Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
on line problem solving
حل مسئله بطور درون خطی
Other Matches
water quench
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
bain-marie
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
waterbath
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
water bath
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double boiler
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
intercoastal
رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی
in line processing
پردازش درون برنامهای پردازش درون خطی
theorems
مسئله
problem
مسئله
solution of a problem
حل یک مسئله
theorem
مسئله
issues
مسئله
issue
مسئله
issued
مسئله
problem solving
حل مسئله
examples
مسئله
example
مسئله
resolvent
حل حل مسئله
catechist
مسئله گو
cases
مسئله
problems
مسئله
case
مسئله
problem identification
شناسایی مسئله
the eastern question
مسئله خاور
problem oriented
مسئله گرا
test problem
مسئله ازمابنده
chess problem
مسئله شطرنج
questioned
استفهام مسئله
check problem
مسئله ازمایشی
check problem
مسئله مقابلهای
problematic
<adj.>
مسئله آفرین
problem description
شرح مسئله
question
استفهام مسئله
dilemma
مسئله غامض
problem definition
تعریف مسئله
troublemaker
مسئله آفرین
questions
استفهام مسئله
toughy
مسئله بغرنج
toughie
مسئله بغرنج
toss up
مسئله مشکوک
problem description
تشریح مسئله
identification problem
مسئله شناسائی
dilemmas
مسئله غامض
benchmark problebm
مسئله محک
jeopardy
مسئله بغرنج
solution to a problem
راه حل یک مسئله
side issues
مسئله فرعی
side issue
مسئله فرعی
solving
حل کردن مسئله
crux
مسئله دشوار
benchmark problem
مسئله محک
problem state
وضعیت مسئله
solved
حل کردن مسئله
solves
حل کردن مسئله
toss-up
مسئله مشکوک
solve
حل کردن مسئله
conundrum
مسئله بغرنج وپیچیده
problem analysis
تجزیه و تحلیل مسئله
conundrums
مسئله بغرنج وپیچیده
two mover
مسئله مات در دو حرکت
problem child
فرزند مسئله دار
problem oriented language
زبان مسئله گرا
buring question
مسئله هیجان اور
question in dispute
مسئله متنازع فیه
three mover
مسئله مات با سه حرکت
to revisit an issue
مسئله ای را بازدید کردن
problem oriented language
زبان باگرایش مسئله
identification problem
مسئله تعیین هویت
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
primary cognizance
تحقیقات اولیه روی یک مسئله
issued
مسئله قضیه تحویل جنس
eight queens problem
مسئله هشت وزیر شطرنج
to crack a problem
مسئله ای را حل کردن
[ریاضی یا فیزیک]
issues
مسئله قضیه تحویل جنس
that is not the proposition
مسئله چیز دیگر است
issue
مسئله قضیه تحویل جنس
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
determinate problem
مسئله ایی که یک یا چندراه حل معین دارد
More money is not the answer to this problem.
پول بیشتر حل این مسئله نیست.
combinatorial explosion
موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
imbroglio
قطعه موسیقی درهم امیخته و نامرتب مسئله غامض
catechetics
فن اموزش اصول دین بوسیله پرسش مسئله گویی
stresses
یک زبان مسئله گرا برای حل مسائل بنیادی مهندسی
stressing
یک زبان مسئله گرا برای حل مسائل بنیادی مهندسی
porism
قضیهای که از راه حلهای بیشماربرای یک مسئله نشان میدهد
stress
یک زبان مسئله گرا برای حل مسائل بنیادی مهندسی
context sensitive help key
کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
imbroglios
قطعه موسیقی درهم امیخته و نامرتب مسئله غامض
cogo
یک زبان برنامه نویسی مسئله گرابرای حل مسائل هندسی
demarche
عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
rhetorical question
مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
martially
بطور جنگی بطور نظامی
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
incisively
بطور نافذ بطور زننده
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
the German question
مسئله آلمان
[تاریخ]
[بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
problem program
برنامهای که به هنگام قرارگرفتن واحد پردازش مرکزی در حالت مسئله اجرا میشودبرنامه مسئلهای
the German issue
مسئله آلمان
[تاریخ]
[بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
gpss
زبان برنامه نویسی مسئله گرا برای توسعه سیستمهای شبیه سازی بکار می رود
assistance
کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced.
زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
collectivism
اعتقاد به این مسئله که جامعه باید به وسیله مساعی جمعی وهمکاری همه احاد ان اداره شود
design heuristics
راهنمایی هایی که به هنگام تقسیم یک مسئله یا برنامه بزرگ به قسمتهای کوچک وکنترل شدنی می توان از انهااستفاده کرد
ben
درون
inhaul line
درون کش
inly
از درون
interiors
درون
inward
درون
cores
درون
inside
درون
reentrant
درون رو
endogenous
درون زا
internally
از درون
insides
درون
interior
درون
inbound
به درون
endocarp
درون بر
core
درون
interiorly
از درون
in the recesses of the heart
در درون دل
abintra
از درون
subversion
درون واژگونی
influent
درون ریز
entranced
درون رفت
ingression
درون روی
entrances
درون رفت
introvert
درون گرا
entrancing
درون رفت
self reflection
درون اندیشی
ataraxia
ارامش درون
introverts
درون گرا
autochthonous
درون خیز
entrance
درون رفت
retropulsion
درون ریزی
online
درون خطی
assimilation
درون سازی
idiotropic
درون نگر
endocrine
درون ریز
ingrowing
درون رویان
underground water
اب درون زمین
on line
درون خطی
transcrystalline
درون بلورهای
subjectivism
درون گرایی
insight
درون بینی
pronation
درون گرداندن
endosmose
درون راند
insights
درون بینی
input
درون گذاشت
intrapersonal
درون فردی
intramolecular
درون مولکولی
intramuscular
درون ماهیچهای
intramuscular
درون عضلانی
endogamy
درون همسری
endogen
درون زایی
introspection
درون نگری
inborn
درون زاد
inwards or inward
سوی درون
endogenous
درون زاد
endogamous
درون همسری
introspection
درون گرایی
endocardium
درون شامه دل
feeds
درون گذاشت
inpouring
بسوی درون
feed
درون گذاشت
endocrinology
درون ریزشناسی
endoderm
درون پوست
inrush
درون یورش
intramolecular
درون ذرهای
insalivate
درون یورش
introversion
درون گرایی
endoplasm
درون مایه
inland
درون کشور
interiors
درونی درون
endopsychic
درون روانی
intrauterine
درون رحمی
interior
درونی درون
endoscope
درون بین
entotic
درون گوشی
entoptic
درون چشمی
endothelium
درون پوش
endozoic
درون جانوری
introflexion
سوی درون
introjection
درون فکنی
intrapsychic
درون روانی
intrastate
درون ایالتی
endogenous variable
متغیر درون زا
endogeny
درون زایی
endolymph
درون- لنف
endomorph
درون دگرگون
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com