Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
remotion
حرکت دوری
Other Matches
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
serial
دوری
serials
دوری
distances
دوری
distance
دوری
periodicity
دوری
recurring
دوری
rotation
دوری
remoteness
دوری
inaccessibility
دوری
cyclical
دوری
separations
دوری
patera
دوری
dishes
دوری
improbability
دوری
inverisimilitude
دوری
grail
دوری
separation
دوری
farness
دوری
periodic
دوری
paten
دوری
celestial lonitude
دوری
dish
دوری
circular definition
تعریف دوری
eccentricity
دوری از مرکز
aviod
دوری کردن از
declination
دوری ازمحوراصلی
cyclic graph
گراف دوری
circular reasoning
استدلال دوری
avoids
دوری کردن از
avoiding
دوری کردن از
circular flow
جریان دوری
recurring decimals
اعشار دوری
turning away
دوری واجتناب
avoid
دوری کردن از
serial correlation
همبستگی دوری
eccentricities
دوری از مرکز
shuns
دوری واجتناب
encyclic
عمومی دوری
rangefinders
دوری یاب
to fight shy of
دوری کردن از
separates
مفارقت دوری
that far
بان دوری
to give wide berth to
دوری کردن از
to keep one's d.
دوری کردن
patellar
دوری وار
to keep one's distance
دوری جستن
keep off
دوری کردن
to keep at arms length
دوری کردن از
avoided
دوری کردن از
shunning
دوری واجتناب
shunned
دوری واجتناب
dory defence
دفاع دوری
shun
دوری واجتناب
separated
مفارقت دوری
separate
مفارقت دوری
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
to keep the peace
از جنگ دوری کردن
back out
دوری کردن از موج
to avoid something
دوری کردن از
[چیزی]
cyclic group
گروه دوری
[ریاضی]
He is distantly related to us .
نسبت دوری با ما دارد
circular flow of income
جریان دوری درامد
eluded
طفره زدن دوری کردن از
He is distantly related to me .
بامن نسبت دوری دارد
abduction
دوری از مرکز بدن قیاسی
eluding
طفره زدن دوری کردن از
buttress spacing
دوری محورهای پشت بندها
elusive
کسی که ازدیگران دوری میکند
eludes
طفره زدن دوری کردن از
elude
طفره زدن دوری کردن از
to distance
[dissociate]
oneself from
دوری
[قطع همکاری]
کردن از
patellate
بشکل قاب یا دوری یاطشت
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
mugwump
سیاست و حزب بازی دوری میکند
to turn one's back on somebody
از کسی دوری کردن
[اصطلاح مجازی]
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
the holy grail
دوری یاجامی که مسیح دراخرین شام خودبکاربرد
to dissociate
[disassociate]
oneself from somebody
[something]
از کسی
[چیزی]
دوری
[قطع همکاری]
کردن
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tape
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
taped
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
tapes
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
patelliform
مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
She resolved to give him a wide berth in future.
[She decided to steer clear of him in future.]
او
[زن]
تصمیم گرفت در آینده ازاو
[مرد]
دوری کند.
encratites
فرقهای ازنصاراکه ازگوشت خوردن وباده نوشی واختیارجفت دوری می
transfers
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
transferring
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
master slave manipulator
بازو و دست خودکار که به وسیله اپراتوراز فاصله دوری هدایت میشود
aberration
جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
relative
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
momentum
سرعت حرکت شتاب حرکت
scrambled
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scramble
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambling
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
Gezellig
<adj.>
دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
scrambles
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
angle of depression
میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
isolationism
سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
moving havens
مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
skull
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
travelling overwatch
راهپیمایی با پوشش حرکت راهپیمایی با استفاده ازمراقبت حرکت با اتش
bounding overwatch
حرکت خیز به خیز با پوشش حرکت با اتش و مانور
node
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
nodes
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
quadrature encoding
سیستمی که جهت حرکت mouse را مشخص میکند. در یک mouse مکانیکی , دو احساس WS و سیگنال حرکت عمودی و افقی آنرا تشخیص می دهند. با این روش این سیگنالها ارسال می شوند
stabile
بدون حرکت بی حرکت
aerodynamics
مبحث حرکت گازها و هوا علم مربوط به حرکت اجسام در گازها و هوا
moment of momentum
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
angular momentum
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
rate of march
سرعت حرکت اهنگ حرکت اهنگ راهپیمایی
back out
دوری کردن از الغاء کردن
polycyclic
چند حلقهای چند دوری
convoy schedule
برنامه کلی حرکت ستون دریایی برنامه حرکت کاروان دریایی
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
hamilton's equations of motion
معادلات هامیلتونی حرکت معادلات حرکت هامیلتونی معادلات بندادی حرکت
convoy route
مسیر حرکت ستون دریایی مسیر حرکت کاروان دریایی
power traverse
مکانیسم حرکت سمت برقی دستگاه برقی حرکت سمت
k day
روز حرکت کاروان دریایی روز شروع حرکت کاروان
move on
ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
animations
حرکت
frozen
بی حرکت
geste
حرکت
locomotion
حرکت
stiller
بی حرکت
still
بی حرکت
stillest
بی حرکت
gest
حرکت
animation
حرکت
progressing
حرکت
progresses
حرکت
moveless
بی حرکت
motionless
بی حرکت
afloat
در حرکت
agog
در حرکت
shifts
حرکت
shift
حرکت
demeanour
حرکت
demeanor
حرکت
behaviour
حرکت
stock-still
بی حرکت
vapid
بی حرکت
departures
حرکت
progressed
حرکت
progress
حرکت
haviour
حرکت
stills
بی حرکت
departure
حرکت
travels
حرکت
motion
حرکت
motions
حرکت
traversing
حرکت
traverses
حرکت
motioned
حرکت
motioning
حرکت
traversed
حرکت
traverse
حرکت
stirs
حرکت
stirrings
حرکت
stirred
حرکت
stir
حرکت
movement
حرکت
running
در حرکت
animal
حس و حرکت
animals
حس و حرکت
immobile
بی حرکت
gesture
حرکت
gestured
حرکت
agoing
در حرکت
inert
بی حرکت
ambulation
حرکت
as you were
حرکت از نو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com