Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
terminative
خاتمه دهنده
Search result with all words
field
کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
fielded
کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
fields
کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
Other Matches
burn out
تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
end
خاتمه دادن خاتمه یافتن
ends
خاتمه دادن خاتمه یافتن
ended
خاتمه دادن خاتمه یافتن
trimmer
زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
conglutinative
التیام دهنده جوش دهنده
catalysts
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
catalyst
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
extender
توسعه دهنده ادامه دهنده
exhibitor
نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitors
نمایش دهنده ارائه دهنده
bailor
امانت دهنده کفیل دهنده
bailer
امانت دهنده کفیل دهنده
exhibiter
نمایش دهنده ارائه دهنده
closures
خاتمه
endings
خاتمه
ending
خاتمه
ended
خاتمه
closure
خاتمه
termination
خاتمه
end
خاتمه
end all
خاتمه
last a
خاتمه
expiry
خاتمه
prorogation
خاتمه
dismissal
خاتمه
abrogation
خاتمه
quitting
خاتمه
sequel
خاتمه
ends
خاتمه
sequels
خاتمه
withdrawal
خاتمه
lay-off
خاتمه
quit
خاتمه
notice to quit
خاتمه
letter of dismissal
خاتمه
notice of cancellation
خاتمه
notice of determination
خاتمه
notice of termination
خاتمه
terminated
خاتمه یافتن
end
خاتمه فرجام
call off
خاتمه دادن
rises
خاتمه یافتن
rise
خاتمه یافتن
ended
خاتمه فرجام
wrap up
خاتمه یافتن
to knit up
خاتمه دادن
ended
خاتمه یافتن
end
خاتمه یافتن
to break off
خاتمه دادن
closing
خاتمه عملیات
end mark
نشان خاتمه
to put an end to
خاتمه دادن
terminates
خاتمه یافتن
terminate
خاتمه یافتن
ending
خاتمه پیام
endings
خاتمه پیام
aborting
خاتمه غیرعادی
aborted
خاتمه غیرعادی
to bring to an end
خاتمه دادن
abort
خاتمه غیرعادی
cessation
خاتمه دادن
general discharge
خاتمه خدمت
aborts
خاتمه غیرعادی
ends
خاتمه یافتن
ends
خاتمه فرجام
expiration
خاتمه بازدم
due out
خاتمه یافته
expirations
خاتمه بازدم
to fight out
باجنگ خاتمه دادن
denunciations
اعلان الغاء یا خاتمه
lay off
بخدمت خاتمه دادن
layoffs
خاتمه دادن به خدمت
denunciation
اعلان الغاء یا خاتمه
terminates
خاتمه دادن منتهی
layoff
خاتمه دادن به خدمت
post hostilities
بعد از خاتمه درگیریها
completed
خاتمه دادن به یک کار
completing
خاتمه دادن به یک کار
walking ticket
ورقه خاتمه خدمت
pt down
بزوربچیزی خاتمه دادن
completes
خاتمه دادن به یک کار
post hostilities
بعداز خاتمه مخاصمات
walking papers
ورقه خاتمه خدمت
muster out
بخدمت خاتمه دادن
abend
خاتمه غیر عادی
terminated
خاتمه دادن منتهی
termination
خاتمه دادن یا توقف
abnormal end
خاتمه غیر عادی
complete
خاتمه دادن به یک کار
terminate
خاتمه دادن منتهی
end spell
خاتمه کلمات رمز
end spell
خاتمه هر کلمه رمز
end of transmission block
خاتمه ارسال بلاک
completing
خاتمه یافته یا کامل شده
to wind up
خاتمه دادن بپایان رساندن
ends
تمام کردن خاتمه دادن
post flight
بعد از خاتمه پرواز هواپیما
to get done with
خاتمه دادن تمام کردن
end
تمام کردن خاتمه دادن
to draw to a close
به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
to come to an end
خاتمه یافتن تمام شدن
terminate
محدود کردن خاتمه یافتن
terminates
محدود کردن خاتمه یافتن
ended
تمام کردن خاتمه دادن
completes
خاتمه یافته یا کامل شده
completed
خاتمه یافته یا کامل شده
terminated
محدود کردن خاتمه یافتن
disaffiliate
به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
complete
خاتمه یافته یا کامل شده
ended
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
contract termination
فسخ یا خاتمه تمام یا قسمتی از قرارداد
ends
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
logging
عمل خاتمه دادن عملیات در یک سیستم
static
چاپ وضعیت سیستم پس از خاتمه فرآیند
abended
خاتمه یافته بطور غیر عادی
end
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
adjourns
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
presentation layer
کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
adjourn
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
reversed
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reverses
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reverse
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
hang-ups
ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
hang up
ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
reversing
سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
hang-up
ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
burnout velocity
سرعت موشک در خاتمه سوختن خرج و تمام شدن ان
interpleader
محاکمهای که بموجب ان دوکس ناگزیر میشونداز اینکه ....خاتمه دهند
groups
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
group
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
interplead
پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
text
کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
texts
کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
multiphase program
برنامهای که بیشتر از یک دستور بازیابی پیش از خاتمه اجرا نیاز دارد
layers
بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
ends
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
end
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
sequential
خاتمه دادن یک کار در سیستم دستهای پیش از اینکه بعدی شروع شود
ended
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
layer
بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
indicator
نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
flag
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flags
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
reach out with an olive branch
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch
<idiom>
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
altitude azimuth
عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
cycles
تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
cycle
تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
cycled
تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
cargo outturn message
پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
wiring
جعبهای که سیم بندی شبکه یا بخشهای شبکه خاتمه می یابند و بهم وصل هستند
dynamically
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
jump instruction
دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
dynamic
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
times
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
timed
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
future perfect
شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
cycled
زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycle
زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycles
زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
asynchronous transmission
اطلاعات در فواصل زمانی بدون قاعده و نامنظم به وسیله قراردادن یک بیت شروع قبل از هر کاراکتر ویک بیت خاتمه پس از ان انتقال می یابند
swops
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swaps
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swap
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopped
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swapped
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopping
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
joggers
هل دهنده
shover
هل دهنده
trimestr
رخ دهنده
pushers
هل دهنده
donors
دهنده
donar
دهنده
jogger
هل دهنده
pusher
هل دهنده
irriguous
اب دهنده
giver
دهنده
transferor
دهنده
donor
دهنده
reverse
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversing
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
extenuative
تخفیف دهنده
flowerer
گیاه گل دهنده
elucidator
توضیح دهنده
erosive
سایش دهنده
erosive
فرسایش دهنده
evangelic
مژده دهنده
examinee
امتحان دهنده
endorser
حواله دهنده
explicator
توضیح دهنده
epicritic
تمیز دهنده
exhalent
بیرون دهنده
extenuating
تخفیف دهنده
extender
بسط دهنده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com