Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English
Persian
put two and two together
<idiom>
حساب کتاب کردن ،دو دوتا کردن
Other Matches
We have two books extra.
دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
check register
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
reckon
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
go places in pairs
دوتا دوتا گردش رفتن
To cook the books.
حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
To pay off someone. To settle old scores with someone.
با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
miscount
بد حساب کردن بد تعبیر کردن
rack up
بازی کردن- حساب کردن
plaiting
[نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
sums
حساب کردن
calculates
حساب کردن
calculated
حساب کردن
account
حساب کردن
counted
حساب کردن
sum
حساب کردن
to cast up
حساب کردن
calculate
حساب کردن
miscalculating
بد حساب کردن
counts
حساب کردن
figure
حساب کردن
to figure up
حساب کردن
counting
حساب کردن
count
حساب کردن
misreckon
بد حساب کردن
figuring
حساب کردن
minculculate
بد حساب کردن
figures
حساب کردن
to count up
حساب کردن
undercharge
کم حساب کردن
ciphers
حساب کردن
miscalculates
بد حساب کردن
cipher
حساب کردن
cyphers
حساب کردن
computes
حساب کردن
miscalculate
بد حساب کردن
compute
حساب کردن
computed
حساب کردن
miscalculated
بد حساب کردن
numerate
حساب کردن
capitulary
کتاب راهنمای کلمات کتاب مقدس کتاب دعا
to bind a book
صحافی کردن یک کتاب
grubs
از کتاب استخراج کردن
grubbed
از کتاب استخراج کردن
grub
از کتاب استخراج کردن
tallying
با چوب خط حساب کردن
tallying
باچوبخط حساب کردن
settle
تصفیه حساب کردن
check out
تصفیه حساب کردن
recalculate
دوباره حساب کردن
miscast
غلط حساب کردن
miscalculate
اشتباه حساب کردن
overcharge
زیاد حساب کردن
tally
با چوب خط حساب کردن
overcharged
زیاد حساب کردن
settles
تصفیه حساب کردن
miscalculated
اشتباه حساب کردن
miscast
حساب غلط کردن
tallied
باچوبخط حساب کردن
tallied
با چوب خط حساب کردن
overcharges
زیاد حساب کردن
tallies
باچوبخط حساب کردن
tallies
با چوب خط حساب کردن
tally
باچوبخط حساب کردن
overcharging
زیاد حساب کردن
miscalculating
اشتباه حساب کردن
miscalculates
اشتباه حساب کردن
to put any one down for a fool
کسیرااحمق حساب کردن
pony
ریز تسویه حساب کردن
scores
حساب کردن بحساب اوردن
scored
حساب کردن بحساب اوردن
ponies
ریز تسویه حساب کردن
To gauge the situation and act accordingly.
حساب کار خود را کردن
compute
حساب کردن تخمین زدن
to pay up
حساب پس از افت را تصفیه کردن
computed
حساب کردن تخمین زدن
misreckon
بد شمردن حساب غلط کردن
computes
حساب کردن تخمین زدن
poney
ریز تسویه حساب کردن
tallying
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallied
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tally
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallies
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
score
حساب کردن بحساب اوردن
to verify the accounts
رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
i reckon
روی دوستی کسی حساب کردن
to call to account
بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
to cross-check the result with a calculator
حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
pedantize
پیروی علم کتاب یاقواعد نظری کردن
bank on
<idiom>
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
zone
محات کردن جزو حوزهای به حساب اوردن
zones
محات کردن جزو حوزهای به حساب اوردن
scored
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
count one's chickens before they're hatched
<idiom>
روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
To sell at coast price .
مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
scores
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
cross refer
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
couples
دوتا
twinned
دوتا
twin
دوتا
two and two
دوتا دوتا
coupled
دوتا
couple
دوتا
geminate
دوتا
tows
هر دوتا
tow
هر دوتا
twain
دوتا
carring over
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
doubled up
: دو برابر دوتا
doubled
: دو برابر دوتا
double
: دو برابر دوتا
the last two
اخرین دوتا
tows
دونوع دوتا
tow
دونوع دوتا
deuteronomic
وابسته به کتاب تثنیه که دومین کتاب تورات است
cost plus contracts
به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
book of reference
کتاب برای مراجعه گاهگاهی کتاب راهنما
caxton
کتاب کاکستون نخستین کتاب چاپ کن انگلیسی
readers
مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
reader
مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
overdrawn account
حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
capitalized expense
هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
clearance
تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
To bring someone to account.
کسی را پای حساب کشیدن
[حساب پس گرفتن]
He contradicted himself.
چند جور حرف زد ( حرفش دوتا شد )
He planted both his feet firmly in the ground .
دوتا پایش را محکم کاشت روی زمین
invisible hand
منشاء این اصطلاح کتاب "ثروت ملل "ادام اسمیت است . بر اساس این کتاب
privilege
دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings
تصفیه حساب صورت حساب
reckoning
تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements
حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
account
حساب صورت حساب
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
no year oppropriation
حساب تامین اعتبار باز حساب باز
he calcn lates with a
اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
digital computer
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com