Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
ultimate bearing capacity
حداکثر فشار متحمل پی
Other Matches
maximum sound pressure
فشار صوت حداکثر
ultimate compressive strength
حداکثر مقاومت دربرابر فشار
absolute ceiling
حداکثر ارتفاع نسبت به سطح دریا که هواپیما میتواند تحت فشار استاندارد پرواز افقی ومتعادلی داشته باشد
max min system
سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
sufferer
متحمل
sustainer
متحمل
sufferers
متحمل
defray
متحمل شدن
stick out
متحمل شدن
obtruding
متحمل شدن بر
obtrudes
متحمل شدن بر
obtrude
متحمل شدن بر
bolsterup
متحمل شده
sustains
متحمل شدن
sustained
متحمل شدن
sustain
متحمل شدن
defrays
متحمل شدن
defraying
متحمل شدن
defrayed
متحمل شدن
tolerant
شخص متحمل
pass through
متحمل شدن
tolerantly
شخص متحمل
obtruded
متحمل شدن بر
maximal oxygen uptake
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power
بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen consumption
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
cabin pressure
فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
probable error
خطای متحمل
[ریاضی]
put-up
متحمل شدن برگزیدن
to sustain a loss
متحمل خسارت شدن
undergo
متحمل چیزی شدن
undergoing
متحمل چیزی شدن
put up
متحمل شدن برگزیدن
undergone
متحمل چیزی شدن
undergoes
متحمل چیزی شدن
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
pressurized cabin
اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
incurs
متحمل شدن وارد امدن
bearing support
تکیه گاه متحمل بار
incurring
متحمل شدن وارد امدن
incurred
متحمل شدن وارد امدن
incur
متحمل شدن وارد امدن
To go to great expenses .
خرج زیادی را متحمل شدن
compensating relief valve
شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
To incur some heavy expenses.
مبلغی غلتیدن (متحمل یا متضرر شدن )
pitot static system
سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure
فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
To experience great hardships.
سختیها ومشقات بسیاری را تجربه کردن (متحمل شدن )
working lead
بار یا نیرویی که ساختمان یاجزیی از ان هنگام کارکردمعمولی متحمل میشود
cabin pressurization safety valve
شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio
نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic
دارای فشار یکسان خط هم فشار
landing wires
سیمهایی برای متحمل شدن نیروهای وارد بر سازه هواپیما در حال فرود
lift strut
پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift wire
سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
low head plant
نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
energy absorber
مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
disclaimers
عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimer
عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
impluse level
سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
high voltage transformer
ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
maximum
حداکثر
uttermost
حداکثر
outsides
حداکثر
peaks
حداکثر
maximal
حداکثر
peak
حداکثر
outside
حداکثر
endurance
حداکثر
peaking
حداکثر
maximum profit
حداکثر سود
maximum speed
حداکثر سرعت
peak
حداکثر کاکل
maximum price
حداکثر بها
peaking
حداکثر کاکل
payload
حداکثر بار
payloads
حداکثر بار
peaks
حداکثر کاکل
maximum prr ermissible
مجاز حداکثر
maximum ratings
مقدار حداکثر
flank speed
حداکثر سرعت
flat out
حداکثر سرعت
submaximal
زیر حداکثر
peak demand
حداکثر تقاضا
peak load
حداکثر بار
peak output
حداکثر تولید
peak voltage
ولتاژ حداکثر
relative maximum
حداکثر نسبی
price ceilings
حداکثر قیمت
full bore
حداکثر تلاش
full speed
حداکثر سرعت
peak load
بار حداکثر
maximum slope
حداکثر شیب
peak speed
حداکثر سرعت
maximum thermometer
گرماسنج حداکثر
maximum value
مقدار حداکثر
maximum work
کار حداکثر
supercharge
خرج حداکثر
global maximum
حداکثر مطلق
optimum height
حداکثر ارتفاع
wage ceiling
حداکثر دستمزد
maximum frequency
