Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
labialize
حرفی را بصورت شفوی اداکردن
Other Matches
labialization
ادای اصوات بصورت شفوی
floating
غیر ثابت . حرفی که جدا از حرفی است که باید به آن وصل باشد
labial
شفوی واویخته به لبهای فرج
utter
اداکردن
palatalize
از سق اداکردن
utters
اداکردن
uttered
اداکردن
enouce
اداکردن
impact
با شدت اداکردن
innuendos
اداکردن کنایه
innuendoes
اداکردن کنایه
innuendo
اداکردن کنایه
impacts
با شدت اداکردن
expresses
بیان کردن اداکردن
expressed
بیان کردن اداکردن
express
بیان کردن اداکردن
expressing
بیان کردن اداکردن
acquitting
برطرف کردن اداکردن
acquits
برطرف کردن اداکردن
formulates
بشکل قاعده دراوردن یا اداکردن
formulating
بشکل قاعده دراوردن یا اداکردن
to pour out abusive words
سخنان فحش امیزپی در پی اداکردن
sputter
باخشم اداکردن بیرون انداختن
sputtered
باخشم اداکردن بیرون انداختن
sputters
باخشم اداکردن بیرون انداختن
formulated
بشکل قاعده دراوردن یا اداکردن
formulate
بشکل قاعده دراوردن یا اداکردن
picker
دلال و واسطه فرش
[بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.]
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
reviling
بد حرفی
incommunicativeness
کم حرفی
lettered
حرفی
incommunicatively
با کم حرفی
garrulity
پر حرفی
taciturnity
کم حرفی
pauciloquy
کم حرفی
monomial
تک حرفی
lexical
حرفی
triliteral
سه حرفی
uniliteral
یک حرفی
long tongue
پر حرفی
palaver
پر حرفی کردن
triliteralism
حالت سه حرفی
triliteral
کلمه سه حرفی
four-letter words
واژهیچهار حرفی
literal
حرفی لفظی
four-letter word
واژهیچهار حرفی
what have you to say?
چه حرفی دارید
who said so?
که چنین حرفی زد
letter quality
کیفیت حرفی
pass a remark
حرفی زدن
saddle bag
خورجین
[اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
variable stroke
پمپ مایعی با پیستونهایی بصورت محوری یا خطی که بصورت محوری یا خطی نوسان میکند
trigram
هجای بی معنی سه حرفی
teragram
واژه چهار حرفی
To take offence at something . To take something to heart .
حرفی را بدل گرلتن
To tald someones head off.
سر کسی را بردن ( با پ؟ حرفی )
slip of the tongue
<idiom>
حرفی رانسنجیده زدن
peach design
نقش هلو
[این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
null
رشتهای که هیچ حرفی ندارد
to insert a letter in a word
حرفی را در میان واژهای جادادن
trigraph
سه حرفی که مجموعانمایشگر یک صوت باشد
to gain any ones ear
کسیرا اماده شنیدن حرفی
Suit the action to the word.
حرفی را فورا" عملی کردن
spirant
حرفی که بااصطکاک نفس اداگردد
epenthesis
الحاق حرفی درمیان کلمه
speak a word
چیزی بگویید حرفی بزنید
That is fine by me if you agree.
اگر موافقی من هم حرفی ندارم
vitrify
بصورت شیشه در اوردن بصورت شیشه درامدن
emptier
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
to make a remark
حرفی زدن افهار نظری کردن
But no one was ever talking about that!
اما هیچکس در آن مورد حرفی نزد!
emptied
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
empty
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
null
حرفی که معنای هیچ چیز میدهد.
escape character
حرفی که نشان دهنده کد espace باشد
emptiest
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
empties
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
monofilament
الیاف تک رشته بلند
[این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
slide
تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
slides
تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
d. letter
حرفی که درسالنامه دلالت برروز یک شنبه میکند
ascii
حرفی که در لیست ASCII حروف قرار دارد
erase character
حرفی که به معنای انجام هیچ کار است
malthusian law of population
نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
star design
طرح ستاره ای شکل
[این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
logogram
واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
logograph
واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
newest
حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
newer
حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
new-
حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
new
حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
end
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
ended
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
ends
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
fills
پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
fill
پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
LIST chunk
که چهار حرفی LIST که حاوی مجموعهای از زیر عضو است
numeric
حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است .
staccato
بطور بریده بریده اداکردن
nundinal letter
حرفی برای نامیدن هریک ازهشت روز بازار بکار میرفت
codepages
تعریف حرفی که توسط کلیدی از صفحه کلید ایجاد شده است
tetragraph
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
pomegrenate design
طرح گل اناری
[این طرح در گل های شاه عباسی فرش ایران، در فرش های چینی بصورت درخت انار و در فرش های ترکستان و قفقاز بصورت میوه انار به همراه شاخ و برگ استفاده می شود.]
peacock
طرح طاووس
[این طرح در فرش های ایرانی، چینی، مغولی، قفقازی و ترکیه بصورت های متفاوت بکار می رود. در فرش چین گاه در کل متن و گاه در فرش ایران و قفقاز بصورت نمادی کوچک در گوشه و کنار فرش بافت می شود.]
