English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (16 milliseconds)
English Persian
referenda حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
Other Matches
monomaia جنون درمورد بخصوصی وسواس در چیزی
full power اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
immunity به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
non maskable interrupt سیگنال وقفه با ارجحیت بالا که توسط نرم افزار یا دستورات دیگر قابل آسیب دیدن نیست
omnificent دارای قدرت خلاقه
influential دارای نفوذ و قدرت
limitary دارای قدرت محدود
cogent دارای قدرت وزور
prepotent دارای قدرت کامل
anticipative دارای قدرت پیشگویی
sovereign دارای قدرت عالیه
sovereigns دارای قدرت عالیه
independent دارای قدرت مطلقه
low end سخت افزار یا نرم افزاری که قدرت منه نیست یا برای مبتدیان طراحی شده است
hold the reins <idiom> ادم دارای قدرت ونفوذ
generals کامپیوتری که قدرت پردازش آن روی برنامههای مختلفی اعمال میشود طبق دستورات نرم افزاری و سخت افزاری آن
general کامپیوتری که قدرت پردازش آن روی برنامههای مختلفی اعمال میشود طبق دستورات نرم افزاری و سخت افزاری آن
scepter دارای قدرت واختیارات سلطنتی بودن
totipotent دارای قدرت تولید یک ارگانیسم از یک جزء ان
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
unipotent دارای قدرت رویش در یک جهت یا بصورت یک سلول
self enforcing دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
top drawer دارای مقام یا اهمیت عالی قدرت عالیه
to piss off the wrong people <idiom> آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
superfluid جسم یامایع دارای قدرت هدایت فوق العاده
eurytopic دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
ablest پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
abler پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
able پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
wimps نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند
wimp نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند
blockbuster بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
blockbusters بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
cisc مجموعه دستورات پیچیده کامپیوتری طرحی از CPU که مجموعه دستورات آن شامل تعدادی دستورات طولانی و پیچیده است که نوشتن برنامه را ساده تر ولی سرعت اجرا را کندتر میکند
club propeller ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
basic یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basics یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
mini کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
presumption hominis قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
opens دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
opened دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
cycled تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
open دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
cycles تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
cycle تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
AT command set حالتی در مودم که آماده پذیرش دستورات با استفاده از مجموعه دستورات Hayes AT است
macro نوشتن برنامه با استفاده از دستورات ماکرو با بیان دستورات آن
dotting روش نوشتن دستورات و توقف پس از یک دستور که در دستورات توکار سیستمهای کلمه پرداز وجود دارد
dot روش نوشتن دستورات و توقف پس از یک دستور که در دستورات توکار سیستمهای کلمه پرداز وجود دارد
plotters نرم افزار مخصوص که دستورات ساده را به دستورات پیچیده کنترلی تبدیل میکند تا رسام را هدایت کند
plotter نرم افزار مخصوص که دستورات ساده را به دستورات پیچیده کنترلی تبدیل میکند تا رسام را هدایت کند
RISC طراحی CPU که مجموعه دستورات آن حاوی دستورات سریع الاجرا وساده است که نوشتن برنامه را مشکلتر ولی سریعتر میکند
WISC طرح CPU که به برنامه نویس امکان میدهد دستورات که ماشین جانبی را به آن بیفزاید با استفاده از میکروکد. تا مجموعه دستورات به دلخواه او درآیند
writable instruction set computer طرح CPU که به برنامه نویس امکان میدهد دستورات که ماشین جانبی را به آن بیفزاید با استفاده از میکروکد. تا مجموعه دستورات به دلخواه او درآیند
empowering صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
menu برنامهای که دستورات آن از منو انتخاب می شوند توسط اپراتور و نه به صورت دستورات تایپی توسط کاربر
menus برنامهای که دستورات آن از منو انتخاب می شوند توسط اپراتور و نه به صورت دستورات تایپی توسط کاربر
pre- دستورات خوانده شده و ذخیره شده در یک صف کوتاه موقت در CPU که حاوی دستورات بعدی برای پردازش است و سرعت اجرا را افزایش میدهد
pre دستورات خوانده شده و ذخیره شده در یک صف کوتاه موقت در CPU که حاوی دستورات بعدی برای پردازش است و سرعت اجرا را افزایش میدهد
All is not gold that glitters. <proverb> هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
intraspecies شامل گروه بخصوصی
intraspecific شامل گروه بخصوصی
it is particularly difficult یک اشکال بخصوصی دارد
winchester disk دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
ward heeler کارچاق کن سیاسی ناحیه بخصوصی
in the irons سوار اسب بخصوصی شدن
sectionalism طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
Methodism پیروی از متد یا روش بخصوصی
unclassified در ردیف بخصوصی قرار نگرفته
bulbed cherrylock rivet نوع بخصوصی پرچ کور
talk up <idiom> صحبت درمورد
creativeness قدرت خلاقه قدرت ابداع
stenohaline زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
period منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