فرکانس حداکثر
maximum capacity
فرفیت حداکثر
maximum current
جریان حداکثر
maximum of intensity
حداکثر شدت
peak current
جریان حداکثر
maximum density
حداکثر تراکم
maximum moment
حداکثر لنگر
maximum deflection
انحراف حداکثر
maximum deviation
انحراف حداکثر
maximum demand
بار حداکثر
maximum detector
اشکارساز حداکثر
maximum duration
زمان حداکثر
maximum efficiency
حداکثر کارائی
maximum efficiency
راندمان حداکثر
maximum gain
تقویت حداکثر
maximum load
بار حداکثر
maximum limited stress
تنش حداکثر
intensity maximum
حداکثر شدت
maximum available powere
توان حداکثر
maximal
وابسته به حداکثر
maximum power demand
مصرف حداکثر
maximization
به حداکثر رسانیدن
maximum amplitude
دامنه حداکثر
maximum performance
کارایی حداکثر
maximum performance
عملکرد حداکثر
maximum energy
انرژی حداکثر
high tides
حداکثر مد دریا
maximum output
خروجی حداکثر
high tide
حداکثر مد دریا
pitot pressure
فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
sprint
با حداکثر سرعت دویدن
sprinted
با حداکثر سرعت دویدن
ceiling prices
حداکثر قیمت قانونی
sprints
با حداکثر سرعت دویدن
flank speed
حداکثر سرعت قایق
ceiling price
حداکثر قیمت قانونی
peak strenght
حداکثر استعداد مجاز
closed height
حداکثر ارتفاع لیفتراک
maximum in power gain
تقویت قدرت حداکثر
maximum input frequency
فرکانس ورودی حداکثر
maximum gate trigger voltage
ولتاژ احتراق حداکثر
maximum scattering angle
زاویه پراکندگی حداکثر
endurance time
سرعت حداکثر مداوم
maximum landing weight
حداکثر وزن فرود
daily flood peak
حداکثر سیل روزانه
maximum flexibility
خمش پذیری حداکثر
maximum and minimum thermometer
گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum demand meter
حداکثر مقدار سنج
maximum allowable concentration
حداکثر غلظت مجاز
traffic peak
حداکثر عبور و مرور
utmost good faith
حداکثر حسن نیت
utility maximization
به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
marginal
حداکثر نزدیک به انتها
utmost
منتهای کوشش حداکثر
high water
حداکثر ارتفاع اب مد دریا
maximum control current
جریان کنترل حداکثر
principle of miximum overlap
اصل حداکثر همپوشانی
profit maximization
به حداکثر رسانیدن سود
pron to
با حداکثر سرعت ممکن
maximum direction finding
جهت یابی حداکثر
low tide
حداکثر جذر دریا
maximum demand pointer
عقربه مصرف حداکثر
breaking load
حداکثر تحمل بار
maximum current rating
جریان نامی حداکثر
extreme
حداکثر درمنتهی الیه
maximum light transmission
انتقال نور حداکثر
full blast
<adv.>
در حداکثر قدرت یا شدت
maximum probility detection
تعیین احتمال حداکثر
maxvo
حداکثر اکسیژن مصرفی
angle of repose
حداکثر شیب استقرار
maximum operating voltage
ولتاژ کار حداکثر
at full blast
<adv.>
در حداکثر قدرت یا شدت
maximum power operation
کار با توان حداکثر
maximum output voltage
ولتاژ خروجی حداکثر
maximum permissible load
بار مجاز حداکثر
maximum natality
حداکثر زاد و ولد
maximum wavelength
طول موج حداکثر
maximum modulating frequency
فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum reverse r.m.s. voltage
ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum ratings
مقدار نامی حداکثر
high run
حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
maximum load
بار گذاری حداکثر
maximum liklihood method
روش حداکثر احتمال
maximum stock
حداکثر موجودی انبار
maximum take off weight
حداکثر وزن برخاستن
maximum temperature
درجه حرارت حداکثر
maxvo
حداکثر توان هوازی
maximum permissible voltage
ولتاژ مجاز حداکثر
maximum power gain
تقویت توان حداکثر
maximum gate trigger current
جریان احتراق حداکثر
capacity load
حداکثر فرفیت بارگیری ناو
maximum surface temperature
درجه حرارت سطحی حداکثر
powers
حداکثر تلاش در کمترین زمان
great tropic range
حداکثر اختلاف جذر و مداستوایی
maximum range
حداکثر برد جنگ افزار
maximum r.m.s. on state current
جریان رفت موثر حداکثر
maximum forward r.m.s. on state current
جریان رفت موثر حداکثر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com