English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
vender's lien حق حبس بایع در معامله اراضی
Other Matches
root of title منشاء سمت در CL فروشنده اراضی بایدترتیب ایادی را ضمن 03سال گذشته در موقع معامله روشن و منشاء سمت مالکیت خود را مشخص کند
bargain معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargained معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargaining معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargains معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
vendors بایع
sellers بایع
seller بایع
vendor بایع
vender بایع طواف
back wardation تعیین اجل برای بایع
package deals معامله کلی معامله چکی
package deal معامله کلی معامله چکی
futures goods کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
fradulent conveyance معامله به قصد فرار از دین معامله به قصد اضرار غیر
seller's option to duble خیار بایع در مورد این که درصورت تنزل ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
duble option خیار مشتری و بایع در موردتغییر دادن مقدار ثمن و مبیع در صورت تغییر ارزش پول
stoppage in transitu حق استرداد جنس فروخته شده برای بایع حق امتناع ازتسلیم مال التجاره در حال حمل
put option خیار بایع در مورد بالا بردن قیمت قبل از تسلیم مبیع ارزش پول تنزل کند
land distribution توزیع اراضی
unutilized land اراضی موات
utilized lands اراضی دایر
land grant اعطای اراضی
occupied territories اراضی اشغالی
occupied territory اراضی اشغالی
seisin مالکیت اراضی
tidal flats اراضی جزرومدی
quiet enjoyment حق انتفاع اراضی
accumulative area اراضی سوارشونده
vesture تصرف اراضی
conservation of land حفظ اراضی
cultivated land اراضی محیات
innings اراضی مستحدثه
land development احیای اراضی
waste land اراضی موات
waste lands اراضی موات
redemption پرداخت مالیات اراضی
uti possidetis تملک اراضی اشغالی
reclaim احیاء اراضی موات
reclaimed احیاء اراضی موات
reclaiming احیاء اراضی موات
uti possidetis تملک اراضی مفتوحه
reclaims احیاء اراضی موات
cultivation of waste land احیا اراضی موات
escheat اراضی بلا وارث
planning permission اجازه عمران و ابادی اراضی
terre tenant متصرف یا ساکن بالفعل اراضی
cession of territory واگذار کردن اراضی مملکت
land office اداره املاک وثبت اراضی
polder اراضی پست کنار دریا
beachhead پایگاه یا اراضی تسخیر شده در ساحل
He has laid hands on these lands. دست انداخته روی این اراضی
cadastre دفترممیزی وتقویم وثبت اراضی واملاک
beachheads پایگاه یا اراضی تسخیر شده در ساحل
land poor دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
cadastral مربوط به ممیزی عواید و ثبت اراضی واملاک
backwoods اراضی جنگلی دوراز شهر جنگلهای دورافتاده
subinfeudate اعطای اراضی تیول از طرف امیری به امیردیگری برای بیعت با او
agrarianism تساوی در پخش زمین طرفداری از تقسیم اراضی بتساوی بین مردم
fee tail تقسیم تناصفی اراضی از طرف مالک ملک موقوف یا حبس شده
arrentation پروانه یا جواز بهره برداری ار اراضی جنگلی در ازای پرداخت اجاره سالانه معین
expandsionism اعتقاد به لزوم بسط اراضی کشور از طریق اعمال قدرت نظامی یااقتصادی یا هر وسیله دیگر
waste of manor اراضی کشت نشده اطراف ملک مورد اجاره یا تصرف که مستاجرین و متصرفین در ان حق علف چر دارند
lease در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
leases در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
occupation franchise حق رای در انتخابات درصورتی که مستلزم درتصرف داشتن مقداربخصوصی از اراضی در حوزه محل رای گیری باشد
fee tail تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
trucks معامله
negotiation معامله
bargaining معامله
dealing معامله
bargained معامله
trucking معامله
negotiations معامله
bargain معامله
bargains معامله
transactions معامله
