Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
prudent limit of patrol
حداکثر زمان گشت مطمئن هواپیما از نظر سوخت
Search result with all words
prudent limit of endurance
حداکثر زمان پرواز مطمئن هواپیما از نظر سوخت
Other Matches
aviation fuel
سوخت هواپیما
ramp weight
حداکثر وزن ممکن هواپیما
maximum duration
زمان حداکثر
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
mach trim compensator
دستگاه تنظیم حداکثر سرعت هواپیما به طور خودکار
liners
باسرعت حداکثر هواپیما حرکت کنید در درگیری هوایی
liner
باسرعت حداکثر هواپیما حرکت کنید در درگیری هوایی
powering
حداکثر تلاش در کمترین زمان
power
حداکثر تلاش در کمترین زمان
powers
حداکثر تلاش در کمترین زمان
powered
حداکثر تلاش در کمترین زمان
point of no return
نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
design maximum weight
حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما
design landing weight
حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام فرود هواپیما برای استفاده در محاسبات طراحی
staging base
پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
brake specific fuel consumption
مقدار سوخت مصرف شده درواحد زمان برای تولید واحدقدرت
absolute ceiling
حداکثر ارتفاع نسبت به سطح دریا که هواپیما میتواند تحت فشار استاندارد پرواز افقی ومتعادلی داشته باشد
approach time
زمان تقرب هواپیما
time of flight
زمان پرواز هواپیما
launch time
زمان پرواز هوایی هواپیما
awaiting aircraft availability
زمان تحت تعمیر بودن هواپیما
turnaround cycle
مدت زمان بارگیری و رفت وبرگشت خودرو یا هواپیما یاکشتی
block time
زمان سپری شده ا لحظه شروع حرکت هواپیما تالحظه توقف
cantilever ratio
نصف طول دو سر بال تقسیم بر حداکثر طول پنهان بال داخل بدنه هواپیما
central refueling provisions
سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند
burn out
تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
air metering force
نیروی در کاربوراتور وسیستمهای تزریق سو سوخت که لوله وانتوری و فشارهوا را مقدار سوخت را کنترل میکند
combustion starter
مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند
bipropellant
سوخت راکت متشکل از دو جزء سوخت و اکسیدکننده
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
atomizers
سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
atomisers
سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
charges
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
atomizer
سوخت پاش انژکتور پودرکن سوخت
time over target
زمان رسیدن روی هدف زمانی که هواپیما روی هدف می رسد
max min system
سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
torch pot
[محفظه مشعل سوخت محفظه سوخت پاش توربینی]
landing gear
چرخ هواپیما که هنگام نشستن هواپیما وزن انراتحمل میکند
approach end
نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
altitude sickness
حال به هم خوردگی در اثرارتفاع هواپیما مرض ناشی از زیاد شدن ارتفاع هواپیما
barometric leveling
تراز کردن هواپیما از نظرفشار جو تعادل بارومتری هواپیما
touchdowns
تماس هواپیما با زمین سینه مال رفتن هواپیما
touchdown
تماس هواپیما با زمین سینه مال رفتن هواپیما
aircraft scrambling
دستور پرواز هواپیما ازوضعیت اماده باش زمینی صدور فرمان درگیری هواپیما با هدف
aircraft arresting barrier
وسیله بازدارنده هواپیما ازحرکت مهار هواپیما
air mileage indicator
کیلومتر شمار هواپیما مسافت سنج هواپیما
plane director
نفر هدایت کننده هواپیما هادی هواپیما
aft
قسمت انتهایی هواپیما بطرف عقب هواپیما
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
maximal oxygen consumption
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen uptake
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power
بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
spoiler
صفحه دراز و باریک روی سطح بالایی هواپیما که برای کاستن سرعت یا اوج گرفتن هواپیما بلند میشود
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
space charter
اختصاص جا در هواپیما رزرو کردن جا در هواپیما
screwpropeller
پروانه هواپیما ملخ کشتی یا هواپیما
ullage
فضای خالی داخل محفظه سوخت موشک فضای بازداخل محفظه سوخت
tips
باکهای خارجی سوخت باکهای بیرونی سوخت
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
coordinated turn
دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
moments
ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
moment
ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
in the bag
<idiom>
مطمئن
surest
مطمئن
confident
مطمئن
safer
مطمئن
safest
مطمئن
assured
مطمئن
safes
مطمئن
trustful
مطمئن
safe
مطمئن
full hearted
مطمئن
surer
مطمئن
sure
مطمئن
holding point
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
insurance
ذخیره مطمئن
nail down
<idiom>
مطمئن بودن
self-confident
مطمئن به خود
insurance
امتیاز مطمئن
ensure
مطمئن ساختن
supersub
ذخیره مطمئن
over confident
زیاد مطمئن
secures
مطمئن استوار
secure
مطمئن استوار
certifying
مطمئن کردن
trusted
مطمئن بودن
trusts
مطمئن بودن
certifies
مطمئن کردن
trust
مطمئن بودن
insuring
مطمئن ساختن
insures
مطمئن ساختن
ensuring
مطمئن ساختن
ensures
مطمئن ساختن
ensured
مطمئن ساختن
to feel secure
مطمئن بودن
to feel secure
مطمئن شدن
insecure
غیر مطمئن
certify
مطمئن کردن
I am sure that ...
