Dictiornary-Farsi | حساس مستعد پذیرش | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
susceptible	حساس مستعد پذیرش


Other Matches

tentacles	شاخک حساس ریشه حساس
tentacle	شاخک حساس ریشه حساس
sensitive to corrosion	حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
capable	مستعد
susceptible	مستعد
subject to tuberculosis	مستعد سل
susceptive	مستعد
apt	مستعد
guidable	مستعد
prone	مستعد
presentient	قبلا مستعد
cursorial	مستعد دویدن
susceptible of change	مستعد تغییر
susceptibility	مستعد بودن
insusceptible	غیر مستعد
predisposing	مستعد کردن
inclines	مستعد شدن
unpregnant	غیر مستعد
incline	مستعد شدن
predisposes	مستعد کردن
predisposed	مستعد کردن
predispose	مستعد کردن
gradient circuit	مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
fluctuable	مستعد ترقی و تنزل
She is prone to it . She is itching for it .	ماده اش مستعد است
it threatens to rain	هوا مستعد باریدن
damageable	مستعد خراب شدن
firetrap	ساختمان مستعد اتش سوزی
euryhaline	مستعد زندگی درابهای خیلی شور
pesthole	مکان مستعد برای بیماری واگیر
prone	سرازیر مستعد برای انجام کار
blue	مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluer	مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluest	مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
fluctuable	مستعد بالا و پائین رفتن مواج
admissions	پذیرش
patient	پذیرش
patients	پذیرش
acceptance	پذیرش
acceptances	پذیرش
admittance	پذیرش
reception	پذیرش
receptions	پذیرش
intake	پذیرش
acceptation	پذیرش
intakes	پذیرش
acceptance limit	حد پذیرش
inductions	پذیرش
adoption	پذیرش
assent	پذیرش
assented	پذیرش
induction	پذیرش
assenting	پذیرش
assents	پذیرش
admission	پذیرش
acceptance of offer	پذیرش پیشنهاد
rejection	عدم پذیرش
admission of liability	پذیرش تعهدات
admission port	دریچه پذیرش
reception	دریافت پذیرش
admission rate	میزان پذیرش
admission requirements	شرایط پذیرش
acceptance test	آزمون پذیرش
repulsion	عدم پذیرش
magnetic susceptibility	پذیرش مغناطیسی
group acceptance	پذیرش گروهی
imprimatur	تصویب پذیرش
induction station	مرکز پذیرش
acceptable	قابل پذیرش
satisfactory <adj.>	قابل پذیرش
sufficiently <adv.>	قابل پذیرش
sufficient <adj.>	قابل پذیرش
receptionist	متصدی پذیرش
refused	عدم پذیرش
Reception	پذیرش هتل
refuses	عدم پذیرش
refusing	عدم پذیرش
adequately [sufficiently] <adv.>	قابل پذیرش
face the music <idiom>	پذیرش نسخه
admission	پذیرش به بیمارستان
adequate <adj.>	قابل پذیرش
acceptable <adj.>	قابل پذیرش
receptivity	قدرت پذیرش
selective admission	پذیرش انتخابی
good [sufficient] <adj.>	قابل پذیرش
social acceptance	پذیرش اجتماعی
cry uncle <idiom>	پذیرش شکست
tolerability	قابلیت پذیرش
receptions	دریافت پذیرش
refuse	عدم پذیرش
sufficing <adj.>	قابل پذیرش
rejects	عدم پذیرش چیزی
application study	بررسی پذیرش اماد
rejected	عدم پذیرش چیزی
college admission tests	آزمونهای پذیرش دانشجو
bankable	قابل پذیرش در بانک
acceptability	قابلیت پذیرش پسندیدگی
readiness to accept	آمادگی برای پذیرش
receptee	افراد مورد پذیرش
rejecting	عدم پذیرش چیزی
susceptive	پذیرنده اماده پذیرش
denials	عدم پذیرش حاشا
denial	عدم پذیرش حاشا
reject	عدم پذیرش چیزی
receives	پذیرش داده از یک خط ارتباطی
hire out <idiom>	پذیرش برای شغل
receive	پذیرش داده از یک خط ارتباطی
impassablility	غیر قابل پذیرش
take a back seat <idiom>	پذیرش پستترین مقام
emergency admission	پذیرش اضطراری [در بیمارستان] [پزشکی]
americanization	پذیرش اخلاق و اداب امریکایی
acceptance sampling	پذیرش کالاپس از نمونه برداری
declaration of intention	افهاریه تمایل به پذیرش تابعیت
receptions	قدرت پذیرش پذیرایی کردن
market acceptance	پذیرش کالا توسط بازار
reception	قدرت پذیرش پذیرایی کردن
ksr	کلمه کلیدی ارسال-پذیرش
keyboard send receive	صفحه کلید ارسال- پذیرش
take one's own medicine <idiom>	پذیرش محاکمه بدون شکایت
taking of evidence	پذیرش سند و گواهی [حقوق]
hearing of evidence	پذیرش سند و گواهی [حقوق]
sensate	اماده پذیرش حس احساس کردن
vigilant	حساس
alive	حساس
prominent	حساس
sensor	حساس
supersensitive	حساس
thin skinned	حساس
techy	حساس
critical	حساس
exquisite	حساس
susceptive	حساس
delicate	حساس
tendering	حساس
tenderest	حساس
tendered	حساس
elastic	حساس
elastic demand	حساس
tender	حساس
passible	حساس
sharp nosed	حساس
sensate	حساس
sensitive	حساس
acute	حساس
activator	حساس گر
sensitive clay	رس حساس
ticklish	حساس
feisty	حساس
sentimental	حساس
key <adj.>	حساس
freeload <idiom>	پذیرش غذا وخانه باهزینه دیگری
write off <idiom>	پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
throw up one's hands <idiom>	توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
to refuse somebody admittance to something	پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
vibrissa	موی حساس
insensitive	غیر حساس
insensible	غیر حساس
sensitively	بطور حساس
sensitised	حساس شدن
sensitive plant	گیاه حساس
sensitises	حساس کردن
hyperaesthetic	زیاده از حد حساس
high strung	بسیار حساس
sensitised	حساس کردن
it touched him on the raw	بنقطه حساس
insensitivity	غیر حساس
supersensitive	فوق حساس
jumpy	بیقرار حساس
sensitive zone	منطقه حساس
mimosa	گیاه حساس
overstrung	خیلی حساس
pixilated	خیلی حساس
skinless	خیلی حساس
supersensitive	حساس شده
kittle	هوشیار حساس
sensory nerves	پیهای حساس
sensitizer	حساس کننده
keop soo	نقاط حساس
key points	نقاط حساس
sensitization	حساس سازی
palpi	شاخک حساس
perceptive	حساس و باهوش
sensitization	حساس کردن
sensitization	حساس شدن
key terrain	زمین حساس
senseful	خیلی حساس
hygrosensitive	حساس به رطوبت
a sensitive subject [topic]	موضوعی حساس
critical facility	تاسیسات حساس
critical item	اماد حساس
critical mass	توده حساس
critical position	پوزیسیون حساس
sensitizing	حساس شدن
sensitizing	حساس کردن
tenderised	حساس کردن
tenderises	حساس کردن
tenderising	حساس کردن
key position	شغل حساس
stark	حساس سفت
starker	حساس سفت