Dictiornary-Farsi | حساب فاضله | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 206 (10 milliseconds)

English	Persian
differential calculus	حساب فاضله
differential calulus	حساب فاضله
fluxion	حساب فاضله


Search result with all words

calculus	حساب جامعه و فاضله جامع و فاضل
fluxional	وابسته به حساب فاضله یامتغیر
fluxionary	وابسته به حساب فاضله یامتغیر
Other Matches

Utopia	مدینه فاضله
Utopias	مدینه فاضله
cost accounts	حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts	به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckon	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
equity accounts	حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
overdrawn account	حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
clearance	تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
capitalized expense	هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
bluestocking	منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
bluestockings	منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
To bring someone to account.	کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
To cook the books.	حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege	دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings	تصفیه حساب صورت حساب
reckoning	تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
check register	بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
account	حساب صورت حساب
digital computer	ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
no year oppropriation	حساب تامین اعتبار باز حساب باز
he calcn lates with a	اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
utopiannism	اعتقاد به مدینه فاضله روش فکری افلاطون فرانسیس بیکن سر توماس مور و ..... که در اثار خودجامعهای با تاسیسات مطلوب و افراد بی عیب و درحد کمال مطلوب ایجاد و ان را به عنوان الگویی برای جوامع جهان معرفی کرده اند
arithmetic	حساب
accountants	ذی حساب
accountant	ذی حساب
tabs	حساب
tab	حساب
science of numbers	حساب
to my a	به حساب من
algorism	حساب
scoreless	بی حساب
account	حساب
to keep score	حساب
incalculable	بی حساب
tallied	حساب
incomputable	بی حساب
scores	حساب
in favour of	به حساب
scored	حساب
dam design	حساب سد
score	حساب
tallying	حساب
reckonings	حساب
tally	حساب
tallies	حساب
reckoning	حساب
stock account	حساب موجودی
miscalculated	بد حساب کردن
bank account	حساب بانکی
to bring to book	حساب پس گرفتن
to cast up	حساب کردن
stability calculation	حساب پایداری
calculation	حساب براورد
counting	حساب کردن
miscalculating	بد حساب کردن
bank accounts	حساب بانکی
miscast	حساب غلط
miscalculates	بد حساب کردن
to count up	حساب کردن
scorer	حساب نگهدار
current account	حساب جاری
A rough (crude)estimate.	حساب سر انگشتی
unguarded	حساب نشده
checking accounts	حساب جاری
credit account	حساب اعتباری
counts	حساب کردن
checking account	حساب جاری
tripos	امتحان حساب
undercharge	کم حساب کردن
counted	حساب کردن
To concoct accounts.	حساب تراشیدن
to figure up	حساب کردن
scorers	حساب نگهدار
computer	ماشین حساب
count	حساب کردن
current accounts	حساب جاری
vidimus	بازرسی حساب
ibm computer	ماشین حساب ای بی ام
certificate of expenditure	صورت حساب
certificate of clearance	مفاصا حساب
cash account	حساب نقدی
capital account	حساب سرمایه
call to account	حساب خواستن از
calculus of variations	حساب تغییرات
calculator mode	مد ماشین حساب
calculating machine	ماشین حساب
calculable	حساب کردنی
box score	حساب بازی
boolean calculus	حساب بولی
binary arithmetic	حساب دودوئی
binary arithmetic	حساب دودویی
notcher	حساب نگهدار
day of r	روز حساب
closing of account	تفریغ حساب
imprest	حساب تنخواه
in f.of	به حساب بنفع
integral calculus	حساب جامعه
design assumption	فرضیه حساب
integral calculvs	حساب جامعه
joint account	حساب مشترک
crypto account	حساب رمز
loan account	حساب وام ها
make much of	حساب بردن از
minculculate	بد حساب کردن
cost accountant	حساب دار
misreckon	بد حساب کردن
bank overdraft	حساب جاری
balance sheet account	حساب ترازنامه
pridicate calculus	حساب مسندات
acalculia	ناتوانی در حساب
residuary account	حساب ترکه
return account	حساب بازگشت
rule of thumb	حساب انگشت
rule of thumb	حساب سر انگشتی
figuring	حساب کردن
figures	حساب کردن
figure	حساب کردن
rule off	بستن حساب
saving account	حساب پس انداز
savings account	حساب پس انداز
science of numbers	علم حساب
account book	دفتر حساب
account card	کارت حساب
account cuurent	حساب جاری
comptometer	ماشین حساب
arithmometer	ماشین حساب
arithmeticlal	مربوط به حساب
arithmetician	حساب دان
production account	حساب تولید
arithmetic unit	واحد حساب
profit and loss a	حساب سودوزیان
propositional calculus	حساب گزارهای
balance of account	مانده حساب
accoutn balance	مانده حساب
realization account	حساب تسویه
account number	شماره حساب
bank pass book	دفترچه حساب
have it out with someone <idiom>	تصفیه حساب
calculated	حساب کردن
arithmetic	علم حساب
AC	حساب جاری
desktop	ماشین حساب
offsetting	حساب تهاتر
offset	حساب تهاتر
marker	حساب نگهدار
expense accounts	حساب مخارج
expense accounts	حساب هزینه
expense account	حساب مخارج
expense account	حساب هزینه
calculate	حساب کردن
cyphers	حساب کردن
ciphers	حساب کردن
cipher	حساب کردن
debits	حساب بدهی
debiting	حساب بدهی
debited	حساب بدهی
markers	حساب نگهدار
debit	حساب بدهی
statements	صورت حساب
statement	صورت حساب
arithmetic	حساب [ریاضی]
algorism [rare]	حساب [ریاضی]
to count [as]	به حساب رفتن
calculators	ماشین حساب
calculators	حساب کننده
calculator	ماشین حساب
calculator	حساب کننده
tales	جمع حساب
tale	جمع حساب
Count me in!	روی من حساب کن!
liquidated	حساب را واریزکردن
account with [at] a bank	حساب بانکی
accountable	مسئول حساب
sums	حساب کردن
detailing	حساب ریز
computers	ماشین حساب
the bill	صورت حساب
checking out	تسویه حساب
computes	حساب کردن
withdraw	برداشت از حساب
computed	حساب کردن
withdraws	برداشت از حساب
sum	حساب کردن
liquidating	حساب را واریزکردن
detail	حساب ریز
account	حساب پس دادن
liquidate	حساب را واریزکردن
liquidates	حساب را واریزکردن
compute	حساب کردن
include	به حساب اوردن
includes	به حساب اوردن
account	حساب کردن
miscalculate	بد حساب کردن
deposit accounts	حساب پس انداز
deposit accounts	حساب سپرده
deposit account	حساب پس انداز
deposit account	حساب سپرده