English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
transfinite خارج ازاعداد محدود
Other Matches
illmitable محدود نکردنی محدود نشدنی
weapons tight جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
limitary محدود
terminates محدود
terminated محدود
terminate محدود
incomprehensible نا محدود
indeterminable نا محدود
finite محدود
ambient محدود
incomprehensive محدود
finte محدود
indefinite نا محدود
limited محدود
limiting محدود
lock step محدود
moderating محدود
moderates محدود
moderated محدود
moderate محدود
limit محدود
limited access محدود
peg down محدود کردن
limiting size اندازه محدود
limiter محدود کننده
abound محدود کردن
stint محدود کردن
containment محدود نگاهداشتن
abounded محدود کردن
abounding محدود کردن
abounds محدود کردن
containment محدود کردن
limiting speed سرعت محدود
stints محدود کردن
bottomless غیر محدود
set out محدود کردن
limited edition فرآوردهی محدود
narrow market بازار محدود
bound مرز محدود
straitlaced محدود درفشار
limited edition چاپ محدود
limited edition کالای محدود
limited editions چاپ محدود
limited editions فرآوردهی محدود
trammel محدود ساختن
qualificatory محدود سازنده
qualified property مالکیت محدود
restrainable محدود ساختنی
qualified مقید محدود
sex limited محدود به جنس
straiten محدود کردن
straightlaced محدود درفشار
limit محدود کردن
limited editions کالای محدود
limited power اختیارات محدود
de escalation محدود سازی
finite integral انتگرال محدود
finite population جامعه محدود
finitely بطور محدود
restricts محدود کردن
contracted مختصر محدود
delimitate محدود کردن
delimitation محدود ساختن
confined equifer سفره محدود
parochial ناحیهای محدود
infinite نا محدود بی اندازه
controlled war جنگ محدود
restrict محدود کردن
restricted محدود الاستعمال
limited divorce طلاق محدود
confined محدود شده
copyrighted محدود به حق کپی
catathymic amnesia یادزدودگی محدود
limited denied war جنگ محدود
limited objective هدف محدود
restrictive محدود سازنده
limited integrator انتگرال محدود
restrictive محدود کننده
limitative محدود کننده
restrictions محدود کردن
unbound غیر محدود
qualifies محدود کردن
restriction محدود کردن
qualify محدود کردن
inter play حرکت محدود
circumscribed amnesia یادزدودگی محدود
restricting محدود کردن
controlled access road راه با ورودی محدود
limited access road راه با ورودی محدود
blind bombing zone منطقه بمباران محدود
airspace restricted area منطقه پرواز محدود
transfinite ماوراء اعداد محدود
narrowest محدود باریک کردن
narrower محدود باریک کردن
narrow محدود باریک کردن
voltage limiter محدود کننده ولتاژ
your vocabulary is limited شما محدود است
provincialism عقایدوافکار محدود محلی
narrowed محدود باریک کردن
diode limiter محدود کننده دیودی
i/o bound محدود به ورودی خروجی
locals محدود بیک محل
illimitable نامحدود محدود نشدنی
partial jurisdiction حق خود گردانی محدود
incomprehensively بطور غیرجامع یا محدود
infintate منفی و نا محدود ساختن
input limiter محدود کننده ورودی
one idead دارای فکر محدود
limitary دارای قدرت محدود
limited denied war جنگ ناخواسته محدود
narrow mindedly با فکر محدود متعصبانه
limited liability company شرکت با مسئولیت محدود
limited liability company شرکت با مسئوولیت محدود
local محدود بیک محل
current limiter محدود کننده جریان
stenophagous غذای محدود خوار
sinedie تاتاریخ غیر محدود
determinate تعیین شده محدود
determinative محدود کننده صفت
limited war جنگ محدود وموضعی
double limiter محدود کننده مضاعف
semipermanent دارای مدت محدود
extensive agricultuse کشاورزی غیر محدود
restricted area منطقه اتش محدود
compass محدود کردن فهمیدن
rectilineal محدود بخطوط راست
finite element method روش المان محدود
limiting factor عامل محدود کننده
mans شبکه با گسترده محدود
closed مسابقه محدود به سن یاجنس
autonomy استقلال محلی محدود
man شبکه با گسترده محدود
restriction یک چیز محدود شده
restrictions یک چیز محدود شده
corporation شرکت بامسئولیت محدود
corporations شرکت بامسئولیت محدود
local مربوط به سیستم با دستیابی محدود
narrowed محدود کردن کوته فکر
narrow محدود کردن کوته فکر
rll ثبت محدود طول اجرا
grid current limiting محدود کردن جریان شبکه
small minded دارای ذوق واستعداد محدود
impaling محدود کردن میله کشیدن
impales محدود کردن میله کشیدن
terminate محدود کردن خاتمه یافتن
restrictive trade practices روشهای محدود کردن تجارت
locals مربوط به سیستم با دستیابی محدود
partial jurisdiction حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
terminated محدود کردن خاتمه یافتن
terminates محدود کردن خاتمه یافتن
open interval فاصله نا محدود [بی کران] [ریاضی]
narrowest محدود کردن کوته فکر
narrower محدود کردن کوته فکر
territorialization محدود کردن بیک ناحیه
impaled محدود کردن میله کشیدن
impale محدود کردن میله کشیدن
metropolitan area network شبکه گسترده در مسافت محدود.
limited access دراری محدودیت مدارک محدود
closed interval فاصله محدود [کراندار] [ریاضی]
run length limited recording ثبت محدود طول اجرا
limitation clause شرط محدود کردن مسئوولیت
copyright محدود شده با قوانین کپی
copyrights محدود شده با قوانین کپی
circumscription انحصار فضایامحیط محدود ومشخص شده
classing محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
gagging پوزه بند بستن محدود کردن
special سیستم برنامههای کاربردی مشخص و محدود
time policy بیمه نامه دریایی با مدت محدود
fire restriction محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
home range جای محدود برای فعالیت حیوانات
gag پوزه بند بستن محدود کردن
classed محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
gagged پوزه بند بستن محدود کردن
class محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classes محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
gags پوزه بند بستن محدود کردن
clip someone's wings <idiom> محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
open indent سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
delimiting تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
delimit تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
delimited تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
an infinite verb فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
peripheral و تنها محدود به سرعت مدار الکترونیکی است
delimits تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
illimitably بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
capital expenditure هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
competitions رقابتهای اقتصادی در بازاری که تعدادخریداران و فروشندگان محدود نیست
competition رقابتهای اقتصادی در بازاری که تعدادخریداران و فروشندگان محدود نیست
baseband مدار ارتباطی که سیگنالهای محدود را در باند پایه ارسال کند
liberty civil ازادیی که محدود باشد بوضع قوانین برای اسایش مردم
parochialism محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
airspace حجم اتمسفر محدود بین سطح ارتفاع معین و زمین
base band مدار ارتباطی که سیگنالهای محدود را در باند پایه ارسال کند
withhold محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withheld محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
limited divorce طلاقی که مدت ان محدود بوده پس ازانقضای مهلت بخودی خودرجوع شود
Can count on the fingers of one hand <idiom> رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست [اتفاق نادر و به دفعات محدود]
withholding محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com