Dictiornary-Farsi | حوزه رای گیری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (11 milliseconds)

English	Persian
poll	حوزه رای گیری
polled	حوزه رای گیری
polls	حوزه رای گیری


Search result with all words

occupation franchise	حق رای در انتخابات درصورتی که مستلزم درتصرف داشتن مقداربخصوصی از اراضی در حوزه محل رای گیری باشد
Other Matches

period of concentration	در یک حوزه ابریز رودخانه مدت زمانی که یک قطره اب از ابتدای حوزه تا خروج از حوزه را
He's a wet blanket.	او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
department	حوزه
presidency	حوزه
precinct	حوزه
precincts	حوزه
district	حوزه
districts	حوزه
area	حوزه
departments	حوزه
realm	حوزه
realms	حوزه
zones	حوزه
scope	حوزه
jurisdication	حوزه
zone	حوزه
spheres	حوزه
circuity	حوزه
sphere	حوزه
extent	حوزه
areas	حوزه
aquifer	حوزه
basin	حوزه
basins	حوزه
fielded	حوزه
ambit	حوزه
range	حوزه
zero field	بی حوزه
fields	حوزه
domains	حوزه
ranged	حوزه
domain	حوزه
ranges	حوزه
field	حوزه
test bay	حوزه ازمایش
kingdom	حوزه اقتدار
module	حوزه گنجایش
judicature	حوزه قضایی
apanage	حوزه درامداتفاقی
circle	محفل حوزه
ground water basin	حوزه اب زیرزمینی
induction field	حوزه القائی
image field	حوزه تصویر
modules	حوزه گنجایش
scope	قلمرو حوزه
catchment areas	حوزه ابریز
electorate	حوزه انتخابیه
circled	محفل حوزه
circles	محفل حوزه
electorates	حوزه انتخابیه
circling	محفل حوزه
magnetic field	حوزه مغناطیسی
catchment area	حوزه ابریز
constituency	حوزه انتخابیه
precincts	بخش حوزه
departments	حوزه کمیته
department	حوزه کمیته
constituencies	حوزه انتخاباتی
constituencies	حوزه انتخابیه
precinct	بخش حوزه
constituency	حوزه انتخاباتی
magnetic fields	حوزه مغناطیسی
chapelry	حوزه کلیسا
drainage basin	حوزه زهکش
circuits	حوزه قضائی
span of control	حوزه نظارت
domains	حوزه دایره
drainge area	حوزه زهکشی
domain	حوزه دایره
circuits	جریان حوزه
circuit	جریان حوزه
free field	حوزه ازاد
circuit	حوزه قضائی
seepage area	حوزه تراوش
drainage area	حوزه ابخیز
scope of coverage	حوزه عمل
prefecture	حوزه اداری
f.of operations	حوزه عملیات
catchment	حوزه ابریز مرزی
compass	حدود وثغور حوزه
catchment areas	حوزه ابخیز ابگیر
see	مقر یا حوزه اسقفی
flooding area	حوزه سیل گیر
constituency	هیات موکلان یک حوزه
venue	حوزه صلاحیت دادگاه
venues	حوزه صلاحیت دادگاه
constituencies	هیات موکلان یک حوزه
coil field	حوزه سیم پیچ
circuit	حوزه صلاحیت دادگاه
magnetic deflection	انحراف در حوزه مغناطیسی
basins	حوزه رودخانه ابگیر
basin	حوزه رودخانه ابگیر
blind drainage area	حوزه ابریز بسته
bolson	حوزه ابریز بسته
catchment area	حوزه ابخیز ابگیر
free trade area	حوزه تجارت ازاد
military area	حوزه جغرافیایی نظامی
princedom	حوزه حکومت شاهزاده
basin area	حوزه ابریز رودخانه
intersplere	در حوزه یکدیگر امدن
flashing	کاهش حوزه مغناطیسی
intendancy	مدیریت حوزه مباشرت
circuits	حوزه صلاحیت دادگاه
active zone of well	حوزه فعال چاه
sees	مقر یا حوزه اسقفی
to come within the scope of the law	در حوزه عمل قانون بودن
circuit	حوزه قضایی یک قاضی دور
well field	حوزه تغذیه کننده چاه
plural vote	رای یک تن در چند حوزه انتخابی
