Dictiornary-Farsi | حمله الکترون دوستی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
electrophilic attack	حمله الکترون دوستی


Other Matches

electrophilic addition	افزایش الکترون دوستی
electrophilic aromatic substitution	استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
backstabber	خیانتکار [همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
velimirovic attack	حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
hysterics	حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
counter riposte	حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
vortex breakdown/brust	جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
rio treaty	اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysteroid	حمله تشنجی شبیه حمله
hysterogenic	حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot	بیک حمله دریک حمله
sodality	دوستی
friendship	دوستی
uxoriousness	زن دوستی
fellowship	دوستی
brotherliness	دوستی
fellowships	دوستی
togetherness	دوستی
peace	دوستی
friendships	دوستی
philogyny	زن دوستی
under cover of frind ship	بعنوان دوستی
wanderlust	اوارگی دوستی
excessive love	دوستی زیاد
altruism	نوع دوستی
philoprogenitiveness	بچه دوستی
brotherly	ازروی دوستی
ties of friendship	قیودیاعلاقه دوستی
professed love	دوستی زبانی
lastering friendship	دوستی پا بر جا یا ثابت
humanitarianism	بشر دوستی
philanthropy	بشر دوستی
love feast	عید دوستی
motherly love	دوستی مادرانه
negrophilism	دوستی بازنگیان
negrophilism	سیاه دوستی
protestation of frienship	ادعای دوستی
ritualism	تشریفات دوستی
fraternal love	دوستی برادری
fraternization	دوستی کردن
the utmost love	منتهای دوستی
taphophilia	گور دوستی
ophilia	مار دوستی
algophilia	درد دوستی
self love	خود دوستی
paternal love	دوستی پدرانه
The bonds of friendship (affection).	رشته دوستی والفت
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend !	معنی دوستی را هم فهمیدیم
cozy up to (someone) <idiom>	باکسی دوستی برقرارکردن
endearing	از روی دوستی و محبت
kiss of death	دوستی خاله خرسه
liquorish	حاکی ازنوشابه دوستی
fawned	افهار دوستی کردن
fawns	افهار دوستی کردن
gregariously	از روی جمعیت دوستی
ties of friendship	انچه دوستی اقتضامیکند
to make friends with anyone	با کسی اشنایی یا دوستی
fawn	افهار دوستی کردن
philosophically	ازراه حکمت دوستی
patriotically	از روی میهن دوستی
sportsmanship	ورزش دوستی مردانگی
breach of friendship	بهم زدن دوستی
humanitarianism	فلسفه همنوع دوستی
bibliomania	جنون کتاب دوستی
algolagnia	درد دوستی جنسی
humanitarianism	مسلک بشر دوستی
front line	خط حمله خط حمله یادفاع
nucleophilic aromatic substitution	استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
theocentrism	توجه بخدا خدا دوستی
theocentricity	توجه بخدا خدا دوستی
they are sworn frends	با هم پیمان دوستی بسته اند
humanism	نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
He came under the guise of friend ship .	درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
He did it out of friendship.	ازروی دوستی اینکار راکرد
i reckon	اطمینان به دوستی کسی داشتن
to interrupt a friendship	رشته دوستی را با کسی پاره کردن
haunts	دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
they are sworn frends	بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
haunt	دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
i reckon	روی دوستی کسی حساب کردن
(not) have anything to do with someone <idiom>	نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
wanderlust	علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
target date	زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
Please accept this gift as a mark of my friendship.	لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
humanism	مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
snake in the grass <idiom>	دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
coelectron	هم الکترون
electrons	الکترون
isoelectronic	هم الکترون
trace	رد الکترون
