English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
large scale raid حمله ناگهانی تعداد زیاد پلیس
Other Matches
round-up حمله ناگهانی پلیس
bust [colloquial] حمله ناگهانی پلیس
police raid حمله ناگهانی پلیس
vortex breakdown/brust جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
bust [colloquial] ورود ناگهانی پلیس
raided ورود ناگهانی پلیس
police raid ورود ناگهانی پلیس
round-up ورود ناگهانی پلیس
raid ورود ناگهانی پلیس
raiding ورود ناگهانی پلیس
raids ورود ناگهانی پلیس
sorties حمله ناگهانی
canvasses حمله ناگهانی
sortie حمله ناگهانی
raids حمله ناگهانی
canvass حمله ناگهانی
canvassed حمله ناگهانی
raid حمله ناگهانی
raided حمله ناگهانی
lunges حمله ناگهانی
lunging حمله ناگهانی
lunged حمله ناگهانی
lunge حمله ناگهانی
raiding حمله ناگهانی
canvassing حمله ناگهانی
seizure حمله ناگهانی مرض
seizures حمله ناگهانی مرض
paroxysm حمله ناگهانی مرض
paroxysms حمله ناگهانی مرض
lash out <idiom> ناگهانی حمله به کسی
raid تک ناگهانی حمله هوایی
inruption استیلا حمله ناگهانی
inburst استیلا حمله ناگهانی
kink حمله ناگهانی پیچیدن
raided تک ناگهانی حمله هوایی
thrust line خط شروع حمله ناگهانی
raids تک ناگهانی حمله هوایی
raiding تک ناگهانی حمله هوایی
ictus تپش حمله ناگهانی بیهوشی
coup de main حمله ناگهانی با تمام قوا
Over 1,000 pirate discs were seized during the raid. بیش از ۱۰۰۰ سی دی بدون اجازه ناشر چاپ شده در حمله پلیس ضبط و توقیف شد.
shock action غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
quantities تعداد زیاد
wheen تعداد زیاد
quantity تعداد زیاد
lunges حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunge حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunged حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunging حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
spate تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
mush افزایش ناگهانی زاویه حمله بدون شتاب قائم انی متعاقب که از اندازه حرکت در امتدادمسیر اصلی ناشی میشود
multimult پیشوند بمعنی " بسیار وزیاد "و " دارای تعداد زیاد " و "متعدد " و " بیشتر " و" چند "
deep stall وضعیتی در هواپیماهای دارای دم تی شکل که افزایش ناگهانی زاویه حمله سبب عدم توانایی سطوح افقی برای کنترل وضعیت طولی هواپیمامیگردد
policing district ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
police district ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
district ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
precinct [American E] ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
moustaches سطوح ایرودینامیکی که درقسمت جلوی هواپیمای مافوق صوت با بال دلتا شکل و با زاویه حمله زیاد نصب میگردند
ambivalence توجه ناگهانی و دلسردی ناگهانی نسبت بشخص یاچیزی
nose dive شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
combinatorics محاسبه تعداد موارد یکسان تعداد راههای انجام یک کار ترکیب شناسی
flurry اشفتن طوفان ناگهانی باریدن ناگهانی
flurries اشفتن طوفان ناگهانی باریدن ناگهانی
round تعداد تیر تعداد شلیک دور
roundest تعداد تیر تعداد شلیک دور
surges یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surge یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surged یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
velimirovic attack حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
hysterics حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
spurts جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurted جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurting جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurt جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
counter riposte حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
odd ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odder ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
oddest ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
rio treaty اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysterogenic حمله تشنجی شبیه حمله
hysteroid حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot بیک حمله دریک حمله
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
front line خط حمله خط حمله یادفاع
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
target date زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
gendarmes پلیس
police پلیس
gendarme پلیس
policed پلیس
cop پلیس
cops پلیس
polices پلیس
guard dog سگ پلیس
police dog سگ پلیس
german shepherd سگ پلیس
bobbies پلیس
bobby پلیس
constable پلیس
K9 [canine] سگ پلیس
constables پلیس
police force دادگاه پلیس
frontier police پلیس مرزبانی
runners افسر پلیس
flatfoot پلیس گشتی
police forces نیروی پلیس
police forces دادگاه پلیس
runner افسر پلیس
road guard پلیس راه
patrolman پلیس گشتی
patrolmen پلیس گشتی
shore patrol پلیس ساحلی
police stations مرکز پلیس
police stations ایستگاه پلیس
police force نیروی پلیس
police station ایستگاه پلیس
police station مرکز پلیس
local building inspector پلیس ساختمان
border guard پلیس مرزبانی
policemen مامور پلیس
patrol wagon اتومبیل پلیس
police officer مامور پلیس
police office پاسگاه پلیس
police calls استمداد پلیس
policeman مامور پلیس
vice squad جوخه پلیس
plainclothesman پلیس مخفی
police power نیروی پلیس
police officers افسر پلیس
vice squads جوخه پلیس
police officer افسر پلیس
police power دادگاه پلیس
border police پلیس مرزبانی
Interpol پلیس بینالمللی
police officers مامور پلیس
police reporter مخبر پلیس
battle lights چراغ پلیس
paddywagon اتومبیل پلیس
under police surveillance تحت نظر پلیس
filth [British E] پلیس [اصطلاح روزمره]
rozzer [British E] پلیس [اصطلاح روزمره]
shore patrol پلیس نیروی دریایی
mountie پلیس سوار کانادا
cop پلیس [اصطلاح روزمره]
The police stopped me. پلیس جلویم را گرفت
turn over to the police تحویل پلیس دادن
constableship وفیفه یا رتبه پلیس
peeler اسباب پوست کن پلیس
The police held the crowd back. پلیس جمعیت را عقب زد
give in charge تحویل پلیس دادن
black Marias اتومبیل گشتی پلیس
posse comitatus دسته افراد پلیس
black Maria اتومبیل گشتی پلیس
peelers اسباب پوست کن پلیس
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed. هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
pig [American E] پلیس [اصطلاح تحقیر آمیز]
gestapo گشتاپو سازمان پلیس مخفی
concierges پلیس محافظ درب ورودی
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
give a person in charge کسی را تحویل پلیس دادن
posse دسته افراد پلیس جماعت
concierge پلیس محافظ درب ورودی
squad car اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
posses دسته افراد پلیس جماعت
squad cars اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
police state اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police states اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
The thief surrender himself to the police. سارق خود را تسلیم پلیس کرد
nark مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
police بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
policed مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
dog watch پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
polices مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
polices بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
He is known to the police . هویتش نزد پلیس معلوم است
policed بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
police مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
The police officer took down the car number . افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
The details of the report were verified by the police. جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
Police are out in force. نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
to search [for] [someone] دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
copper [police officer] پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
to report to the police خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
to call 911 [American English] تلفن اضطراری کردن [به پلیس یا آتش نشانی]
rookie تازه کار [بویژه در پلیس یا ارتش ] [اصطلاح شوخی]
to report somebody [to the police] for breach of the peace از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
to register with the police نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
post attack بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
snapping ناگهانی
abrupt ناگهانی
snap ناگهانی
precipitating ناگهانی
all at once <idiom> ناگهانی
precipitates ناگهانی
snaps ناگهانی
snapped ناگهانی
precipitated ناگهانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com