Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (17 milliseconds)
English
Persian
calculator
حساب کننده
calculators
حساب کننده
Search result with all words
liquidator
حساب واریز کننده
liquidators
حساب واریز کننده
Other Matches
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts
به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckon
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
clearance
تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense
هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
overdrawn account
حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
To bring someone to account.
کسی را پای حساب کشیدن
[حساب پس گرفتن]
To cook the books.
حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege
دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckoning
تصفیه حساب صورت حساب
reckonings
تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements
حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
check register
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
account
حساب صورت حساب
no year oppropriation
حساب تامین اعتبار باز حساب باز
digital computer
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
he calcn lates with a
اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
tallied
حساب
tallies
حساب
tally
حساب
to my a
به حساب من
scoreless
بی حساب
tab
حساب
accountant
ذی حساب
accountants
ذی حساب
tabs
حساب
tallying
حساب
arithmetic
حساب
to keep score
حساب
account
حساب
reckonings
حساب
reckoning
حساب
incalculable
بی حساب
algorism
حساب
in favour of
به حساب
scores
حساب
scored
حساب
score
حساب
incomputable
بی حساب
science of numbers
حساب
dam design
حساب سد
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
account card
کارت حساب
account cuurent
حساب جاری
account number
شماره حساب
statement
صورت حساب
account
حساب کردن
accoutn balance
مانده حساب
minculculate
بد حساب کردن
return account
حساب بازگشت
misreckon
بد حساب کردن
Count me in!
روی من حساب کن!
account
حساب پس دادن
statements
صورت حساب
account book
دفتر حساب
profit and loss a
حساب سودوزیان
balance of account
مانده حساب
account with
[at]
a bank
حساب بانکی
debit
حساب بدهی
design assumption
فرضیه حساب
day of r
روز حساب
residuary account
حساب ترکه
make much of
حساب بردن از
unguarded
حساب نشده
cipher
حساب کردن
debited
حساب بدهی
debiting
حساب بدهی
debits
حساب بدهی
cash account
حساب نقدی
cyphers
حساب کردن
differential calculus
حساب فاضله
differential calulus
حساب فاضله
ciphers
حساب کردن
ibm computer
ماشین حساب ای بی ام
capital account
حساب سرمایه
counted
حساب کردن
comptometer
ماشین حساب
stability calculation
حساب پایداری
bank account
حساب بانکی
deposit account
حساب سپرده
deposit account
حساب پس انداز
deposit accounts
حساب سپرده
arithmometer
ماشین حساب
miscast
حساب غلط
arithmeticlal
مربوط به حساب
count
حساب کردن
miscalculates
بد حساب کردن
binary arithmetic
حساب دودوئی
binary arithmetic
حساب دودویی
miscalculating
بد حساب کردن
arithmetic unit
واحد حساب
arithmetician
حساب دان
deposit accounts
حساب پس انداز
crypto account
حساب رمز
have it out with someone
<idiom>
تصفیه حساب
checking out
تسویه حساب
scorer
حساب نگهدار
the bill
صورت حساب
balance sheet account
حساب ترازنامه
calculation
حساب براورد
bank accounts
حساب بانکی
bank pass book
دفترچه حساب
bank overdraft
حساب جاری
scorers
حساب نگهدار
miscalculated
بد حساب کردن
production account
حساب تولید
calculus of variations
حساب تغییرات
calculator mode
مد ماشین حساب
calculating machine
ماشین حساب
realization account
حساب تسویه
calculable
حساب کردنی
computes
حساب کردن
tripos
امتحان حساب
To concoct accounts.
حساب تراشیدن
vidimus
بازرسی حساب
figuring
حساب کردن
credit account
حساب اعتباری
call to account
حساب خواستن از
cost accountant
حساب دار
figure
حساب کردن
figures
حساب کردن
A rough (crude)estimate.
حساب سر انگشتی
computed
حساب کردن
compute
حساب کردن
withdraws
برداشت از حساب
include
به حساب اوردن
includes
به حساب اوردن
numerate
حساب کردن
fluxion
حساب فاضله
miscalculate
بد حساب کردن
counts
حساب کردن
withdraw
برداشت از حساب
boolean calculus
حساب بولی
box score
حساب بازی
pridicate calculus
حساب مسندات
calculate
حساب کردن
calculated
حساب کردن
calculates
حساب کردن
undercharge
کم حساب کردن
stock account
حساب موجودی
notcher
حساب نگهدار
counting
حساب کردن
desktop
ماشین حساب
liquidates
حساب را واریزکردن
liquidating
حساب را واریزکردن
sum
حساب کردن
markers
حساب نگهدار
integral calculus
حساب جامعه
marker
حساب نگهدار
arithmetic
حساب
[ریاضی]
algorism
[rare]
حساب
[ریاضی]
integral calculvs
حساب جامعه
to bring to book
حساب پس گرفتن
liquidated
حساب را واریزکردن
savings account
حساب پس انداز
saving account
حساب پس انداز
detail
حساب ریز
offsetting
حساب تهاتر
offset
حساب تهاتر
to figure up
حساب کردن
to count up
حساب کردن
to cast up
حساب کردن
detailing
حساب ریز
liquidate
حساب را واریزکردن
certificate of clearance
مفاصا حساب
expense accounts
حساب مخارج
to count
[as]
به حساب رفتن
rule of thumb
حساب سر انگشتی
rule off
بستن حساب
calculators
ماشین حساب
calculator
ماشین حساب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com