Dictiornary-Farsi | حداکثر غلظت مجاز | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز


Other Matches

maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum permissible temperature rise	حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
debt limit	حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
piggyback	دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggybacks	دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
legit	نمایش مجاز تاتر مجاز
visiting correspondent	نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
consistence	غلظت
concentration	غلظت
concentrations	غلظت
thickness	غلظت
densities	غلظت
inspissation	غلظت
density	غلظت
compactness	غلظت
consistent	غلظت
consistency	غلظت
electron concentration	غلظت الکترون
current density	غلظت جریان
electronic concentration	غلظت الکترون
densimeter	غلظت سنج
volumeter	غلظت سنج
murkiness	غلظت افسردگی
densitometer	غلظت سنج اب
molecular concentration	غلظت مولکولی
condensation	غلظت انقباض
chlorinity	غلظت اب دریا
humidity	غلظت رطوبت
concentration gradient	گرادیان غلظت
concentration	غلظت [شیمی]
heaviness	افسردگی غلظت
consistence	درجه غلظت
formal concentration	غلظت فرمال
aerometer	غلظت سنج
ion concentration	غلظت یون
consistency	درجه غلظت
air density	غلظت هوا
concentration gradient	شیب غلظت
piezometer	غلظت سنج
automatic mixture control	کنترل غلظت اتوماتیک
cloud cover	غلظت ابر اتمی
halocline	منطقه خلاء غلظت
aerometry	سنجش غلظت هوا
cloud amount	غلظت ابر اتمی
activation detector	دستگاه تعیین غلظت نوترون
equimolal	دارای غلظت ملکولی مساوی
gravimetry	اندازه گیری وزن یا غلظت
density attitude	ارتفاع مربوط به غلظت استاندارد هوا
stenohaline	زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
authorized level of organization	سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
pH	علامت لگاریتم منفی برای غلظت یون هیدروژن برحسب گرم اتم درهر لیتر
peaking	حداکثر
peaks	حداکثر
maximal	حداکثر
maximum	حداکثر
peak	حداکثر
outside	حداکثر
outsides	حداکثر
uttermost	حداکثر
endurance	حداکثر
authorrized	مجاز
rated	مجاز
permitted	مجاز
legal	مجاز
metonymy	مجاز
lawful	مجاز
permissive	مجاز
admissibll	مجاز
admittable	مجاز
certified	مجاز
allowable	مجاز
authorized	مجاز
admissible	مجاز
at liberty	مجاز
licensed	مجاز
tropologic	مجاز
permissible	مجاز
licensable	مجاز
allowed	مجاز
authorised	مجاز
commissioned	مجاز
toluene	حد مجاز
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum value	مقدار حداکثر
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum demand	بار حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
global maximum	حداکثر مطلق
maximum work	کار حداکثر
peak current	جریان حداکثر
maximum current	جریان حداکثر
maximum capacity	فرفیت حداکثر
intensity maximum	حداکثر شدت
maximum available powere	توان حداکثر
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximization	به حداکثر رسانیدن
maximal	وابسته به حداکثر
maximum detector	اشکارساز حداکثر
full speed	حداکثر سرعت
full bore	حداکثر تلاش
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum load	بار حداکثر
maximum profit	حداکثر سود
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum price	حداکثر بها
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum output	خروجی حداکثر
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum duration	زمان حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum efficiency	راندمان حداکثر
flank speed	حداکثر سرعت
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum slope	حداکثر شیب
flat out	حداکثر سرعت
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum performance	کارایی حداکثر
submaximal	زیر حداکثر
peak voltage	ولتاژ حداکثر
supercharge	خرج حداکثر
high tide	حداکثر مد دریا
price ceilings	حداکثر قیمت
wage ceiling	حداکثر دستمزد
payload	حداکثر بار
payloads	حداکثر بار
relative maximum	حداکثر نسبی
peak	حداکثر کاکل
peaking	حداکثر کاکل
peaks	حداکثر کاکل
peak demand	حداکثر تقاضا
peak output	حداکثر تولید
optimum height	حداکثر ارتفاع
peak speed	حداکثر سرعت
peak load	حداکثر بار
peak load	بار حداکثر
high tides	حداکثر مد دریا
concentration	تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentration cell corrosion	نوعی برخورد که در ان اختلاف پتانسیل الکترودها دراثر اختلاف غلظت یونهاالکترولیت میباشد
concentrations	تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
legitimized	مجاز کردن
delegation of authority	مجاز شمردن
free	مجاز منفصل
freeing	مجاز منفصل
allowed vibrations	ارتعاشهای مجاز
licit	روا مجاز
lawfully	به طور مجاز
troplogy	مجاز گوئی
tolerance limit	خطای مجاز
accredited	مجاز معتبر
impermissible	غیر مجاز
setting	شدت مجاز
permit	مجاز کردن
settings	شدت مجاز
on the house <idiom>	مجاز درکاری
permitting	مجاز کردن
permits	مجاز کردن
trope	مجاز استعاره
unauthorized	غیر مجاز
working load	بار مجاز
licensing hours	زمان مجاز
height clearance	ارتفاع مجاز
complements	حد مجاز مکمل
idiographic	وابسته به مجاز
complementing	حد مجاز مکمل
justifiability	مجاز بودنی
complement	حد مجاز مکمل
freed	مجاز منفصل
complemented	حد مجاز مکمل
figuratively	بطور مجاز
legitimizing	مجاز کردن
legitimizes	مجاز کردن
fair game	شکار مجاز
allowances	میزان مجاز
allowance	میزان مجاز
legitimised	مجاز کردن
legitimises	مجاز کردن
tolerance	تفاوت مجاز
legitimising	مجاز کردن
frees	مجاز منفصل
legitimization	مجاز کردن
legitimize	مجاز کردن
metonym	مجاز مرسل
working stress	تنش مجاز
permissible velocity	تندی مجاز
authorized manpower	استعدادپرسنلی مجاز
permissibly	بطور مجاز