stenophagous تغذیه کننده از جانور یانوع بخصوصی
localization تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
career women زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
career woman زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
periods منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
what about <idiom> چطور(درمورد چیزی)
hold forth <idiom> صحبت کردن درمورد
in on <idiom> اطلاعاتی داشتن درمورد
soil conservation مهیا کردن خاک برای محصول بخصوصی
command.com در -MS DOS فایل برنامهای که حاوی مفسر دستورات سیستم عامل است این برنامه همیشه در حافظه مقیم است و دستورات سیستم را تشخیص میدهد و به عمل تبدیل میکند
get wise to something/somebody <idiom> درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
smoke out <idiom> درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
To be biased (prejudiced). درمورد چیزی تعصب داشتن
use one's head/bean/noodle/noggin <idiom> عمیقا فکر کردن درمورد
get the goods on someone <idiom> فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
dictatorship of proletariat اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
but for income قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
bark up the wrong tree <idiom> [درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
search one's soul <idiom> کنکاش کردن درمورد بی گناهی کسی
freeboard حق ادعای مالکیت درمورد زمینهای خالصه
food for thought <idiom> درمورد چیز باارزش فکر کردن
cross a bridge before one comes to it <idiom> درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
give someone the benefit of the doubt <idiom> همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
bays حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bayed حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bay حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
baying حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
transparent برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
We must inquire into this matter. درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
perverse verdict درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
To be patient with someone . درمورد کسی صبر وشکیبائی نشان دادن
tie up <idiom> تمام مدت درمورد کسی حرف زدن
leaving files open به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
context sensitive help key کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
achloropsia نوعی نابینایی درمورد رنگها مخصوصا رنگ سبز
authoritarainism نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
his parentage isunknown اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
target dossiers پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
aerostatics علمی که درمورد گازها درحالت سکون و تعادل بحث میکند
demarche عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
let go <idiom> به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
symptomatic حاکی
significative حاکی
indicative حاکی
significative of حاکی از
prelusive حاکی
symbolically حاکی
symbolic حاکی
illative حاکی
illation حاکی
redolent حاکی
expessive حاکی نماینده
symbolising حاکی بودن از
purport حاکی بودن از
purported حاکی بودن از
purporting حاکی بودن از
bespeak حاکی بودن از
betoken حاکی بودن از
purports حاکی بودن از
evidentiary دال حاکی
symbolize حاکی بودن از
symbolises حاکی بودن از
symbolized حاکی بودن از
smelling حاکی بودن از
symbolizes حاکی بودن از
symbolizing حاکی بودن از
symbolised حاکی بودن از
smells حاکی بودن از
smelled حاکی بودن از
pained حاکی از درد
smell حاکی بودن از
condemnatory حاکی ازمحکومیت
hungriest حاکی از گرسنگی
portend حاکی بودن
suspicious حاکی ازبدگمانی
illiative حاکی از نتیجه
reminiscent of slavery حاکی از بردگی
representatives حاکی از مشعربر
representative حاکی از مشعربر
portends حاکی بودن
it is typical of حاکی است بر
separative حاکی از جدایی
portending حاکی بودن
hungrier حاکی از گرسنگی
bode حاکی بودن از
portended حاکی بودن
hungry حاکی از گرسنگی
triumphal حاکی از پیروزی
hungered [arch] حاکی از گرسنگی
unexpressive غیر حاکی
presageful حاکی از فال بد
cw system سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
it is past all hope جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
significant قابل توجه حاکی از
significantly قابل توجه حاکی از
abdicative حاکی ازکناره گیری
secondary حاکی از زمان گذشته
expressive حاکی اشاره کننده
deprecatory حاکی از نارضایتی یا بی میلی
emblematic حاکی کنایه دار
symptomatic حاکی از علائم مرض
foreshadows از پیش حاکی بودن از
foreshadowing از پیش حاکی بودن از
foreshadowed از پیش حاکی بودن از
liquorish حاکی ازنوشابه دوستی
foreshadow از پیش حاکی بودن از
coroner مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroners مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
radar discrimination قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
shipped bill of exchange بارنامهای که حاکی ازمحموله است
signifies حاکی بودن از باشاره فهماندن
conspiratorial حاکی از توط ئه وتوط ئه سازی
hold out حاکی بودن از خودداری کردن از
awesome حاکی از ترس ناشی از بیم
signifying حاکی بودن از باشاره فهماندن
signify حاکی بودن از باشاره فهماندن
subschema زیرمجموعه با تغییر شکل دیدگاه منطقی از شمای پایگاه داده که مورد نیاز برنامه کاربردی استفاده کننده بخصوصی میباشدزیرشمای
pan- در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com