English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
primogeniture حق فرزند ارشد ذکور نسبت به تمام ارث (در قدیم)
Other Matches
firstborn فرزند ارشد
teutonic از نژاد قدیم المانی زبان قدیم توتنی
square design طرح خشتی [طرح مربع شکل] [این طرح را به دربهای چوبی شبکه ای قدیم نسبت می دهند و بیشتر مربوط به شهرکرد یا چهارمحال می باشد گرچه در مناطق دیگر نیز بافته می شود.]
vehicle mass ratio نسبت جرم نهایی رسانگر بعداز تمام شدن یا قطع سوخت به جرم اولیه ان
males ذکور
the males ذکور
pricking الت ذکور
pricks الت ذکور
phallus الت ذکور
phalli الت ذکور
son فرزد ذکور
men جنس ذکور
sons فرزد ذکور
phalluses الت ذکور
spear side سلاله ذکور
pricked الت ذکور
prick الت ذکور
pizzle الت ذکور حیوان
priapic وابسته به الت ذکور
the male sex جنس ذکور مردان وپسران
Prince of Wales ولیعهد ذکور وارث تاج وتخت انگلیس
leverage نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata برحسب نسبت معین بهمان نسبت
major ارشد
firstborn ارشد
first begotten ارشد
higher up ارشد
seniors ارشد
commanders ارشد
senior ارشد
commander ارشد
majoring ارشد
majored ارشد
eldest ارشد
classy ارشد
elder ارشد
superordinate ارشد فرمانفرما
superior ارشد برتر
higher up عضو ارشد
majoring طویل ارشد
major طویل ارشد
surgeon general پزشک ارشد
prefect افسر ارشد
superordinates ارشد فرمانفرما
senior officer افسر ارشد
brass افسر ارشد
primate کشیش ارشد
Sr مخفف ارشد
majored طویل ارشد
prefects افسر ارشد
superiors ارشد برتر
mate's receipt رسیدافسر ارشد کشتی
brass hats افسر ارشد ارتش
service officer افسر ارشد نگهبان
senior members اعضای بالارتبه یا ارشد
brass hat افسر ارشد ارتش
field grade افسر ارشد ارتش
nationallism مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
prelates اسقف اعظم کشیش ارشد
prince royal پسر ارشد پادشاه انگلیس
prelate اسقف اعظم کشیش ارشد
master sergeant استوار ارشد نیروی زمینی
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
dauphin عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه
beta software نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminates تمام شدن تمام کردن
terminate تمام شدن تمام کردن
terminated تمام شدن تمام کردن
gets فرزند
getting فرزند
son فرزند
breed فرزند
offspring فرزند
child فرزند
sonship فرزند
sons فرزند
sonless بی فرزند
filicide فرزند کش
impignorate فرزند
breeds فرزند
get فرزند
bairns فرزند
only child تک فرزند
bairn فرزند
fries فرزند
scion فرزند
fry فرزند
frying فرزند
scions فرزند
progeny فرزند
progeniture فرزند
progency فرزند
orestes فرزند اگاممنون
stepchild فرزند خوانده
sonny فرزند جان
to berave of ason بی فرزند کردن
polynices فرزند ادیپوس
godchildren فرزند خوانده
whoreson فرزند فاحشه
stepchildren فرزند خوانده
godchild فرزند خوانده
sonnish فرزند وار
adoption فرزند خواندگی
nurse child فرزند رضائی
nurse child فرزند خوانده
Paris فرزند " پریام "
child adoption فرزند خواندگی
fosterling فرزند رضاعی
stepsons فرزند خوانده
stepson فرزند خوانده
filicide فرزند کشی
hagseed فرزند زن ساحره
adopted child فرزند خوانده
foster child فرزند خوانده
judah یهودا فرزند یعقوب
fruit فرزند میوه دادن
problem child فرزند مسئله دار
sole offspring فرزند منحصر بفرد
he is my only child فرزند یگانه من است
the losser of a child فقدان یا داغ فرزند
mac پیشوندی بمعنی " فرزند"
freeborn فرزند ازاد مرد
macs پیشوندی بمعنی " فرزند"
medea complex عقده فرزند کشی
fruits فرزند میوه دادن
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
thyestes فرزند پلوپس وبرادر اتریوس
fosterling طفل شیرخوار فرزند خوانده
adoptionist معتقد به فرزند خواندگی عیسی
levi لاوی فرزند یعقوب پیغمبر
isaac اسحق فرزند حضرت ابراهیم
parenting پس انداختن و بار آوردن فرزند
ishmael اسمعیل فرزند ابراهیم وهاجر
abel فرزند ادم ابوالبشر که برادرش
japheth یافث فرزند نوح پیامبر
hagborn شیطان زاده فرزند ساحره
ancestral file که فرزند فایل جاری است
the old world بر قدیم
anciently در قدیم
primitive قدیم
yore در قدیم
of old قدیم
shem سام فرزند بزرگ نوح پیغمبر
In times past . In olden days . درروزگاران قدیم
Aborigine اهلی قدیم
immensurable خیلی قدیم
f. times ایام قدیم
ancientry عهد قدیم
tzar امپراطورروسیه قدیم
dateless بسیار قدیم
the old testament عهد قدیم
the old ways رسوم قدیم
the youth of the world روزگارخیلی قدیم
old world دنیای قدیم
pierian در مقدونیه قدیم
jonathan یوناتان فرزند شائول و دوست داود پیغمبر
aegisthus فرزند Thyestes قاتل Atreus و عاشق کلیتمنسترا
ultimogeniture اصول رسیدن میراث به فرزند کهتر حق کهتری
samson قاضی قدیم اسرائیل
from immemorial times از زمان خیلی قدیم
earliest مربوط به قدیم عتیق
old english زبان انگلیسی قدیم
carthage شهر کارتاژ قدیم
samaria سامریه در فلسطین قدیم
conservative پیرو سنت قدیم
conservatives پیرو سنت قدیم
babylon شهر بابل قدیم
satrap استاندار قدیم ایران
conventionality پیروی از سنت قدیم
early مربوط به قدیم عتیق
iguanodont سوسماربزرگ گیاهخوار قدیم
land grave کنت قدیم المانی
unites سکه قدیم انگلیسی
uniting سکه قدیم انگلیسی
Old Testament پیمان یا وصیت قدیم
kempo تکنیک قدیم کاراته
immemorially بطور خیلی قدیم
proconsular وابسته به فرمانداران رم قدیم
proconsulship مقام فرمانداری در رم قدیم
italic وابسته به ایتالیاییهای قدیم
It is an old saying that … از قدیم گفته اند که ...
unite سکه قدیم انگلیسی
triumvirates یکی از سه زمامدار روم قدیم
triumvirate یکی از سه زمامدار روم قدیم
old guard صنوف صاحب اعتبار قدیم
old indian defence دفاع هندی قدیم شطرنج
plebs توده مردم روم قدیم
propraetor کنسول فرمانداراستان قدیم روم
babel شهر و برج قدیم بابل
nestorian کلیسای نسطوری قدیم ایران
tchigorin indian دفاع هندی قدیم شطرنج
ecclesiast عضوانجمن سیاسی اتنیهای قدیم
the a of days خدای سرمدی قدیم الایام
stuart خانواده سلطنتی قدیم انگلستان
punic اهل کارتاژ قدیم قرطاجنی
ra خدای افتاب مصریان قدیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com