Dictiornary-Farsi | حد مجاز مکمل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
complement	حد مجاز مکمل
complemented	حد مجاز مکمل
complementing	حد مجاز مکمل
complements	حد مجاز مکمل


Other Matches

piggyback	دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggybacks	دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
legit	نمایش مجاز تاتر مجاز
visiting correspondent	نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
complementarity	مکمل
complemented	مکمل
complementing	مکمل
completive	مکمل
integrant	مکمل
nine's complement	مکمل 9
one's complement	مکمل یک
supplementary	مکمل
supplementing	مکمل
two's complement	مکمل 2
supplements	مکمل
complements	مکمل
supplement	مکمل
supplemented	مکمل
complement	مکمل
complementary	مکمل
ten's complement	مکمل 01
additional moment	لنگر مکمل
fan cameras	دوربینهای مکمل
integral part	جزء مکمل
integrant	جزء مکمل
nine's complement	مکمل دهدهی
codicillary	مکمل وصیتنامه
codicil	مکمل وصیتنامه
complementary colors	رنگهای مکمل
complementary demand	تقاضای مکمل
complementary factors	عوامل مکمل
codicils	مکمل وصیتنامه
complementary	زاویه مکمل
supplementary	اضافی مکمل
complementary goals	اهداف مکمل
complementary goods	کالاهای مکمل
complementary resources	منابع مکمل
supplementary costs	هزینههای مکمل
complements	متمم مکمل
complementing	مکمل دهدهی
true complement	مکمل واقعی
true complement	مکمل صحیح
complementing	متمم مکمل
complemented	مکمل دهدهی
complement	متمم مکمل
complemented	متمم مکمل
complement	مکمل دهدهی
radix complement	مکمل مبنا
complements	مکمل دهدهی
additional <adj.>	مکمل اضافی
self complementing code	کد خود مکمل
objective complement	مکمل موضوع
additional bending moment	لنگر خشمی مکمل
supplemented	الحاق زاویه مکمل
makeweight	چیز یاعضو مکمل
supplementing	الحاق زاویه مکمل
supplements	الحاق زاویه مکمل
supplement	الحاق زاویه مکمل
the i. parts of a whole	بخش هایی مکمل یک چیزدرست
authorized level of organization	سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
complement	رقم دودویی که مکمل شده است
complementing	رقم دودویی که مکمل شده است
complemented	رقم دودویی که مکمل شده است
complements	رقم دودویی که مکمل شده است
back-up	اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up	اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
complement	با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complement	با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complementing	با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complemented	با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complemented	با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complements	با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complements	با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complementing	با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
permitted	مجاز
legal	مجاز
licensed	مجاز
licensable	مجاز
at liberty	مجاز
tropologic	مجاز
commissioned	مجاز
admittable	مجاز
admissibll	مجاز
authorrized	مجاز
permissive	مجاز
authorized	مجاز
allowable	مجاز
rated	مجاز
certified	مجاز
toluene	حد مجاز
metonymy	مجاز
allowed	مجاز
lawful	مجاز
admissible	مجاز
permissible	مجاز
authorised	مجاز
permissible velocity	سرعت مجاز
accredited	مجاز معتبر
bag limit	حد مجاز صید
ban item	غیر مجاز
bona fide holder	دارنده مجاز
not allowed	غیر مجاز
authorized strength	استعداد مجاز
safe load	بار مجاز
revocable contract	عقد مجاز
authorise	مجاز نمودن
authorised clerk	واسطه مجاز
authorized allowance	سهمیه مجاز
prescribed load	بار مجاز
authorized bank	بانک مجاز
authorized manpower	استعدادپرسنلی مجاز
permissibly	بطور مجاز
permissible velocity	تندی مجاز
authorized program	برنامه مجاز
permissible load	بار مجاز
permissible dosage	دوز مجاز
circuit allocated use	مدارچانلهای مجاز
metonym	مجاز مرسل
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
height clearance	ارتفاع مجاز
idiographic	وابسته به مجاز
licit	روا مجاز
impermissible	غیر مجاز
unauthorized	غیر مجاز
delegation of authority	مجاز شمردن
allowances	میزان مجاز
lawfully	به طور مجاز
permissible deviation	تفاوت مجاز
permitting	مجاز کردن
permits	مجاز کردن
permit	مجاز کردن
allowable load	بار مجاز
figuratively	بطور مجاز
allowance	میزان مجاز
justifiability	مجاز بودنی
setting	شدت مجاز
dosing	مقدار مجاز
contraband	غیر مجاز
legitimizes	مجاز کردن
legitimized	مجاز کردن
legitimize	مجاز کردن
legitimization	مجاز کردن
legitimising	مجاز کردن
legitimises	مجاز کردن
tolerances	تفاوت مجاز
legitimised	مجاز کردن
doses	مقدار مجاز
dosed	مقدار مجاز
settings	شدت مجاز
free	مجاز منفصل
freed	مجاز منفصل
allowed vibrations	ارتعاشهای مجاز
on the house <idiom>	مجاز درکاری
licensing hours	زمان مجاز
freeing	مجاز منفصل
legitimizing	مجاز کردن
dose	مقدار مجاز
tolerances	خطای مجاز
fair game	شکار مجاز
working load	بار مجاز
trope	مجاز استعاره
working stress	تنش مجاز
allowable stress	تنش مجاز
allowable level	تراز مجاز
allowable cargo load	حداکثربار مجاز
allowable cargo load	بار مجاز
tolerance limit	خطای مجاز
admitance	روا مجاز
troplogy	مجاز گوئی
speed limit	سرعت مجاز
speed limits	سرعت مجاز
tolerance	خطای مجاز
frees	مجاز منفصل
tolerance	تفاوت مجاز
manpower cieling	حداکثرنیروی انسانی مجاز
licitly	بطور مجاز یا مشروع
safe loads tables	جداول بارهای مجاز
numbers	مجموعه مقادیر مجاز
number	مجموعه مقادیر مجاز
table of allowance	جدول سهمیه مجاز
permissible dosage	میزان داروی مجاز
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
tare	وزن مجاز یک فرف
personnel authorization	سطح پرسنلی مجاز
personnel authorization	جدول پرسنلی مجاز
tensile stress	تنش کششی مجاز
prescribed load	بار مهمات مجاز
twenty four hour charge rate	امپر مجاز باتری
taxi stand	ماندگاه مجاز تاکسی
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
circuit allocated use	سهمیه مدارهای مجاز
acceptance tolerance	حد مجاز قابل قبول
allowable cabin load	بار مجاز هواپیما
eligible traffic	عبور و مرور مجاز
allowed quantum state	حالت کوانتومی مجاز
authorized allowance supplies	سهمیه مجاز اماد
authorized allowance supplies	سهمیه اماد مجاز
allowed energy levels	ترازهای انرژی مجاز