Dictiornary-Farsi | حساس به رطوبت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
hygrosensitive	حساس به رطوبت


Other Matches

relative humidity	رطوبت نسبی [مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
optimum moisture	رطوبت بهینه رطوبت مناسب
tentacles	شاخک حساس ریشه حساس
tentacle	شاخک حساس ریشه حساس
sensitive to corrosion	حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
gradient circuit	مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
dampers	رطوبت
dewiness	رطوبت
dampest	رطوبت
precipitation	در صد رطوبت
precipitation	رطوبت
damp	رطوبت
moisture	رطوبت
miosture	رطوبت
moisteness	رطوبت
moistness	رطوبت
wet	رطوبت
wets	رطوبت
wetted	رطوبت
humidity	رطوبت
wettest	رطوبت
Humidifier	رطوبت زن
dampness	رطوبت
humidity of the atmosphere	رطوبت جو
humidity	چگالی رطوبت
soil moisture	رطوبت خاک
specific humidity	رطوبت ویژه
moisture determination	تعیین رطوبت
moisture content	مقدار رطوبت
surface moisture	رطوبت سطحی
humidity	میزان رطوبت
capillaries	رطوبت موئینهای
humidity	غلظت رطوبت
sebaceous humour	رطوبت شحمی
capillary	رطوبت موئینهای
free moisture	رطوبت سطحی
psychrometer	رطوبت سنج
absolute humidity	رطوبت مطلق
air dry	بدون رطوبت
air humidity	رطوبت هوا
air moisture	رطوبت هوا
mustiness	بوی رطوبت
water content	درصد رطوبت
impermeable	رطوبت ناپذیر
hygrometry	رطوبت سنجی
water proof	رطوبت ناپذیر
hygroscope	رطوبت نما
dehumidification	رطوبت زدایی
relative humidity	رطوبت نسبی
dehumidify	رطوبت گرفتن
desicant	رطوبت گیر
precipitation	میزان رطوبت
hygrometer	رطوبت سنج
synovia	رطوبت مفصلی
humidification	رطوبت افزایی
mesic	نیازمند به رطوبت
the vitreoud humour	رطوبت زجاجیه
permeable	رطوبت پذیر
free moisture	رطوبت ازاد
hydrometer	رطوبت سنج
hygrology	گفتار در رطوبت هوا
equilibrium moisture content	درصد رطوبت متعادل
wettish	رطوبت دار خیس
hygroscopic moisture	رطوبت موجود در هوا
dampen	رطوبت پیدا کردن
hygrophyte	گیاه رطوبت گرای
hyalitis	ورم رطوبت زجاجی
hyalitis	اماس رطوبت شیشهای
absolute humidity of gas	رطوبت مطلق گاز
groundsheet	فرش رطوبت ناپذیر
dampens	رطوبت پیدا کردن
dampening	رطوبت پیدا کردن
silica gel	ماده جاذب رطوبت
aqueous corrosion	پوسیدگی در اثر رطوبت
dampened	رطوبت پیدا کردن
groundsheets	فرش رطوبت ناپذیر
to fog off	دراثر رطوبت پوسیدن
permeable	قابل عبور دادن رطوبت
moisture content	درصد رطوبت موجود در خاک
unavailable water	رطوبت غیر قابل استفاده
humectant	مادهای که رطوبت را بخودجذب میکند
intravitreous	واقع در درون رطوبت شیشهای
optimum moisture content	درصد رطوبت مناسب خاک
permeability	قابلیت عبور دادن رطوبت
deformation due to moisture and tempratu	تغییر شکل ناشی از رطوبت وحرارت
hygrometer	الات وادوات سنجش رطوبت هوا
cold wet clothing	لباس گرم و مقاوم در مقابل رطوبت و برودت
ret	در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
mag	ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
mags	ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
damp land pit curing	نگهداری رطوبت بتن برای نمونههای ازمایشی درازمایشگاه
elastic demand	حساس
activator	حساس گر
feisty	حساس
acute	حساس
key <adj.>	حساس
vigilant	حساس
delicate	حساس
ticklish	حساس
alive	حساس
thin skinned	حساس
techy	حساس
sensitive	حساس
exquisite	حساس
critical	حساس
tender	حساس
tendered	حساس
tenderest	حساس
tendering	حساس
sensor	حساس
prominent	حساس
sharp nosed	حساس
sensitive clay	رس حساس
susceptive	حساس
sensate	حساس
sentimental	حساس
elastic	حساس
passible	حساس
supersensitive	حساس
hygrograph	دستگاه خود کاری برای اندازه گیری رطوبت جوی
humidistat	اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
key points	نقاط حساس
a sensitive subject [topic]	موضوعی حساس
supersensitive	فوق حساس
sensitive zone	منطقه حساس
sensitive plant	گیاه حساس
senseful	خیلی حساس
kittle	هوشیار حساس
pixilated	خیلی حساس
vibrissa	موی حساس
mimosa	گیاه حساس
sensitization	حساس کردن
keop soo	نقاط حساس
it touched him on the raw	بنقطه حساس
supersensitive	حساس شده
key terrain	زمین حساس
hyperaesthetic	زیاده از حد حساس
skinless	خیلی حساس
sensitization	حساس سازی
key position	شغل حساس
sensitizer	حساس کننده
overstrung	خیلی حساس
palpi	شاخک حساس
sensitization	حساس شدن
sensory nerves	پیهای حساس
perceptive	حساس و باهوش
sensitize	حساس کردن
sensitize	حساس شدن
sensitized	حساس کردن
sensitized	حساس شدن
critical position	پوزیسیون حساس
sensitizes	حساس شدن
jumpy	بیقرار حساس
insensitivity	غیر حساس
insensitive	غیر حساس
sensitising	حساس شدن
stark	حساس سفت
sensitised	حساس کردن
sensitised	حساس شدن
sensitises	حساس کردن
tenderising	حساس کردن
critical facility	تاسیسات حساس
critical item	اماد حساس
critical mass	توده حساس
sensitises	حساس شدن
sensitising	حساس کردن
tenderizing	حساس کردن
insensible	غیر حساس
sensitively	بطور حساس
tender	حساس بودن
tenderised	حساس کردن
sensitizes	حساس کردن
tenderises	حساس کردن
feelingly	بطور حساس
starkly	حساس سفت
gleg	حساس باهوش
starkest	حساس سفت
high strung	بسیار حساس
starker	حساس سفت
tendered	حساس بودن
tenderized	حساس کردن
tenderize	حساس کردن
tendering	حساس بودن
sensitizing	حساس کردن
elastic supply	عرضه حساس
tenderest	حساس بودن
sensitizing	حساس شدن
tenderizes	حساس کردن
tentacle	موی حساس جانور
palpus	شاخک حساس سبیل
susceptible to pain	حساس نسبت بدرد
soft boiled	نیم بند حساس
sensitivity	حساس بودن به چیزی
tentacles	موی حساس جانور
sensitive to light	حساس نسبت به روشنایی
pressure sensitive pen	قلم حساس به فشار
tentacular	دارای شاخک حساس
tentacular	شبیه شاخک حساس
touchier	نازک نارنجی حساس
key terrain features	عوارض حساس زمین