English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (2 milliseconds)
English Persian
award حکم هیات داوری
awarded حکم هیات داوری
awarding حکم هیات داوری
awards حکم هیات داوری
Other Matches
mission هیات اعزامی هیات تبلیغی
missions هیات اعزامی هیات تبلیغی
summings up خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summing up خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
justiceship داوری
judgement داوری
judgements داوری
judgments داوری
arbitration داوری
adjudication داوری
umpirage داوری
misjudged بد داوری کردن
frames of reference چهارچوب داوری
frame of reference چهارچوب داوری
arbitration clause شرط داوری
judging داوری کردن
arbitral tribunal دیوان داوری
judgements دادرسی داوری
arbitral award رای داوری
agreement of arbitration قرارداد داوری
arbitrage داوری کردن
arbitrable قابل داوری
appeal to arbitration توسل به داوری
judgement دادرسی داوری
ad hoc arbitration داوری موردی
d. of judgment روز داوری
prejudice پیش داوری
misjudge بد داوری کردن
misjudges بد داوری کردن
misjudging بد داوری کردن
arbitration award رای داوری
judged داوری کردن
arbitrating داوری کردن
judges داوری کردن
arbitrates داوری کردن
arbitrated داوری کردن
judge داوری کردن
arbitrate داوری کردن
arbitration committee کمیته داوری
adjudge داوری کردن
prejudices پیش داوری
judgments دادرسی داوری
referees داوری کردن
the great inquest روز داوری
infatuated دارای داوری بد
vermifuge داوری ضد کرم
umpire حکمیت داوری
arbiters داوری کردن
arbiter داوری کردن
value judgment داوری ارزشی
umpireship داوری حکمیت
tribunal of arbitration دیوان داوری
judgement day روز داوری
jurisdiction clause شرط داوری
adjudicate داوری کردن
adjudicated داوری کردن
adjudicates داوری کردن
adjudicating داوری کردن
judgment داوری دادرسی
umpired حکمیت داوری
umpired داوری کردن
umpire داوری کردن
refereeing داوری کردن
refereed داوری کردن
referee داوری کردن
umpiring داوری کردن
umpiring حکمیت داوری
umpires حکمیت داوری
umpires داوری کردن
body هیات
party هیات
mission هیات
corps هیات
board هیات
councils هیات
council هیات
missions هیات
boarded هیات
bodies هیات
reference ارجاع امر به داوری
to hold the scales even عادلانه داوری کردن
judicial قطعی داوری کننده
you do me injustice در حق من درست داوری نمیکنید
to put to the issue در معرض داوری گذاشتن
arbitration agreement موافقت نامه داوری
references ارجاع امر به داوری
arbitrates به داوری ارجاع کردن
minaei از اصطلاحات داوری کاراته
umpires داوری عملیات بازرس
umpired داوری عملیات بازرس
arbitrate به داوری ارجاع کردن
umpire داوری عملیات بازرس
arbitrating به داوری ارجاع کردن
arbitrated به داوری ارجاع کردن
decision حکم دادگاه داوری
he judged impartially بیطرفانه داوری کرد
decisions حکم دادگاه داوری
umpiring داوری عملیات بازرس
prejudge پیش داوری کردن
prejudging پیش داوری کردن
prejudged پیش داوری کردن
prejudges پیش داوری کردن
jury هیات داوران
executive committee هیات اجرایی
executive commission هیات رئیسه
fact finding body هیات تحقیق
diplomatic corps هیات سیاسی
diplomatic corps هیات دیپلماتیک
executive committee هیات رئیسه
executive commission هیات مجریه
council of ministers هیات وزرا
selection board هیات گزینش
board of trutees هیات امنا
board of directors هیات نظار
board of trustee هیات امناء
the ministry هیات وزیران
board of directors هیات مدیره
board of conciliation هیات مصالحه
managing committee هیات رئیسه
managing commission هیات مدیره
legislative assembly هیات مقننه
managing committee هیات مدیره
cabint هیات وزرا
arbitral tribunal هیات تحکیم
consular corps هیات کنسولی
deputations هیات نمایندگان
delegations هیات نمایندگان
cabinet هیات دولت
legislature هیات مقننه
council of ministers هیات وزیران
cabinets هیات دولت
directorate هیات مدیره
governing body هیات حاکمه
governing bodies هیات حاکمه
delegation هیات نمایندگان
deputation هیات نمایندگان
legislatures هیات مقننه
sovereign هیات رئیسه
sovereigns هیات رئیسه
directorates هیات مدیره
juries هیات داوران
juries هیات منصفه
jury هیات منصفه
judges داوری کردن فتوی دادن
judge داوری کردن فتوی دادن
judging داوری کردن فتوی دادن
judged داوری کردن فتوی دادن
diplomatic body هیات نمایندگان سیاسی
diplomatic bady هیات سیاسی نمایندگان
officer عضو هیات رئیسه
jurors عضو هیات منصفه
forewoman سخنگوی هیات منصفه
law of pragnanz قانون هیات گرایی
constituency هیات موکلان یک حوزه
jury man عضو هیات منصفه
chairmen رئیس هیات مدیره
member of the jury عضو هیات منصفه
constituencies هیات موکلان یک حوزه
chairman of the board of directors رئیس هیات مدیره
head of the mission رئیس هیات اعزامی
cabinet council جلسه هیات وزیران
bench هیات قضات محکمه
officers عضو هیات رئیسه
verdicts تصمیم هیات منصفه
verdict رای هیات منصفه
verdict تصمیم هیات منصفه
benches هیات قضات محکمه
chairman رئیس هیات مدیره
grand jury هیات منصفه عالی
grand juries هیات منصفه عالی
diplomatic corps هیات نمایندگان سیاسی
juror عضو هیات منصفه
verdicts رای هیات منصفه
Privy Council هیات مشاورین سلطنتی
election of the committee انتخابات هیات رئیسه
foreman سخنگوی هیات منصفه
foremen سخنگوی هیات منصفه
which diffrence shall be settled only by ..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
permanent court of international arbitra دیوان دایمی داوری بین المللی
submission موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
coram non judice درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
returning گزارش نهایی هیات تحقیق
legislators شارع عضو هیات مقننه
legislator شارع عضو هیات مقننه
returns گزارش نهایی هیات تحقیق
bar council هیات مدیره کانون وکلا
returned گزارش نهایی هیات تحقیق
order in council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
return گزارش نهایی هیات تحقیق
selections دسته یا هیات انتخاب شده
delegations اعزام نماینده هیات نمایندگی
delegation اعزام نماینده هیات نمایندگی
selection دسته یا هیات انتخاب شده
challenging a juror جرح عضو هیات منصفه
referee in case of need داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
striking a jury تعیین هیات منصفه با روش حذفی
oligrachy هیات حاکمه حکومتی با عده معدود
principal challenger رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
struck هیات منصفه تعیین شده باروش حذفی
perverse verdict رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com