Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
psephism
حکمی که بموجب رای مجلس صادر میشد
Other Matches
summary judgment
حکمی که علیه ضامن صادر میشود
to suspend
[stay]
a ruling
[proceedings]
[the execution]
تعلیق کردن حکمی
[دعوایی ]
[ اجرای حکمی]
[قانون]
as far as possible
تا انجا که میشد
he was ticklish
غلغلکش میشد
the big four
امریکا و ایتالیااطلاق میشد
religiosity
مجلس عبادت مجلس مذهبی
big five
ایتالیا وژاپن اطلاق میشد
incorporal
حکمی
thereunder
بموجب ان
appointed by an official order
حکمی
by of
بموجب
burnt offering
حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
burnt offerings
حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
feeding storm
طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
mistake of law
اشتباه حکمی
fiats
رخصت حکمی
incorporeal hereditament
حق حکمی در میراث
fiat
رخصت حکمی
price as natural ice
یخ ساختگی بهمان بهای یخ طبیعی فروخته میشد
indicement
اتهام بموجب ادعانامه
under these rules
بموجب این قوانین
snapping
باخشونت حکمی رادادن
snapped
باخشونت حکمی رادادن
thereby
از ان راه بموجب ان در نتیجه
snaps
باخشونت حکمی رادادن
snap
باخشونت حکمی رادادن
whereby
که بموجب ان بچه وسیله
knight of the post
کسیکه معاشش ازگواهی دروغ دادن فراهم میشد
nomothetes
کسیکه گماشته میشد تا درقانون تجدیدنظر نماید قانون گذار
mural crown
ناجی که به نخستین بالارونده ازدیوار شهر دشمن داده میشد
provisor
کسیکه از طرف پاپ برای گرفتن درامد کلیسامعرفی میشد
mistake of law is no defence
اشتباه حکمی دفاع محسوب نمیشود
mistake of fact is a good defence
اشتباه حکمی دفاع محسوب میشود
know allmen by these presents
بموجب این سندعموم را اگاهی میدهد
to sue out a writ
حکمی را بوسیله دادن عرضحال گرفتن
hereby
بموجب این نامه یا حکم یا سند
gorgon
یکی ازسه زنی که موهای سرشان مار بوده و هر کس بدانهانگاه میکردسنگ میشد
jussoli
قانونی که بموجب ان شخص تبعهء کشوریست که در ان متولد شده
mutual terms
شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
free fishery
حق انحصاری ماهی گیری درابهای عمومی بموجب فرمان شاه
interpleader
محاکمهای که بموجب ان دوکس ناگزیر میشونداز اینکه ....خاتمه دهند
plutonism
فرضیهای که بموجب ان خارههای پی در پی پوسته زمین دراثرگرمادرست شده اند
theory of preformation
فرضیهای که بموجب ان هربخشی ازموجودالی درنطفه موجودبوده بایدبزرگ شود
phonetic system of spelling
اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
plutonic theory
فرضیهای که بموجب ان خارههای پی درپی پوسته زمین دراثرگرمای درست شده اند
copyhold
تصرف زمین بموجب رونوشت صورتی که درمحکمه ارباب تیول تنظیم میش
jus sanguinis
قانونی که بموجب ان تابعیت فرزند از روی تابعیت والدینش معین میگردد
declaratory judgment
حکمی است که در ان حقوق عدهای تثبیت واعلام میشود لیکن هیچ دستور اجراییی را که از نظراختتام دعوی موثر در مقام باشد متضمن نیست
exporter
صادر کننده
emanate
صادر شدن
emitting
صادر کردن
outgoing
صادر شونده
emanated
صادر شدن
emanates
صادر شدن
emanating
صادر شدن
exporters
صادر کننده
emitted
صادر کردن
exporting
صادر کردن
exported
صادر کردن
export
صادر کردن
pronounce
صادر کردن
pronounces
صادر کردن
emit
صادر کردن
emits
صادر کردن
issues
صادر کردن
issues
صادر شدن
send out
صادر کردن
issue
صادر شدن
issue
صادر کردن
issuant
صادر کننده
issuable
صادر کردنی
promulge
صادر کردن
issued
صادر کردن
emanative
صادر شونده
issued
صادر شدن
issuing bank
بانک صادر کننده
pass a sentence
حکم صادر کردن
re export
دوباره صادر کردن
to issue instructions
دستور صادر کردن
warrantor
صادر کننده warrant
to export something
[from / to a country]
صادر کردن
[به یا از کشوری]
issue a warning
اخطار صادر کردن
certificate
گواهی صادر کردن
certificates
گواهی صادر کردن
originators
صادر کننده پیام
originator
صادر کننده پیام
underwritten
پذیره نویسی صادر کردن
underwrite
پذیره نویسی صادر کردن
to smuggle out
قاچاقی صادر کردن یافرستادن
underwrites
پذیره نویسی صادر کردن
underwrote
پذیره نویسی صادر کردن
ago