circuits	حوزه قضایی یک قاضی دور
runoff	جریان اب حاصل ازبارندگی در حوزه ابریز
degaussing	تعدیل حوزه میدان مغناطیسی ناو دیگازینگ
pocket borough	حوزه انتخاباتی تحت نفوذ یک نفر یا یک خانواده
his severity relaxed	از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
vicariate	قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
vicarate	قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
digamy	دو زن گیری دو شوهر گیری
with the utmost rigour	با کمال سخت گیری با سخت گیری هر چه بیشتر
measuring converter	مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
stream gaging	اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
compression molding process	فرایند قالب گیری تراکمی طریقه قالب گیری تراکمی
point voting system	سیستم رای گیری عددی سیستم رای گیری امتیازی
rain discharge	حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
declinating station	ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
torsionmeter	وسیله اندازه گیری دور پروانه ناو وسیله اندازه گیری نیروی چرخش پروانه ناو
Sarouk	ساروق [حوزه بافت ساروق در استان مرکزی با شهرت جهانی در بافت فرش های پر تراکم با زمینه قرمز و حاشیه آبی، پرز بلند و طرح افشان بته ای و گل خشتی است.]
Sarab	سراب [حوزه بافت سراب در آذربایجان است که بیشتر به بافت کناره مشهور استرنگ زمینه عموما شتری و گره آن ترکی است.]
moving iron instrument	دستگاه اندازه گیری اهن گردان دستگاه اندازه گیری اهن نرم گردان
skimmed	کف گیری
resumption	از سر گیری
exorcisms	جن گیری
recaptured	پس گیری
exorcism	جن گیری
skim	کف گیری
monogyny	یک زن گیری
scorification	کف گیری
recapturing	پس گیری
catch	بل گیری
bias	سو گیری
dewatering	اب گیری
skims	کف گیری
retractaion	پس گیری
lutation	گل گیری
luting	گل گیری
recapture	پس گیری
recature	پس گیری
biases	سو گیری
recaptures	پس گیری
derivation	مشتق گیری
derivations	مشتق گیری
voting	رای گیری
river capture	رود گیری
paralysis	زمین گیری
samplery	نمونه گیری
retired ness	کناره گیری
demission	کناره گیری
recruitment	توان گیری
rigorousness	سخت گیری
renouncement	کناره گیری
piscatology	فن ماهی گیری
nitrification	نیتروژن گیری
measurements	اندازه گیری
noise suppression	پارازیت گیری
module	اندازه گیری
gauging	اندازه گیری
paralytic disability	زمین گیری
modules	اندازه گیری
sampling	نمونه گیری
originationu	سرچشمه گیری
number dialling	شماره گیری
measurement	اندازه گیری
nitrification	ازت گیری
interpolations	درون گیری
interpolation	درون گیری
removal of cinder	تفاله گیری
forming	شکل گیری
vendetta	انتقام گیری
removal of phosphorus	فسفر گیری
removal of slag	شلاکه گیری
vendettas	انتقام گیری
punctiliousness	نکته گیری
sternly	با سخت گیری
stamping	قالب گیری
modeling	سرمشق گیری
integration	انتگرال گیری
moulding	قالب گیری
fueling	سوخت گیری
crackdown	سخت گیری
crackdowns	سخت گیری
conscription	سرباز گیری
monogyny	یک جفت گیری
permissiveness	اسان گیری
implantation	لانه گیری
catch trial	کوشش مچ گیری
censoriousness	خرده گیری
chronicity	دامن گیری
collier	ذغال گیری
commensurateness	اندازه گیری
factorization	فاکتور گیری
complementation	متمم گیری

poll