Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (11 milliseconds)
English	Persian
partial jurisdiction	حق خود گردانی محدود
Other Matches
strain hardenability	قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
strain hadening	سخت گردانی کششی سخت گردانی تغییر بعدی
illmitable	محدود نکردنی محدود نشدنی
short cycle annealing	سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
weapons tight	جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
rambled	سر گردانی
ramble	سر گردانی
rambles	سر گردانی
regimental	گردانی
rectification	راست گردانی
data handling	داده گردانی
exception handling	استثنا گردانی
magnetization	مغناطیس گردانی
revolvable	دور گردانی
rim drive	لبه گردانی
file handling	پرونده گردانی
runaround	دور سر گردانی
hardening	سخت گردانی
thinning	رقیق گردانی
repeals	باز گردانی
repeal	باز گردانی
transliteration	نویسه گردانی
double hardening	سخت گردانی مضاعف
electrolytic deposition	متالیزه گردانی گالوانیکی
austemper	سخت گردانی باینیت
austemper	سخت گردانی حرارتی
aging	سخت گردانی زمانی
hardening constituent	جزء سخت گردانی
hardening crake	ترک سخت گردانی
hardening distortion	شکستگی سخت گردانی
hardening room	اطاق سخت گردانی
hot tempering	سخت گردانی درجهای
direct quenching	سخت گردانی مستقیم
broken hardening	سخت گردانی شکسته
case harden	سخت گردانی سطحی
hard surfacing	سخت گردانی سطحی
case hardening	سخت گردانی سطحی
cementation	سیمانکاری سخت گردانی
cure rate	سرعت سخت گردانی
age hardening	سخت گردانی زمانی
curing oven	کوره سخت گردانی
hardening furnace	کوره سخت گردانی
curing vessel	فرف سخت گردانی
ausformig	سخت گردانی اوستینیتی
work hardening	سخت گردانی سرد
strain hadening	سخت گردانی کرنشی
softening furnace	کوره نرم گردانی
magnetic biasing	مغناطیس گردانی مقدماتی
nitrogen hardening	سخت گردانی ازتی
magnetization characteristic	منحنی مغناطیس گردانی
magnetizing current	جریان مغناطیس گردانی
selective hardening	سخت گردانی انتخابی
magnetizing field	میدان مغناطیس گردانی
precipitation hardening	سخت گردانی رسوبی
softening point	نقطه نرم گردانی
toughen by sparks	سخت گردانی با جرقه
temper hardening	سخت گردانی بازپخت
induced magnetization	مغناطیس گردانی القائی
induction harening	سخت گردانی القائی
radiation hardening	سخت گردانی تابشی
strain hadening	سخت گردانی سرد
quenching and tempering	ترساندن و سخت گردانی
quench age hardening	سخت گردانی و ترساندن
reinstatement of revolving credit	اعتبار گردانی را تجدید کردن
battalion landing team	تیم پیاده شونده گردانی
salt bath hardening	سخت گردانی حمام نمک
self hardening steel	فولاد خود سخت گردانی
age hardening susceptibility	تقبل سخت گردانی زمانی
simplifcation	ساده گردانی مختصر سازی
carburizer	ماده ویژه سخت گردانی
strain age hardening	سخت گردانی کرنشی زمانی
cold upsetting die	حدیده چاق گردانی سرد
hard facing alloy	الیاژ سخت گردانی سطحی
quenched and tempered condition	حالت ترساندن و سخت گردانی
gas case hardening	سخت گردانی پوسته گازی
simplifications	ساده گردانی مختصر سازی
hardening strain	تغییر طول سخت گردانی
simplification	ساده گردانی مختصر سازی
depth of hardening zone	عمق ناحیه سخت گردانی
mold drying oven	کوره خشک گردانی قالبی
oil hardening steel	فولاد سخت گردانی روغنی
salt bath case hardening	سخت گردانی سطحی حمام نمک
air hardening	سخت گردانی زمانی در دمای معمولی
gas fired hardening tempering furnace	کوره سخت گردانی و بازپخت گازسوز
