English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
injunction حکم بازداشت دستور
injunctions حکم بازداشت دستور
Other Matches
statement 1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
statements 1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
one for one که برای هر دستور یا کلمه دستور در زبان یک دستور که ماشین تولید میکند
separator نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان
skipped دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
skips دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
modifiers دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
statements دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
modifier دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
statement دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
actual address دستور نهایی که پس از اعمال تغییرات در دستور ابتدایی اجرا میشود
skip دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
piped که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
pipe که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
fetches دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
basic دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
fetch دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
GOSUB دستور برنامه نویسی که یک تابع را اجرا میکند و سپس دستور بعدی را برمی گرداند
basics دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
fetched دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
prefix کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
effective دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود
prefixes کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
branches مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
branch مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
discrimination instruction دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
parting injuncyions دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
macroinstruction دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo
language زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
languages زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
do nothing instruction دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
halts وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halted وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halt وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
residents برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
resident برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
branch دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
one plus one address قالب دستور که حاوی محل یک ثبات و محل دستور بعدی باشد
branches دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
pull-back بازداشت
detentions بازداشت
dehortation بازداشت
backset بازداشت
internment بازداشت
restraints بازداشت
arrestment بازداشت
restraint بازداشت
curb بازداشت
pull back بازداشت
leave stop بازداشت
pull-backs بازداشت
apprehension بازداشت
dissuasion بازداشت
apprehensions بازداشت
detention بازداشت
confinement بازداشت
curbed بازداشت
curbing بازداشت
curbs بازداشت
arrests بازداشت
arrested بازداشت
arrest بازداشت
roundup بازداشت
roundups بازداشت
deterrence بازداشت
stoppage بازداشت
stoppages بازداشت
hedged بازداشت
hedge بازداشت
forbade بازداشت
hedges بازداشت
proscription بازداشت و تخط ئه
restricts بازداشت کردن
restricting بازداشت کردن
forbiddance منع بازداشت
restrict بازداشت کردن
interdict حکم بازداشت
restrictions بازداشت کردن
remand بازداشت مجدد
restriction بازداشت کردن
remanded بازداشت مجدد
detian بازداشت کردن
remanding بازداشت مجدد
remands بازداشت مجدد
injunctions حکم بازداشت
injunction حکم بازداشت
disciplinary segregation بازداشت دربازداشتگاه
mittimus حکم بازداشت
foreclosure بازداشت وثیقه
house arrest بازداشت در خانه
warrant as arrest حکم بازداشت
stop the leave بازداشت کردن
immediate دستور کامپیوتری که عملوند در دستور راست و نه آدرس محل عملوند
apprehending بازداشت توقیف کردن
apprehended بازداشت توقیف کردن
contabescence بازداشت ازگرد سازی
to take somebody in custody کسی را بازداشت کردن
apprehends بازداشت توقیف کردن
detainees آدم بازداشت شده
detainee آدم بازداشت شده
apprehend بازداشت توقیف کردن
restricts بازداشت طبقه بندی مدارک
restricting بازداشت طبقه بندی مدارک
restrict بازداشت طبقه بندی مدارک
retention حفافت توقیف بازداشت کردن
round house بازداشت گاه اطاق عقبی درعرشه بالای کشتی
The prisoners of the terrorist militia were detained under inhumane conditions. زندانیان گروه شبه نظامی تروریستی در شرایط غیرانسانی بازداشت شده بودند.
lock up توقیف بازداشت کردن حبس کردن
addressing در سطح صفر: عملوندی که بخشی از قسمت آدرس دستورالعمل است . سطح اول : عملوندی که در آدرس دستور ذخیره شده است . سطح دوم : عملوندی که در آدرسی که به دستور داده میشود ذخیره شده است
detained بازداشت کردن دستگیر کردن
detaining بازداشت کردن دستگیر کردن
detain بازداشت کردن دستگیر کردن
detains بازداشت کردن دستگیر کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
programs دستور
program دستور
precepts دستور
precept دستور
rule دستور
formulas دستور
formulae دستور
commandments دستور
commandment دستور
say-so دستور
order دستور
direction دستور
prescriptions دستور
instruction دستور
prescription دستور
instructions دستور
say so دستور
commanded دستور
enjoinment دستور
command دستور
commands دستور
regulation دستور
formula دستور
prescript دستور
mounting instruction دستور نصب
microinstruction ریز دستور
macroinstruction درشت دستور
daily order دستور روز
behest امر دستور
blanket order دستور کلی
grammars کتاب دستور
cancellation order دستور لغو
grammars علم دستور
cancellation order دستور فسخ
grammars دستور زبان
grammar کتاب دستور
collection order دستور وصول
grammar علم دستور
grammar دستور زبان
conditional statement دستور شرطی
cramer's rule دستور کرامر
directions دستور عمل
macro instruction درشت دستور
permission دستور پروانه
laying instruction دستور نصب
formulary دستور نامه
recipes خوراک دستور
recipe خوراک دستور
generative grammar دستور زایشی
commandments دستور خدا
commandment دستور خدا
gramarey دستور زبان
field manual دستور رزمی
execute statement دستور اجرایی
dictate دستور دادن
job order دستور کار
macro درشت دستور
macro شرح دستور
embedded code دستور چاپگر
lubrication order دستور روغنکاری
enforcement order دستور اجرا
engine order دستور ماشین
grammer دستور زبان
warning order دستور اگهی
dictating دستور دادن
dictates دستور دادن
regulation دستور قانون
programme دستور نقشه
dictated دستور دادن
dictate دستور دادن
intuits دستور دادن
intuiting دستور دادن
intuited دستور دادن
statement number شماره دستور
superior order دستور مافوق
transformational grammar دستور گشتاری
movement order دستور حرکت
to give instractions دستور دادن
technical manual دستور فنی
avaunt دستور اخراج
principals دستور دهنده
principal دستور دهنده
runs دستور RUN
run دستور RUN
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com