English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (35 milliseconds)
English Persian
assault حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
assaulted حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
assaults حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
Other Matches
touch football نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
assault حمله بدنی به حریف
assaulted حمله بدنی به حریف
assaults حمله بدنی به حریف
physical profile براوردبنیه کلی بدنی یاقدرت بدنی و کارایی
corporal punishment کیفر بدنی مجازات بدنی
skate off حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
hysterics حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
velimirovic attack حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
counter riposte حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
vortex breakdown/brust جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
rio treaty اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysteroid حمله تشنجی شبیه حمله
hysterogenic حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot بیک حمله دریک حمله
systemic بدنی
physical بدنی
bodily بدنی
somatic بدنی
corporals بدنی
corporal بدنی
so matic بدنی
besets حمله کردن
to make a pounce حمله کردن
to set at حمله کردن به
assailing حمله کردن
strikes حمله کردن
thrust حمله کردن
beset حمله کردن
set about حمله کردن به
make at حمله کردن
attacks حمله کردن
attack حمله کردن بر
thrusts حمله کردن
attack حمله کردن
attacked حمله کردن بر
to sweep down on حمله کردن بر
attacked حمله کردن
strike حمله کردن
thrusting حمله کردن
attacks حمله کردن بر
attack [on] حمله کردن [بر]
to be down up حمله کردن بر
assail حمله کردن
assails حمله کردن
sets حمله کردن
assailed حمله کردن بر
assailed حمله کردن
setting up حمله کردن
assailing حمله کردن بر
assail حمله کردن بر
assails حمله کردن بر
set حمله کردن
to fallirrto a f. حمله کردن
to makea raid.on حمله کردن بر
snap at حمله کردن
launch an attack حمله کردن
to fall on حمله کردن
common sensibility حس کلی بدنی
corps a corps تماس بدنی
somatic disorders اختلالهای بدنی
flesh red بدنی رنگ
physical education تربیت بدنی
hacking خطای بدنی
flesh colour رنگ بدنی
bodily pain درد بدنی
physical movement حرکت بدنی
physical profile نیمرخ بدنی
physical exercise تمرین بدنی
assault and battery حملهی بدنی
physical appearance منظر بدنی
corporal punishment تنبیه بدنی
body type سنخ بدنی
somatotype ریخت بدنی
p.exercise پرورش بدنی
inveighs با سخن حمله کردن
pebbles باریگ حمله کردن
launched شروع کردن حمله
foray چپاول کردن حمله
launches شروع کردن حمله
launching شروع کردن حمله
launch شروع کردن حمله
inveighing با سخن حمله کردن
submarines با زیردریایی حمله کردن
submarine با زیردریایی حمله کردن
lay (light) into <idiom> حمله فیزیکی کردن
forays چپاول کردن حمله
pop حمله کردن ترکاندن
pebble باریگ حمله کردن
counterattack حمله متقابل کردن
to torpedo با اژدر حمله کردن
to take in rear از پشت سر حمله کردن به
pitch into به خوراک حمله کردن
inveigh با سخن حمله کردن
pops حمله کردن ترکاندن
to be kept at bay بی نتیجه حمله کردن
inveighed با سخن حمله کردن
to assume the a اول حمله کردن
popped حمله کردن ترکاندن
somesthesis حساسیت به حسهای بدنی
corporeal بدنی دارای ماده
personnel monitoring بازرسی بدنی از افراد
gestic وابسته بحرکت بدنی
personal foul خطای بدنی به حریف
eurhythmics حرکات بدنی موزون
emotional and physical امور عاطفی و بدنی
eurythmics حرکات بدنی موزون
triggered شروع کردن حمله یاکار
A-bombs با بمب اتمی حمله کردن
triggers شروع کردن حمله یاکار
trigger شروع کردن حمله یاکار
parried دفع کردن حمله حریف
to hang on the rear برای حمله دنبال کردن
parrying دفع کردن حمله حریف
A-bomb با بمب اتمی حمله کردن
plow into <idiom> باتمام نیرو حمله کردن
parry دفع کردن حمله حریف
to pitch into زور اوردن به حمله کردن
To attack someone from the back. از پشت به کسی حمله کردن
nuke با سلاح اتمی حمله کردن
nuked با سلاح اتمی حمله کردن
nuking با سلاح اتمی حمله کردن
rush حمله کردن هجوم با عجله
rushed حمله کردن هجوم با عجله
rushing حمله کردن هجوم با عجله
quarterbacks بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
quarterback بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
maraud بقصد غارت حمله کردن
to pelt some one with stones باسنگ بکسی حمله کردن
parries دفع کردن حمله حریف
nukes با سلاح اتمی حمله کردن
attacked با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
attack با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
attacks با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
rabble بااراذل و اوباش حمله کردن به
wade into <idiom> ملحق شدن بر،حمله کردن
set on پیش رفتن حمله کردن
to stab at any one با خنجر به کسی حمله کردن
physical characteristics مشخصات زمین خصوصیات بدنی
physical medicine درمان بدنی و توان بخشی
kinesiology تشریح حرکات بدنی انسان
souse بطور کامل پوشاندن حمله کردن
outflank ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
scuffing بامشت حمله کردن مشت خوردن
scuffs بامشت حمله کردن مشت خوردن
scuffed بامشت حمله کردن مشت خوردن
scuff بامشت حمله کردن مشت خوردن
assault افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assaulted افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assaults افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
outflanks ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflanking ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflanked ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
army standard score نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
physical مربوط به استفاده از تماس یاخشونت بدنی
orthograde راه رونده با بدنی راست وعمودی
classical seat وضع بدنی سوارکار روی زین
syndromes مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
syndrome مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
flanked از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
feints حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
flanking از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
to square up خود را آماده کردن [برای دعوی یا حمله]
disengage رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
disengages رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
disengaging رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
shock action غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
feint حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feinting حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
to pounce upon a bird ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
flank از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
feinted حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
hyperphysical خارق العاده مافوق قوه بدنی ومادی
dachshunds نوعی سگ کوچک با پاهایی کوتاه و بدنی دراز.
dachshund نوعی سگ کوچک با پاهایی کوتاه و بدنی دراز.
lunges حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
ceding parry کنار زدن حمله و سد کردن شمشیر حریف در خط جدید
lunge حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunging حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunged حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
impinged تخطی کردن حمله کردن
beset مزین کردن حمله کردن بر
invading تهاجم کردن حمله کردن بر
aggress نزدیک کردن حمله کردن
impinge تخطی کردن حمله کردن
impinges تخطی کردن حمله کردن
besets مزین کردن حمله کردن بر
invades تهاجم کردن حمله کردن بر
invade تهاجم کردن حمله کردن بر
lay on حمله کردن یورش کردن
invaded تهاجم کردن حمله کردن بر
depressant دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
goose مثل غاز یاگردن دراز حمله ور شدن وغدغد کردن
to pounce on somebody به کسی ناگهان جستن [و حمله کردن ] [مانند جانور شکارگر]
break out نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
front line خط حمله خط حمله یادفاع
sacked حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacks حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sack حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
target date زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com