on the other hand <adv.> طور دیگر
by the same token <adv.> طور دیگر
on the other side <adv.> ازطرف دیگر
on the other hand <adv.> ازطرف دیگر
on the other side <adv.> از سوی دیگر
alternatively <adv.> ازطرف دیگر
apart from that <adv.> ازطرف دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> ازطرف دیگر
otherwhere در مکان دیگر
otherwise طور دیگر
on the other hand <adv.> از سوی دیگر
otherwise <adv.> ازطرف دیگر
otherworld دنیای دیگر
otherwhile وقت دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> طور دیگر
otherwhence از جای دیگر
otherwhere جای دیگر
apart from that <adv.> طور دیگر
otherwhile گاه دیگر
alternatively <adv.> طور دیگر
at a later period در موقع دیگر
by the same token <adv.> ازطرف دیگر
aliunde از منبع دیگر
no more نه دیگر [بیشتر]
to wit بعبارت دیگر
next year سال دیگر
It never occurred again. دیگر رخ نداد.
otherwise <adv.> به ترتیب دیگر
no more of that بس است دیگر
to be no more دیگر نبودن
none other than هیچکس دیگر جز
nevermore دیگر ابدا
variant نوع دیگر
nevermore هرگز دیگر
about-faces جهت دیگر
about-faces سوی دیگر
about-face جهت دیگر
about-face سوی دیگر
about face جهت دیگر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com