English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 97 (6 milliseconds)
English Persian
no great shakes <idiom> حدوسط ،مهم نبودن
Other Matches
cross حدوسط ممزوج
crosser حدوسط ممزوج
crosses حدوسط ممزوج
crossest حدوسط ممزوج
nonneutralities of income taxation خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
lacks نبودن
lacked نبودن
lack نبودن
absences نبودن
absence نبودن
be off one's duty سر خدمت نبودن
inapplicability عملی نبودن
inedibility ماکول نبودن
to retire in to oneself معاشر نبودن
misbeseem زیبنده نبودن
twiddle one's thumbs <idiom> مشغول نبودن
run short <idiom> کافی نبودن
unconditionality معلق نبودن
to go out of fashion دیگرمتداول نبودن
to be out of heart سرخلق نبودن
to be no more دیگر نبودن
to be at ease راحت نبودن
no new is good new نبودن خبر
eccentrics هم مرکز نبودن
stand-offs محشور نبودن
stand-off محشور نبودن
stand off محشور نبودن
bush در فرم نبودن
disagrees موافق نبودن
disagreeing موافق نبودن
eccentric هم مرکز نبودن
disagreed موافق نبودن
bushes در فرم نبودن
disagree موافق نبودن
haze روشن نبودن مه
to be left in disbelief <idiom> قابل فهم نبودن
inapprehensibility قابل درک نبودن
no deal <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
to be under a person p زیرحمایت کسی نبودن
misbeseem نیامدن به نبودن برای
displease خوش ایند نبودن
dishonours قابل پرداخت نبودن
unanswered همردیف نبودن حریف
dishonoured قابل پرداخت نبودن
no cigar <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
[be] no chicken دیگر جوان نبودن
out of kilter <idiom> دربالانس خوبی نبودن
out of step <idiom> دریک گام نبودن
dishonour قابل پرداخت نبودن
displeases خوش ایند نبودن
dishonored قابل پرداخت نبودن
dishonoring قابل پرداخت نبودن
dishonors قابل پرداخت نبودن
dishonouring قابل پرداخت نبودن
throw together <idiom> عجله داشتن ومراقب نبودن
sell out <idiom> صادق نبودن ،فرختن راز
differed شبیه چیز دیگر نبودن
let the chips fall where they may <idiom> نگران نتیجه یک کشف نبودن
goof off <idiom> کار نکردن یاجدی نبودن
differ شبیه چیز دیگر نبودن
not my cup of tea <idiom> باب طبع کسی نبودن
to have no say [in that matter] پاسخگو نبودن [در این قضیه]
run-of-the-mill برجسته نبودن در جنس متوسط
mismatch متناسب نبودن ناجور بودن
misbecome زیبنده نبودن ناجوربودن برای
miscast برای نقش خودمناسب نبودن
fluctuated ثابت نبودن موج زدن
fluctuates ثابت نبودن موج زدن
forlackof shoes بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
acatamathesia قادر بدرک سخن نبودن
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
run of the mill برجسته نبودن در جنس متوسط
fluctuate ثابت نبودن موج زدن
indulge مخالف نبودن رها ساختن
indulging مخالف نبودن رها ساختن
differs شبیه چیز دیگر نبودن
inexpressiveness زیان دار نبودن گنگی
indulged مخالف نبودن رها ساختن
differing شبیه چیز دیگر نبودن
indulges مخالف نبودن رها ساختن
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing] مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
bark is worse than one's bite <idiom> به بدی چیزی که به نظر میرسه،نبودن
to sit heavy on the stomach گوارا نبودن دیر هضم بودن
write off <idiom> پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
off balance <idiom> فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
asleep at the switch <idiom> متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
stand pat <idiom> ازموقعیت راضی بودن وخواستار تغییرات نبودن
don't give up the day job <idiom> [در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت]
drown out <idiom> سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
gibberish اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
to go easy on somebody [something] خیلی ایراد نگرفتن [انتقادی نبودن] از کسی [در مورد چیزی]
disclaimer عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimers عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
heir presumptive وارث درجه دوم که درصورت نبودن حخاجبی وارث میشوند وارث مقدر
presumption hominis قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
quando acciderint وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com