Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
Outside office hours.
خارج از وقت اداری
Search result with all words
out of
[outside]
office hours
خارج از ساعات اداری
Other Matches
bureaucreacy
رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
administrative wheeled vehicle fleet
کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
bureaucrasy
حکومت اداری تاسیسات اداری
bureaucracy
تاسیسات اداری حکومت اداری
bureaucracies
تاسیسات اداری حکومت اداری
workdays
ایام کار اداری ساعات کار اداری
workday
ایام کار اداری ساعات کار اداری
out of bounds
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
departmental
اداری
administrative
اداری
bureaucrats
اداری
bureaucrat
اداری
executory
اداری
formal
اداری
administerial
اداری
official
اداری
administrative command
یکان اداری
administrative command
فرماندهی اداری
administrative channels
طرق اداری
departmentally
ازلحاظ اداری
office chair
مبل اداری
administrative channels
مجاری اداری
administrative capacity
فرفیت اداری
administration building
ساختمان اداری
business hours
ساعت اداری
bureaucreat
گماشته اداری
circular letter
بخشنامه اداری
administration building
قسمت اداری
administrative approval
موافقتنامه اداری
administrative budget
بودجه اداری
departmental intelligence
اطلاعات اداری
unofficial
غیر اداری
paperwork
تشریفات اداری
service element
عنصر اداری
prefecture
حوزه اداری
prefectorial
وابسته به اداری
prefectoral
وابسته به اداری
overhead gharges
هزینه اداری
management expenses
مخارج اداری
office building
ساختمان اداری
office computer
کامپیوتر اداری
office hours
ساعات اداری
office work
کار اداری
official communications
مکاتبات اداری
malfeasance
خطای اداری
bureaucrat
مامور اداری
office chair
صندلی اداری
red tape
فرمالیته اداری
officialdom
سیستم اداری
bureau
هیئت اداری
bureaus
هیئت اداری
a white collar job
کار اداری
circular letter
نامه اداری
officially
از طریق اداری
bureaucrats
مامور اداری
officialism
سیستم اداری
administrative tribunal
دادگاه اداری
administratively
بطور اداری
administrative net
شبکه اداری
administrative movement
حرکت اداری
administrative services
خدمات اداری
administrative services
قسمتهای اداری
administrative publications
نشریات اداری
administrative order
دستور اداری
administrative march
راهپیمایی اداری
administrative law
حقوق اداری
administrative escort
ناو اداری
administrative flight
پرواز اداری
administrative flight
هواپیمای اداری
administrative law
قوانین اداری
office information system
سیستم اطلاعات اداری
administrative landing
پیاده شدن اداری
officers
مامور کارمند اداری
bureaucratic
وابسته به امور اداری
administrative escort
ناو اسکورت اداری
officialism
رسمیت مقررات اداری
officer
مامور کارمند اداری
administrative data processing
پردازش دادههای اداری
extra official
بیرون ازوفایف اداری
provisional order
دستور موقت اداری
deck department
قسمت اداری ناو
general administration cost
هزینه عمومی اداری
office swivel chair
صندلی گردان اداری
key personnels
کادر اداری اصلی
service echelon
رده اداری و خدماتی
placeman
صاحب منصب اداری
formally
مقررات رسمی یا اداری فاهرا"
superstructure
سازمانهای اداری ومدیریه کشور
genitourinary
وابسته به دستگاه اداری تناسلی
bureaucrasy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
red tapism
رعایت تشریفات اداری به حدافراط
services
قسمتهای اداری ادارات نظامی
disciplinary court
دادگاه انتظامی محکمه اداری
formal
مقید به اداب ورسوم اداری
administrative storage
انبار کردن به طریق اداری
bureaucracy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
administrative(financial,legal)process.
جریان اداری (مالی .حقوقی )
superstructures
سازمانهای اداری ومدیریه کشور
ministerial
وابسته به وزیر یا کشیش اداری
administrative shippings
ارسال اماد به طریق اداری
administrative lead time
زمان اداری دریافت اماد
bureaucracies
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucrats
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
bureaucrat
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
administrative acceptees
پرسنل قبول شده از نظر اداری
general
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
generals
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
administrative landing
پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
administrative segregation
زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
admin
تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
fiscal station
قسمت اداری یا مالی که در یک سلسله به ترتیب شماره قرارگرفته باشد
nihilism
اعتقاد به تباهی وفساد دستگاههای اداری ولزوم از بین رفتن انها
capitulary
عضو دستهای درکلیسا مجموعه دستورهاوایین نامههای اداری وشرعی سرلوحه
federal government
دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
workflow
نرم افزار طراحی شده برای بهبود جریان متنهای الکترونیکی در یک شبکه اداری از یک کاربر به دیگری
nepotism
انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
brief case
[briefcase]
کیف اداری
[کیف جعبه ای دستی چرمی]
attache case
کیف اداری
[کیف جعبه ای دستی چرمی]
out
[of]
<adv.>
خارج
[از]
non combatant
خارج از صف
non-combatant
خارج از صف
outed
خارج
non-combatants
خارج از صف
externally
از خارج
per
خارج از
out
خارج
externals
خارج
outside
[of]
<adv.>
خارج
[از]
forth of
خارج از
outwith
[Scotish E]
<adv.>
خارج
[از]
external
خارج
off side
خارج از خط
out of tune
خارج
outsides
خارج
aroint
خارج شو
outside
خارج
out of
خارج از
off
خارج از
out-of-
خارج از
outsides
در خارج
out-
خارج
outside
در خارج
abroad
خارج
out of action
خارج ازنبرد
beside the question
خارج از موضوع
blow out
به خارج دمیدن
outdoors
خارج از منزل
popping
خارج شدن
begone
خارج شو عزیمت کن
without
بطرف خارج
bring out
خارج کردن
beside the mark
خارج ازموضوع
off center
خارج از مرکز
out of question
خارج از موضوع
not to the point
خارج از موضوع
neither here nor there
خارج ازموضوع
abaxile
خارج از مرکز
acentric
خارج از مرکز
anieoro
از داخل به خارج
outbound
خارج ازمحدوده
foreign market
بازار خارج
double out
081 خارج
emissive
خارج شونده
endarch
متشکل در خارج
extra spectral
خارج طیفی
off key
خارج از مایه
egress
خارج شدن
extra regular
خارج ازقاعده
expulse
خارج کردن
abroad
خارج از کشور
exterritorial
خارج الملکتی
extra cosmical
خارج ازعالم
out-of-
در خارج بواسطه
nonsense
خارج از منطق
off duty
خارج از خدمت
extracellular
خارج سلولی
fescennine
خارج ازاخلاق
outbound
مربوط به خارج
extravascular
خارج رگی
extrauterine
خارج رحمی
extraterritorial
خارج الارضی
extra professional
خارج حرفهای
cross country
خارج از جاده
overseas
خارج ازکشور
extramundane
خارج دنیایی
extramarital
خارج از زناشویی
extramarital
خارج ازدواجی
off duty
خارج از نگهبانی
extragalactic
خارج کهکشانی
out of
در خارج بواسطه
unship
خارج کردن
quotients
خارج قسمت
quotient
خارج قسمت
outed
خارج از حدود
outed
خارج بیرون
out-
خارج از حدود
out-
خارج بیرون
out
خارج از حدود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com