English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
academia حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
Other Matches
school and college ability test آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
Masters of Arts صاحب درجهای از دانشگاه که اصولا` میتواند در دانشگاه اموزگاری کند
Master of Arts صاحب درجهای از دانشگاه که اصولا` میتواند در دانشگاه اموزگاری کند
correlates مرتبط
correlating مرتبط
corresponsive مرتبط
correlate مرتبط
range حیطه
scope حیطه
compass حیطه
ranges حیطه
domains حیطه
domain حیطه
ranged حیطه
uniting مرتبط کردن
unites مرتبط کردن
communicationg vessels فروف مرتبط
unite مرتبط کردن
correlating مرتبط کردن
integrated program برنامه مرتبط
sonnet sequence غزلیات مرتبط
correlates مرتبط کردن
related industries صنایع مرتبط
correlate مرتبط کردن
related markets بازارهای مرتبط
intercommunicate مرتبط بودن با
gamut حدود حیطه
visual range حیطه دید
spectrum حیطه عمل
frequency coverage حیطه فرکانس
scope حیطه عمل
zone حیطه محدوده
zones حیطه محدوده
sales area حیطه فروش
measuring range حیطه سنجش
frequency region حیطه فرکانس
magnitude حیطه عمل
capacity range حیطه توان
boom swing حیطه نوسان
scope of coverage حیطه پوشش
capacity range حیطه فرفیت
gimmal متشکل ازقطعات مرتبط
one-to-one عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
one to one عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
low frequency range حیطه فرکانس پایین
aptitude area حیطه قابلیت افراد
to come within the scope of a contract در حیطه یک قرارداد بودن
frequency range حیطه فرکانس نامی
long wave range حیطه موج بلند
capacities توان حیطه کار ماشین
capacity توان حیطه کار ماشین
aptitude area حدودشایستگی افراد حیطه شایستگی
deme دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
structuring تعدادی تابع مرتبط به هم برای حل مشکلات
structures تعدادی تابع مرتبط به هم برای حل مشکلات
structure تعدادی تابع مرتبط به هم برای حل مشکلات
collated به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collates به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collate به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
network data management system مجموعهای از برنامههای مرتبط برای بار کردن دستیابی و کنترل یک پایگاه داده
academy دانشگاه
schooling تحصیل
acquistion تحصیل
acquirement تحصیل
studies تحصیل
university دانشگاه
acquisitions تحصیل
acquisition تحصیل
universities دانشگاه
obtaining تحصیل
studying تحصیل
Univ دانشگاه
colleges دانشگاه
college دانشگاه
securement تحصیل
achievement تحصیل
achievements تحصیل
study تحصیل
wild card روشی که به یک سیستم عامل امکان میدهد تا روی چندین فایل با نامهای مرتبط عملکرد مفیدی داشته باشد
educated تحصیل کرده
Chancellor رئیس دانشگاه
nonresident تحصیل مکاتباتی
graduation فراغت از تحصیل
achieve تحصیل کردن
he applied him self to study مشغول تحصیل شد
s.for study میل به تحصیل
academies دانشگاه اموزشگاه
academical دانشجوی دانشگاه
Chancellors رئیس دانشگاه
schoolfellow تعلیم تحصیل
securer تحصیل کننده
self taught تحصیل کرده
getting تحصیل شده
gets تحصیل شده
get تحصیل شده
school age سن آغاز تحصیل
recoveries تحصیل چیزی
recovery تحصیل چیزی
academy دانشگاه هنر
impetration تحصیل بدرخواست
school age سالهای تحصیل
president رئیس دانشگاه
presidents رئیس دانشگاه
state university دانشگاه ایالتی
state university دانشگاه دولتی
earns تحصیل کردن
earned تحصیل کردن
staff college دانشگاه جنگ
earn تحصیل کردن
s.for study ذوق تحصیل
technical university دانشگاه فنی
the institution of a universit تاسیس دانشگاه
University of Applied Sciences [UAS] دانشگاه فناوری
schools تحصیل در مدرسه
school تحصیل در مدرسه
polytechnic دانشگاه فناوری
senior technical college دانشگاه فناوری
college of [music, technology,...] دانشگاه فناوری