من مطمئن هستم که ...
safe life
عمر مطمئن
safe working load
بارکاری مطمئن
assurer
مطمئن سازنده
assuror
مطمئن سازنده
secure of victory
مطمئن به پیروزی
self confident
مطمئن بخود
transition altitude
ارتفاع استاندارد هواپیما ارتفاع هواپیما طبق جداول فنی پرواز
roll in point
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
arresting gear
دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
azimuth indicator
شاخص سمتی هواپیما وسیله نشان دهنده زاویه سمتی هواپیما
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
I am certain of it.
من درباره اش مطمئن هستم.
but don't hold me to it
[idiom]
ولی مطمئن نیستم
just in case
برای مطمئن بودن
surefire
مطمئن نتیجه بخش
self-assured
مطمئن بنفس خود
in for
<idiom>
مطمئن بدست آوردن
to make no doubt
مطمئن بودن شک نداشتن
you may rest assured
میتوانید مطمئن باشید
to ensure something
مطمئن ساختن
[چیزی]
secures
مطمئن تامین کردن
secure
مطمئن تامین کردن
self assured
مطمئن بنفس خود
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
aprons
محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
apron
محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
aircraft cross servicing
سرویسهای متقابله دستگاههای هواپیما سرویس جنبی دستگاههای هواپیما
secures
بی خطر خاطر جمع مطمئن
secure
بی خطر خاطر جمع مطمئن
You can be sure of that!
در این مورد تو می توانی مطمئن باشی!
troop space
جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
goldie
علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
He seems to have a lot of confidence.
خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
bravura
افهار شجاعت و دلاوری روحیه مطمئن وامرانه
i give you my world for it
قول میدهم اینطور باشد مطمئن باشید
Slow but sure wins the race.
<proverb>
پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
clear way
محوطه بالاکشیدن هواپیما محوطه کندن هواپیما از زمین
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presents
زمان حاضر زمان حال
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
presented
زمان حاضر زمان حال
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
seek time
زمان جستجو زمان طلب
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
present
زمان حاضر زمان حال
presenting
زمان حاضر زمان حال
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
altitude height
سطح مبنای اندازه گیری ارتفاع هواپیما ارتفاع هواپیما از سطح مبنا
command speed
سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
go around mode
روش کنترل مخصوص کندن هواپیما از زمین روش کنترل صعود هواپیما
apparent altitude
ارتفاع فاهری هواپیما ارتفاع عملی هواپیما
aircraft block speed
سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
flight control
دستگاه کنترل پرواز هواپیما کنترل هواپیما
maximal
حداکثر
uttermost
حداکثر
outsides
حداکثر
peaking
حداکثر
peaks
حداکثر
outside
حداکثر
maximum
حداکثر
peak
حداکثر
endurance
حداکثر
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
peaking
حداکثر کاکل
maximum work
کار حداکثر
maximum thermometer
گرماسنج حداکثر
maximum value
مقدار حداکثر
maximum deviation
انحراف حداکثر
maximum demand
بار حداکثر
maximum deflection
انحراف حداکثر
peak demand
حداکثر تقاضا
global maximum
حداکثر مطلق
maximum power demand
مصرف حداکثر
maximum slope
حداکثر شیب
maximal
وابسته به حداکثر
maximum speed
حداکثر سرعت
peaks
حداکثر کاکل
peak
حداکثر کاکل
full speed
حداکثر سرعت
maximum of intensity
حداکثر شدت
maximum capacity
فرفیت حداکثر
relative maximum
حداکثر نسبی
full bore
حداکثر تلاش
peak load
حداکثر بار
peak current
جریان حداکثر
maximum prr ermissible
مجاز حداکثر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com