traces	رد الکترون
negatron	الکترون
electron	الکترون
traced	رد الکترون
electron donor	الکترون ده
conduction electron	الکترون رسانایی
electron flow	سیلان الکترون ها
lone electron	الکترون تنها
electron acceptor	پذیرنده الکترون
electron distribution	پخش الکترون
electron spin	تنیدگی الکترون
electron acceptor	الکترون پذیر
electron capture	الکترون گیراندازی
electron affinity	الکترون خواهی
isoelectronic ions	یونهای هم الکترون
electron avalanche	بهمن الکترون
electron flow	فلوی الکترون
electron recoil	بازگشت الکترون
inner shell electron	الکترون درونی
initiating electron	الکترون اغازگر
electron acceleration	شتاب الکترون
mass of the electron	جرم الکترون
electron focusing	تمرکز الکترون
density of electron	چگالی الکترون
odd electron	الکترون منفرد
conduction electron	الکترون رسانش
concentration of electron	چگالی الکترون
electron orbit	مسیرگردش الکترون
charge of the electron	بار الکترون
nuclear electron	الکترون هسته
electron mass	جرم الکترون
nonbonding electron	الکترون ناپیوندی
electron pair	زوج الکترون
bound electron	الکترون بسته
electron jump	پرش الکترون
electron injector	الکترون افکن
electron beam	شعاع الکترون
electron shell	پوسته الکترون
electron exchange	تبادل الکترون
free electron	الکترون ازاد
electron transition	عبور الکترون
electron tube	لوله الکترون
electron volt	الکترون ولت
electroneutrality	الکترون خنثایی
electrophile	الکترون دوست
electron emmission	انتشار الکترون
electron emitter	منبع الکترون
electron emission	صدور الکترون
electron drift	رانش الکترون
electron donor	دهنده الکترون
electron diffraction	خمیدگی الکترون
electron decay	اضمحلال الکترون
electron deceleration	دیرکرد الکترون
electron transition	انتقال الکترون
electron decay	تجزیه الکترون
electron trajectory	مسیر الکترون
electron beam	پرتو الکترون
electron beam	اشعه الکترون
electron beam	باریکه الکترون
antibonding electron	الکترون ضد پیوندی
high energy electron	الکترون پر انرژی
electron charge	بار الکترون
electron energy	انرژی الکترون
free electron	الکترون غیرپیوندی
electron concentration	غلظت الکترون
electron energy	کارمایه ی الکترون
electronic concentration	غلظت الکترون
electron spin	اسپین الکترون
electron conduction	هدایت الکترون
electron multiplier	افزاینده الکترون
outer shell electron	الکترون بیرونی
outer shell electron	الکترون رسانایی
valence electron	الکترون والانس
valence electron	الکترون رسانایی
primary electron	الکترون اولیه
valence electron	الکترون فرفیت
photo electron	فوتو الکترون
secondary electron	الکترون ثانوی
photo electron	الکترون نوری
emissions	صدور الکترون
emission	صدور الکترون
curry favor <idiom>	هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن برای دوستی ویا کمک
secondary electron emission	پیل ثانویه الکترون
electron pairing	زوج شدن الکترون
electron charge mass ratio	چگالی بار الکترون
electron paramagnetic resonance	رزونانس پارامغناطیسی الکترون
electron capture detector	اشکارساز الکترون گیراندازی
electron gun	لوله پرتاب الکترون
electroosmotic effect	اثر الکترون اسمزی
free electron gas	گاز الکترون ازاد
electrophilic reagent	واکنشگر الکترون دوست
electron pair bond	پیوند زوج الکترون
electron pair	زوج الکترون حفره
electron orbit	مدار گردش الکترون
electron multiplier	فزون ساز الکترون
electron transit time	زمان عبور الکترون
linear accelerator	شتابده خطی الکترون
free electron model	الگوی الکترون ازاد
supressor grid	شبکه الکترون بند
electron deficient molecules	مولکولهای با کمبود الکترون
electron deceleration	کندی حرکت الکترون
rest mass of the electron	جرم ساکن الکترون
electron spin resonance	رزونانس اسپین الکترون
transmission electron micrograph	ریزنگار انتقال الکترون
electron accelerator	شتاب دهنده الکترون
unpaired electron	الکترون جفت نشده
bonding electron pair	زوج الکترون پیوندی
delocalized electron	الکترون غیر مستقر
electron attachment	پیوستگی یا وابستگی الکترون
electron transfer mechanism	مکانیسم انتقال الکترون