helmzhold resonator محفظه توخالی که تنها با یک سوراخ کوچک به محیط خارج مرتبط است و در ازای فرکانس معینی به تشدید درمی اید
vice-chancellor معاون رئیس دانشگاه
chairs کرسی استادی در دانشگاه
chairing کرسی استادی در دانشگاه
chaired کرسی استادی در دانشگاه
chair کرسی استادی در دانشگاه
semester دوره 61 هفتهای دانشگاه
semesters دوره 61 هفتهای دانشگاه
vice chancellor معاون رئیس دانشگاه
clerisy طبقه تحصیل کرده
cultured مهذب تحصیل کرده
earned income درامد تحصیل شده
extramural مربوط به خارج از دانشگاه
matriculant قبول شده در دانشگاه
degree دیپلم یا درجه تحصیل
serendipity تحصیل نعمت غیرمترقبه
to study for the bar تحصیل حقوق کردن
scoolable مشغول تحصیل اجباری
rectors رئیس دانشگاه رهبر
rector رئیس دانشگاه رهبر
oxonian وابسته به دانشگاه اکسفورد
proctor مدیر اجرایی دانشگاه
procuance تحصیل چیزی خرید
procuration تحصیل چیزی خرید
degrees دیپلم یا درجه تحصیل
school drop out ترک تحصیل کرده
vice-chancellors معاون رئیس دانشگاه
studiousness عشق بخواندن یا تحصیل
war college دانشگاه عالی جنگ
ineducable غیر قابل تحصیل
to leave school ترک تحصیل کردن
to obtain permission تحصیل اجازه کردن
schoolable مشمول تحصیل اجباری
toi mug at سخت تحصیل کردن
faculties استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد
yuppie جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
spring practice دوره تمرینهای بهاری دانشگاه
faculty استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد
to study persian زبان فارسی تحصیل کردن
academic costume لباس رسمی استادی دانشگاه
academicals لباس رسمی استادی دانشگاه
As a university professor , his performance stank. طرف گند زد به هر چه استاد دانشگاه !
dropout کسی که ترک تحصیل میکند
in the schools مشغول دادن امتحانات دانشگاه
He was not admitted to the university. اورا به دانشگاه راه ندادند
He is majoring in mathematic at the university. در دانشگاه رشته ریاضیات می هواند
yuppies جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
etymologize تحصیل علم اشتقاق کردن
mattriculation نام نویسی دردانشکده یا دانشگاه
donnish وابسته به یا همانند استاد دانشگاه
alma mater سرود رسمی مدرسه یا دانشگاه
graft از راه نادرستی تحصیل کردن
send down دانشجویی را از دانشگاه بیرون کردن
gained حصول تحصیل منفعت کردن
matriculated در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
grafted از راه نادرستی تحصیل کردن
matriculates در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
matriculating در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
matriculation امتحان ورودی دانشگاه کنکور
availability سهولت و امکان تحصیل اعتبار
matriculation دخول یا نام نویسی در دانشگاه
matriculate در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
gains حصول تحصیل منفعت کردن
win بدست اوردن تحصیل کردن
wins بدست اوردن تحصیل کردن
grafts از راه نادرستی تحصیل کردن
gain حصول تحصیل منفعت کردن
underclassman شاگرد سالهای اول و دوم دانشگاه
berkeley unix گونهای از UNIX که توسط دانشگاه کالیفرنیا
chancellery رتبه و مقام صدراعظم یا رئیس دانشگاه
sixth forms دورهی آماده سازی برای دانشگاه
varsity تیم اول دانشگاه یا دانشکده دانشگاهی
sixth form دورهی آماده سازی برای دانشگاه
prep schools دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
prep school دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
To neglect ones studies . از تحصیل خود غافل ماندن ( شدن )
my unwillingness to study بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
ox man کسیکه در دانشگاه OXFORDپرورش یافته است
general staff college دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
command and general staff college دانشکده فرماندهی وستاد دانشگاه جنگ
chancellory رتبه و مقام صدراعظم یا رئیس دانشگاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com