English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
panchromatic حساس نسبت بهمه رنگها
Other Matches
be patient to all men با همه مردم شکیبا باشید نسبت بهمه بردباریاصبورباشید
sensitive to light حساس نسبت به روشنایی
context sensitive حساس نسبت به متن
susceptible to pain حساس نسبت بدرد
photoconductor هادی حساس نسبت به نور
photodiode دیود حساس نسبت به نور
photocell یاخته حساس نسبت به نور فتوسل
case sensitive حساس نسبت به بزرگ یاکوچک بودن حرف
it is insensitive to light روشنایی را حس نمیکند نسبت به روشنایی حساس نیست
realizing انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realised انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
by all means بهمه حال
omniscient واقف بهمه چیز
he wished success to all بهمه گفت موفقیت شماراخواستارم
They cannot hold a candle to him . سگش می ارزد بهمه آنها
thorough paced بهمه جور قدم تربیت شده
tentacles شاخک حساس ریشه حساس
tentacle شاخک حساس ریشه حساس
photoconductive هادی حساس نسبت به نور هادی نور
sensitive to corrosion حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
leverage نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
Colors [American English] رنگها
attributable قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata برحسب نسبت معین بهمان نسبت
collage هنراختلاط رنگها
chromatics علم رنگها
collages هنراختلاط رنگها
color disk گرده رنگها
color circle دایره رنگها
flight of colors پرش رنگها
chromatic مربوط به رنگها
color sorting test ازمون دسته بندی رنگها
color anomia زبان پریشی نامی رنگها
nationallism مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
thinner حلالی برای کاهش ویسکوزیته رنگها
BPP چهار بیت برای ترکیبی از رنگها
BPP هشت بیت برای ترکیبی از رنگها
The color harmony in nature is very interesting. هماهنگی رنگها درطبیعت بسیار جالب است
achloropsia نوعی نابینایی درمورد رنگها مخصوصا رنگ سبز
colours برنامههای گرافیکی برای ذخیره سازی محدوده رنگها در تصویر استفاده می کنند
color code روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
colour برنامههای گرافیکی برای ذخیره سازی محدوده رنگها در تصویر استفاده می کنند
palettes تصویر نمایش داده شده با استفاده از قالب نادرست و اثرات نامط لوب رنگها
thermal wax روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
palette تصویر نمایش داده شده با استفاده از قالب نادرست و اثرات نامط لوب رنگها
thermal transfer روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
thermal wax transfer printer روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
contrasted دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasting دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasts دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrast دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
ansi که نحوه نمایش رنگها و تصاویر کوچک و ساده را روی صفحه نمایش بیان میکند
standards محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
standard محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
contrasts تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrasting تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrast تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrasted تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
alive حساس
sensitive حساس
elastic حساس
ticklish حساس
thin skinned حساس
passible حساس
prominent حساس
sensor حساس
vigilant حساس
delicate حساس
elastic demand حساس
tendering حساس
activator حساس گر
susceptive حساس
exquisite حساس
supersensitive حساس
sensitive clay رس حساس
sentimental حساس
sensate حساس
acute حساس
techy حساس
feisty حساس
sharp nosed حساس
tenderest حساس
key <adj.> حساس
tendered حساس
tender حساس
critical حساس
sensitization حساس شدن
perceptive حساس و باهوش
palpi شاخک حساس
mimosa گیاه حساس
overstrung خیلی حساس
senseful خیلی حساس
sensory nerves پیهای حساس
sensitive zone منطقه حساس
sensitizer حساس کننده
sensitization حساس کردن
skinless خیلی حساس
sensitive plant گیاه حساس
sensitization حساس سازی
supersensitive حساس شده
sensitises حساس شدن
sensitizes حساس کردن
sensitising حساس کردن
sensitizing حساس شدن
sensitising حساس شدن
sensitize حساس کردن
sensitize حساس شدن
sensitizing حساس کردن
sensitized حساس کردن
sensitized حساس شدن
sensitises حساس کردن
sensitised حساس شدن
tenderizing حساس کردن
tenderizes حساس کردن
tenderized حساس کردن
supersensitive فوق حساس
tenderize حساس کردن
tenderising حساس کردن
tenderises حساس کردن
pixilated خیلی حساس
tenderised حساس کردن
sensitised حساس کردن
sensitizes حساس شدن
sensitively بطور حساس
kittle هوشیار حساس
elastic supply عرضه حساس
jumpy بیقرار حساس
tenderest حساس بودن
vibrissa موی حساس
high strung بسیار حساس
insensitive غیر حساس
tender حساس بودن
keop soo نقاط حساس
insensible غیر حساس
it touched him on the raw بنقطه حساس
tendering حساس بودن
key points نقاط حساس
key position شغل حساس
key terrain زمین حساس
tendered حساس بودن
critical position پوزیسیون حساس
critical mass توده حساس
gleg حساس باهوش
stark حساس سفت
hyperaesthetic زیاده از حد حساس
hygrosensitive حساس به رطوبت
starkly حساس سفت
starkest حساس سفت
starker حساس سفت
insensitivity غیر حساس
a sensitive subject [topic] موضوعی حساس
critical facility تاسیسات حساس
critical item اماد حساس
feelingly بطور حساس
inelastic demand تقاضای غیر حساس
supersensitive فوق العاده حساس
detecting circuit مدار حساس مین
tentacle موی حساس جانور
sentient حساس دستخوش احساسات
tentacles موی حساس جانور
soft boiled نیم بند حساس
electrosensitive paper کاغذ حساس الکترونیکی
hypergolic fuel سوخت فوق حساس
sensitivities حساس بودن به چیزی
sensitivity حساس بودن به چیزی
tentacular دارای شاخک حساس
dipneedle circuit مدار حساس مغناطیسی
pressure sensitive pen قلم حساس به فشار
context sensitive help کمک حساس به قرینه
tender minded دارای فکر حساس
vital points نقاط حساس بدن
kyusho نقاط حساس بدن
youch sensitive screen صفحه حساس به تماس
key position موضع حساس و مهم
key terrain features عوارض حساس زمین
palpus شاخک حساس سبیل
touchiest نازک نارنجی حساس
susceptible حساس مستعد پذیرش
touch panel صفحه حساس به تماس
touchy نازک نارنجی حساس
touchier نازک نارنجی حساس
touch sensitive tablet تابلو حساس به تماس
laminitis اماس لایههای حساس
touch sensitive panel صفحه حساس به تماس
tentacular شبیه شاخک حساس
sensory وابسته به مرکز احساس حساس
light sensitive cell سلول حساس در برابر نور
electrosensitive چاپ با کاغذ حساس به الکترون
otocyst عضو حساس شنوایی بی مهرگان
fluxgate وسیله حساس به مین مغناطیسی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com