truck معامله
trucked معامله
treament معامله
penny worth معامله
truckman معامله گر
sells معامله
transaction معامله
transactor معامله گر
sell معامله
selling معامله
cause of a transaction جهت معامله
spot transaction معامله نقدی
reason for a transaction جهت معامله
credit sale اعتبار در معامله
barterer معامله گر پایاپای
short sale معامله سلف
terms of trade شرایط معامله
negotiator طرف معامله
negotiators طرف معامله
arbitrage معامله به سود
transaction on change معامله در بورس
an nucertain transaction معامله غرری
arbitrage معامله با منفعت
to do business معامله کردن
not negotiable غیرقابل معامله
fictitious transaction معامله صوری
forward dealing معامله به وعده
merchantable قابل معامله
forward purchase معامله سلف
He goes on and on . He is most persistent . ول کن معامله نیست
unauthorized transaction معامله فضولی
unconscionable bargain معامله نامعقول
hedgehoggy سخت معامله
invitation to treat دعوت به معامله
valid transaction معامله صحیح
object of transaction مورد معامله
truckage مبادله معامله
dealing in futures معامله سلف
to make a market of معامله کردن
retorsion معامله به مثل
do business معامله کردن
reciprocation معامله متقابله
to take معامله قماری
strike a bargain معامله کردن
trade in for معامله کردن
private treaty معامله خصوصی
treater طرف معامله
reciprocal treatment معامله متقابله
transacted معامله کردن
option اختیار معامله
performances انشاء معامله
performance انشاء معامله
deals معامله کردن
deals حد معامله کردن
bargaining معامله باصرفه
deal معامله کردن
collective bargaining معامله جمعی
dealing خریدوفروش و معامله
bargains معامله باصرفه
intercourse مراوده معامله
venture معامله قماری
bargain معامله باصرفه
options اختیار معامله
chap معامله کردن
transact معامله کردن
transacting معامله کردن
sell-outs معامله کردن
sell-out معامله کردن
sell out معامله کردن
transacts معامله کردن
dealt حد معامله کردن
reciprocity معامله به مثل
reciprocity معامله بمثل
swap معامله پایاپای
ventured معامله قماری
ventures معامله قماری
trucking معامله کردن
venturing معامله قماری
package deals معامله یکجا
speculative معامله قماری
trucked معامله کردن
truck معامله کردن
package deal معامله یکجا
deal حد معامله کردن
trucks معامله کردن
negotiable قابل معامله
bargained معامله باصرفه
swaps معامله پایاپای
swopped معامله پایاپای
swopping معامله پایاپای
swops معامله پایاپای
swapped معامله پایاپای
reciprocate معامله متقابله کردن
reciprocate معامله بمثل کردن
reciprocates معامله متقابله کردن
black markets دربازارسیاه معامله کردن
reciprocated معامله بمثل کردن
reciprocated معامله متقابله کردن
reciprocates معامله بمثل کردن
treatments طرز عمل معامله
retail trade معامله بصورت جزئی
sale short معامله سلف کردن
treatment طرز عمل معامله
to carry out a transaction معامله ای انجام دادن
deal معامله داد و ستد
To clinch(close,finalize)a deal. معامله یی را جوش دادن
She kept on and on . She simply wouldnt let go . مگرول کن معامله بود !
A cash ( credit ) transaction . معامله نقدی ( اعتباری )
She gave me a raw deal . بامن بد معامله کرد
I cant do business with him . با او معامله ام نمی شود
lay one's cards on the table <idiom> صادقانه معامله کردن
deals معامله داد و ستد
to buy a pig in a poke معامله سربسته کردن
to deal in futures معامله پیش کردن
to deal in futures معامله سلف کردن
to declare off قطع معامله کردن با
to take مخاطره معامله قماری
dealing داد و ستد معامله
bargaining چانه زنی در معامله
venture مخاطره معامله قماری
declare off قطع معامله کردن
bartered پایاپای معامله کردن
barter پایاپای معامله کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com