: صادر شدن پیش رفتن
underwriting
پذیره نویسی صادر کردن
issuing authority
[body]
مرجع
[اداره]
صادر کننده
chartered
پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
broadcast
پیامی که در شبکه به همه صادر شود
broadcasts
پیامی که در شبکه به همه صادر شود
chartering
پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
charters
پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
charter
پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
perverse verdict
درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
intuitivism
اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
confirming house
موسسه تجارتی واسطه میان خریدار و صادر کننده
dock receipt
رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
protest
واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
judgement dept
بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
protests
واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
passed
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passes
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
protesting
واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
protested
واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
callable bond
نوعی قرضه که صادر کننده حق بازخرید ان را قبل ازموعد اسمی ندارد
debenture bond
برگهای که پشتوانه ان فقط اعتبار صادر کننده است سهم قرضه
interrupts
لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
underwriters
صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
interrupt
لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
underwriter
صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
interrupting
لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
legislature
مجلس
comitia
مجلس
to hold a meeting
مجلس
legislatures
مجلس
assembly
مجلس
housed
مجلس
parliament
مجلس
mandating
مجلس
parliaments
مجلس
house
مجلس
sessions
مجلس
mandates
مجلس
mandate
مجلس
session
مجلس
houses
مجلس
convocations
مجلس
mandated
مجلس
convocation
مجلس
national assembly
مجلس ملی
commemoration
مجلس تذکر
commemorations
مجلس تذکر
levee
مجلس پذیرایی
option of meeting place
خیار مجلس
membership of the parliament
وکالت مجلس
obit
مجلس ترحیم
scenography
مجلس سازی
orgies
مجلس عیش
legislative assembly
مجلس قانونگذاری
ecclesia
مجلس سیاسی
candidates
کاندیدای مجلس
european essembly
مجلس اروپا
federal council
مجلس متحده
candidate
کاندیدای مجلس
general assembly
مجلس عوام
house of assembly
مجلس ایالتی
Members of Parliament
وکیل مجلس
Members of Parliament
نماینده مجلس
Member of Parliament
نماینده مجلس
assemblymen
عضو مجلس
assemblyman
عضو مجلس
council
شورا مجلس
Member of Parliament
وکیل مجلس
House of Lords
مجلس اعیان
proceedings of the parliament
مذاکرات مجلس
proces verbal
صورت مجلس
Upper Houses
مجلس لردها
Upper House
مجلس سنا
Upper House
مجلس لردها
ball
مجلس رقص
formal dance
مجلس رقص
Upper Houses
مجلس سنا
processionize
صورت مجلس
prorogation of parliament
تعطیل مجلس
responsions
مجلس منافره
songfest
مجلس اواز
speaker of parliament
رئیس مجلس
the fifteenth parliament
مجلس پانزدهم
the parliament is sitting
مجلس منعقداست
to open parliament
مجلس را گشودن
wassail
مجلس میخواری
Senate
مجلس سنا
House of Representatives
مجلس نمایندگان
commemorate
مجلس یاداوری
statehouse
مجلس ایالتی
House of Commons
مجلس عوام
commemorating
مجلس یاداوری
consultative assembly
مجلس شورا
commemorated
مجلس یاداوری
constituent assembly
مجلس موسسان
consmtituent assembly
مجلس موسسان
commemorates
مجلس یاداوری
statehouses
مجلس ایالتی
congress
انجمن مجلس
chamber of deputies
مجلس نمایندگان
House of Commons
مجلس مبعوثان
an act of parliament
قانون مجلس
Eucharists
مجلس سپاسگزاری
councils
شورا مجلس
parliamentary
هواخواه مجلس
congresses
انجمن مجلس
House of Representatives
مجلس مبعوثان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com