quenching and tempering furnace	کوره ویژه سخت گردانی و ترساندن
high frequency induction hardening	سخت گردانی القایی فرکانس بالا
flame hardening	سخت گردانی سطح فلز توسط شعله
dispersion hardening	سخت گردانی فلزات با پراکندن ذرات ریزی با فازهای مختلف داخل ان
cyaniding	سخت گردانی سطح قطعات فولادی با غوطه ورسازی انهادر حمام نمکهای سیانید
age hardening	سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
incomprehensive	محدود
ambient	محدود
indefinite	نا محدود
limitary	محدود
moderates	محدود
limited access	محدود
limiting	محدود
moderate	محدود
finte	محدود
moderating	محدود
lock step	محدود
moderated	محدود
terminate	محدود
terminated	محدود
finite	محدود
terminates	محدود
limit	محدود
limited	محدود
incomprehensible	نا محدود
indeterminable	نا محدود
stint	محدود کردن
narrow market	بازار محدود
limit	محدود کردن
controlled war	جنگ محدود
limiting speed	سرعت محدود
restrictive	محدود سازنده
stints	محدود کردن
peg down	محدود کردن
restrictive	محدود کننده
restriction	محدود کردن
infinite	نا محدود بی اندازه
restrictions	محدود کردن
restrainable	محدود ساختنی
bound	مرز محدود
qualified property	مالکیت محدود
qualificatory	محدود سازنده
limiting size	اندازه محدود
limiter	محدود کننده
bottomless	غیر محدود
inter play	حرکت محدود
de escalation	محدود سازی
delimitate	محدود کردن
delimitation	محدود ساختن
finitely	بطور محدود
straitlaced	محدود درفشار
finite integral	انتگرال محدود
limitative	محدود کننده
limited denied war	جنگ محدود
catathymic amnesia	یادزدودگی محدود
circumscribed amnesia	یادزدودگی محدود
qualified	مقید محدود
limited power	اختیارات محدود
limited objective	هدف محدود
confined equifer	سفره محدود
limited integrator	انتگرال محدود
copyrighted	محدود به حق کپی
limited divorce	طلاق محدود
finite population	جامعه محدود
limited editions	کالای محدود
trammel	محدود ساختن
straightlaced	محدود درفشار
parochial	ناحیهای محدود
abounding	محدود کردن
straiten	محدود کردن
sex limited	محدود به جنس
qualifies	محدود کردن
restricted	محدود الاستعمال
limited editions	چاپ محدود
limited edition	فرآوردهی محدود
limited editions	فرآوردهی محدود
limited edition	کالای محدود
limited edition	چاپ محدود
abounds	محدود کردن
contracted	مختصر محدود
set out	محدود کردن
abounded	محدود کردن
abound	محدود کردن
restricts	محدود کردن
qualify	محدود کردن
unbound	غیر محدود
restricting	محدود کردن
containment	محدود نگاهداشتن
containment	محدود کردن
restrict	محدود کردن
confined	محدود شده
tempering (metallurgy)	بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
incomprehensively	بطور غیرجامع یا محدود
input limiter	محدود کننده ورودی
autonomy	استقلال محلی محدود
i/o bound	محدود به ورودی خروجی
illimitable	نامحدود محدود نشدنی
restriction	یک چیز محدود شده
closed	مسابقه محدود به سن یاجنس
infintate	منفی و نا محدود ساختن
limitary	دارای قدرت محدود
corporation	شرکت بامسئولیت محدود
sinedie	تاتاریخ غیر محدود
rectilineal	محدود بخطوط راست
narrow mindedly	با فکر محدود متعصبانه
one idead	دارای فکر محدود
semipermanent	دارای مدت محدود
restricted area	منطقه اتش محدود
restrictions	یک چیز محدود شده
man	شبکه با گسترده محدود
stenophagous	غذای محدود خوار
limiting factor	عامل محدود کننده
corporations	شرکت بامسئولیت محدود
limited denied war	جنگ ناخواسته محدود
your vocabulary is limited	شما محدود است
voltage limiter	محدود کننده ولتاژ

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com