vertical diagraph
شکلی از سیستم رمز دو حرفی است که یک حرف بالا و یکی پایین نوشته میشود
clappers
بخش مکانیکی چاپگر dot matrix که سوزنهای چاپ را می چرخاند به سوی ریبون تا حرفی را روی صفحه بنویسد
clapper
بخش مکانیکی چاپگر dot matrix که سوزنهای چاپ را می چرخاند به سوی ریبون تا حرفی را روی صفحه بنویسد
BMP
در گرافیک مشخصه سه حرفی نام فایل برای فایلی که حاوی تصویر گرافیکی -bit map شده است
redirects
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirecting
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirected
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirect
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
echoing
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoes
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echo
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoed
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
fill
حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
fills
حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
question marks
" که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
question mark
" که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
snd
مشخصه سه حرفی نام فایل برای فایل که حاوی داده صوتی دیجیتال باشد
literal
چاپ خطا وقتی که حرفی با دیگری جایگزین شود و یا وقتی دو حرف منتقل شوند
substitute character
حرفی که در صورتی که حرف دریافت شده تشخیص داده نشود نمایش داده میشود
prefixes
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
prefix
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
to be sparing of words
مضایقه ازحرف زدن کردن کم حرفی کردن
Mamihlapinatapai
نگاهی که ۲ نفر با یکدیگر به اشتراک میگذارند که در آن هردو میخواهند و مایلند که طرف مقابل حرفی بزند ولی هیچ کدامشان نمیخواهند آغاز کنند.
logical
حرفی که به دیسک درایو یا فضای ذخیره سازی انتساب میشود که به عنوان درایو محل قابل استفاده است
reserved character
حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
digits
نشانه یا حرفی که بیان کننده عدد صحیحی است که کوچکتر از پایه عدد استفاده شده است
digit
نشانه یا حرفی که بیان کننده عدد صحیحی است که کوچکتر از پایه عدد استفاده شده است
filename
اسم سه حرفی که به همران اسم فایل بیان کننده نوع استفاده فایل است
as
<conj.>
<prep.>
بصورت
in human shape
بصورت یا
drives
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drive
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
unintentionally
<adv.>
بصورت غلط
spuriously
<adv.>
بصورت غلط
falsely
<adv.>
بصورت اشتباه
faultily
<adv.>
بصورت اشتباه
by mistake
<adv.>
بصورت غلط
incorrectly
<adv.>
بصورت اشتباه
phonily
<adv.>
بصورت اشتباه
by mistake
<adv.>
بصورت اشتباه
rightly
<adv.>
بصورت صحیح
spuriously
<adv.>
بصورت اشتباه
unintentionally
<adv.>
بصورت اشتباه
inadvertently
<adv.>
بصورت اشتباه
by accident
<adv.>
بصورت اشتباه
as a result of a mistake
<adv.>
بصورت اشتباه
justly
<adv.>
بصورت صحیح
by a mistake
<adv.>
بصورت اشتباه
properly
<adv.>
بصورت صحیح
duly
<adv.>
بصورت صحیح
rightfully
<adv.>
بصورت صحیح
wrongly
<adv.>
بصورت اشتباه
falsely
<adv.>
بصورت غلط
particulate
بصورت ذره
tidily
<adv.>
بصورت منظم
neatly
<adv.>
بصورت منظم
neatly
<adv.>
بصورت صحیح
tidily
<adv.>
بصورت صحیح
duly
<adv.>
بصورت منظم
orderly
<adv.>
بصورت مرتب
tidily
<adv.>
بصورت مرتب
neatly
<adv.>
بصورت مرتب
duly
<adv.>
بصورت مرتب
wrongly
<adv.>
بصورت غلط
phonily
<adv.>
بصورت غلط
faultily
<adv.>
بصورت غلط
incorrectly
<adv.>
بصورت غلط
simoltaneously
بصورت همزبان
on consignment
بصورت امانی
inadvertently
<adv.>
بصورت غلط
toothily
بصورت مضرس
by accident
<adv.>
بصورت غلط
as a result of a mistake
<adv.>
بصورت غلط
by a mistake
<adv.>
بصورت غلط
orderly
<adv.>
بصورت منظم
orderly
<adv.>
بصورت صحیح
in the f.
بصورت جسمانی
carbonation
بصورت کربنات
briefly
<adv.>
بصورت کوتاه
in his own similitude
بصورت خودش
in outward show
بصورت فاهر
compendiously
<adv.>
بصورت کوتاه
compendiously
<adv.>
بصورت خلاصه
briefly
<adv.>
بصورت اجمالی
in a topic form
بصورت عنوان
corporately
بصورت شرکت
briefly
<adv.>
بصورت خلاصه
nominally
بصورت فاهر
curtly
<adv.>
بصورت کوتاه
twist
تاب نخ
[بصورت اس یا زد]
integrally
بصورت عددصحیح
Outwardly . on the face of it.
بصورت ظاهر
bulk
بصورت عمده
manually
بصورت دستی
in black and white
<idiom>
بصورت نوشتار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com