English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
charge and discharge statements حساب انحصار وراثت
Other Matches
letter testamentary تصدیق انحصار وراثت
certificate of exclusive inheritance گواهی انحصار وراثت
probate تصدیق صحت وصیتنامه رونوشت مصدق وصیتنامه گواهی انحصار وراثت
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
oligopoly انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
cost plus contracts به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckons حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
overdrawn account حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
clearance تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
inheritances وراثت
heredity وراثت
heirdom وراثت
heirship وراثت
succession وراثت
inheritance وراثت
successions وراثت
descent وراثت
descents وراثت
genetics علم وراثت
hereditability وراثت پذیری
succession law قوانین وراثت
To cook the books. حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
inheritances مرده ریگ وراثت
inheritance مرده ریگ وراثت
use inheritance وراثت ناشی از کاربرد
privilege دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
mendel's law قانون وراثت مندل درموردجانوران وگیاهان
reckoning تصفیه حساب صورت حساب
reckonings تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
genetic وابسته به پیدایش یا اصل هر چیز مربوط به تولید و وراثت
genetics شاخهای از علم زیست شناسی که در باره انتقال وراثت
check register بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
restrictions انحصار
monopoly انحصار حق
restriction انحصار
monopolies انحصار
premption انحصار
monopolies انحصار حق
monopoly انحصار
absolute monopoly انحصار مطلق
selling monopoly انحصار فروش
corner انحصار موقتی
cornering انحصار موقتی
corners انحصار موقتی
monopolies انحصار فروش
taxation of monopoly مالیات بر انحصار
monopoly انحصار فروش
monopolism انحصار گرایی
legal monopoly انحصار قانونی
monopolization انحصار کردن
monopolosm اصول انحصار
institutional monopoly انحصار نهادی
duopoly انحصار دو نفری
monopolist صاحب انحصار
natural monopoly انحصار طبیعی
duopoly در انحصار دو فروشنده
duopoly انحصار دو گانه
oligopoly انحصار فروش
oligopoly انحصار چندجانبه
perfect monopoly انحصار کامل
monopsony انحصار خرید
public monopoly انحصار دولتی
monopolization انحصار طلبی
exclusion principle اصل انحصار
bilateral monopoly انحصار دوجانبه
monopolist انحصار طلب
bilateral monopoly انحصار دو جانبه
monopolism انحصار طلبی
exclusiveness محدودیت انحصار
monopolist طرفدار انحصار
monopolism اصول انحصار
pure monopoly انحصار خالص
monopolist انحصار خرید
monopolises بخود انحصار دادن
price discriminating monopoly انحصار تبعیض قیمت
monopolised بخود انحصار دادن
monopolising بخود انحصار دادن
monopolize بخود انحصار دادن
monopolized بخود انحصار دادن
monopolizes بخود انحصار دادن
monopolizing بخود انحصار دادن
duopoly انحصار دو جانبه فروش
discriminating monopoly انحصار تبعیض امیز
regulated monopoly انحصار نظارت شده
duopoly انحصار دو قطبی فروش
duopsony انحصار دو قطبی خرید
monopolist وابسته بصاحب انحصار
duopsony انحصار دو جانبه خرید
account حساب صورت حساب
oligopsony انحصار چند جانبه خرید
complete oligopoly انحصار چند جانبه کامل
collusive oligopoly انحصار چند جانبه سازشکارانه
imperfect oligopoly انحصار چند جانبه ناقص
price setter قیمت وضع کردن در انحصار
price market وضع کردن قیمت در انحصار
cornering انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
corners انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
circumscription انحصار فضایامحیط محدود ومشخص شده
corner انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
guild socialism اعتقاد به انحصار صنایع ازطرف دولت
duopoly انحصار فروش کالا بین دونفر
privity in contract انحصار نتیجه پیمانی به طرفین ان پیمان
duopsony انحصار خرید کالا بطور دونفری
he calcn lates with a اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
no year oppropriation حساب تامین اعتبار باز حساب باز
probate گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
lysenkoism نظریهای که معتقد است عوامل جسمانی وبدنی وشرایط محیط در وراثت موثر است
bain index شاخصی که بااستفاده از اختلاف بین قیمت و هزینه کل متوسط قدرت انحصار را اندازه گیری میکند
to my a به حساب من
account حساب
incomputable بی حساب
scoreless بی حساب
incalculable بی حساب
dam design حساب سد
to keep score حساب
algorism حساب
science of numbers حساب
in favour of به حساب
scores حساب
tallying حساب
tally حساب
tallies حساب
score حساب
arithmetic حساب
scored حساب
accountants ذی حساب
accountant ذی حساب
tabs حساب
tab حساب
reckonings حساب
tallied حساب
reckoning حساب
certificate of expenditure صورت حساب
cost accountant حساب دار
arithmetic علم حساب
calculator mode مد ماشین حساب
expense accounts حساب هزینه
calculating machine ماشین حساب
closing of account تفریغ حساب
expense accounts حساب مخارج
offsetting حساب تهاتر
desktop ماشین حساب
offset حساب تهاتر
certificate of clearance مفاصا حساب
cash account حساب نقدی
AC حساب جاری
markers حساب نگهدار
capital account حساب سرمایه
realization account حساب تسویه
marker حساب نگهدار
return account حساب بازگشت
calculus of variations حساب تغییرات
calculable حساب کردنی
box score حساب بازی
arithmetic unit واحد حساب
savings account حساب پس انداز
science of numbers علم حساب
residuary account حساب ترکه
balance of account مانده حساب
accoutn balance مانده حساب
statement صورت حساب
stability calculation حساب پایداری
account number شماره حساب
stock account حساب موجودی
account cuurent حساب جاری
saving account حساب پس انداز
arithmetician حساب دان
boolean calculus حساب بولی
binary arithmetic حساب دودوئی
binary arithmetic حساب دودویی
rule of thumb حساب انگشت
bank pass book دفترچه حساب
bank overdraft حساب جاری
balance sheet account حساب ترازنامه
rule of thumb حساب سر انگشتی
rule off بستن حساب
comptometer ماشین حساب
arithmometer ماشین حساب
arithmeticlal مربوط به حساب
account card کارت حساب
call to account حساب خواستن از
calculator حساب کننده
calculator ماشین حساب
in f.of به حساب بنفع
imprest حساب تنخواه
calculators حساب کننده
ibm computer ماشین حساب ای بی ام
calculators ماشین حساب
notcher حساب نگهدار
to count [as] به حساب رفتن
sums حساب کردن
misreckon بد حساب کردن
minculculate بد حساب کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com