English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
begone خارج شو عزیمت کن
Other Matches
departure عزیمت
departure line خط عزیمت
parting عزیمت
partings عزیمت
line of departure خط عزیمت
departures عزیمت
exits عزیمت
exit عزیمت
going عزیمت
flight عزیمت گریز
port of embarkation بندر عزیمت
departures نقطه عزیمت
pike عزیمت کردن
outgo هزینه عزیمت
get around <idiom> عزیمت کردن
departure نقطه عزیمت
goes عزیمت کردن
embarcation عزیمت باکشتی
go عزیمت کردن
vamoose عزیمت کردن
departure air field فرودگاه عزیمت
estimated time of departure زمان تقریبی عزیمت
routing تعیین مسیرعبور عزیمت
stepping off place نقطه یامحل عزیمت
an abrupt departure عزیمت بدون تشریفات
despatches عزیمت فرستادن پیام
despatched عزیمت فرستادن پیام
despatching عزیمت فرستادن پیام
dispatched عزیمت فرستادن پیام
dispatches عزیمت فرستادن پیام
dispatch عزیمت فرستادن پیام
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
Date of departure . Departure date. تاریخ عزیمت (روز حرکت )
time table جدول زمانی ورود و عزیمت
jumping off place شروع بکاری نقطه عزیمت
routing عزیمت کردن راه افتادن
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
parting salute سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
departure report گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
get off حرکت کردن عزیمت کردن
leadoff عزیمت کردن رهبری کردن
outside خارج
non-combatant خارج از صف
out-of- خارج از
outside [of] <adv.> خارج [از]
out [of] <adv.> خارج [از]
outwith [Scotish E] <adv.> خارج [از]
aroint خارج شو
externally از خارج
per خارج از
forth of خارج از
abroad خارج
out of tune خارج
out- خارج
outside در خارج
off side خارج از خط
out خارج
outed خارج
outsides در خارج
externals خارج
non-combatants خارج از صف
non combatant خارج از صف
outsides خارج
off خارج از
external خارج
out of خارج از
popping خارج شدن
to fall out خارج شدن
egress خارج شدن
to pass off خارج شدن
emissive خارج شونده
issue خارج شدن
issued خارج شدن
standaway خارج از بدن
irrelevant خارج از موضوع
phase out خارج کردن
double out 081 خارج
oversea خارج از کشور
over the side خارج از ناو
ouyby خارج از دور از
extraneous خارج از قلمروچیزی
submultiple خارج قسمت
issues خارج شدن
alfresco خارج از منزل
extracellular خارج سلولی
fescennine خارج ازاخلاق
foreign market بازار خارج
ejecting خارج کردن
ejects خارج کردن
extra professional خارج حرفهای
extra cosmical خارج ازعالم
exterritorial خارج الملکتی
derails از خط خارج کردن
derails از خط خارج شدن
ejected خارج کردن
extravascular خارج رگی
extragalactic خارج کهکشانی
extra spectral خارج طیفی
extra regular خارج ازقاعده
extramarital خارج ازدواجی
extramarital خارج از زناشویی
extramundane خارج دنیایی
eject خارج کردن
abroad خارج از کشور
extraterritorial خارج الارضی
derailing از خط خارج کردن
derailing از خط خارج شدن
off center خارج از مرکز
out of action خارج ازنبرد
extrauterine خارج رحمی
out of door خارج ازمنزل
out of phase خارج از فاز
out of proportion خارج از اندازه
out of turn خارج از نوبت
outboard bearing یاتاقان خارج
outbye خارج از دور از
expulse خارج کردن
out of question خارج از موضوع
derailed از خط خارج کردن
derailed از خط خارج شدن
derail از خط خارج کردن
derail از خط خارج شدن
endarch متشکل در خارج
neither here nor there خارج ازموضوع
eccentrics خارج از مرکز
eccentric خارج از مرکز
not to the point خارج از موضوع
tort خارج از قرارداد
soto uke دفاع از خارج
outbound مربوط به خارج
overseas خارج ازکشور
off duty خارج از نگهبانی
off duty خارج از خدمت
nonsense خارج از منطق
emigration مهاجرت به خارج
outbound خارج ازمحدوده
abaxile خارج از مرکز
outsides به سمت خارج
outside به سمت خارج
acentric خارج از مرکز
from the outside از خارج [از جایی]
extraction خارج کردن
ungracious خارج از نزاکت
exits خارج شدن
exit خارج شدن
out-of- در خارج بواسطه
out of در خارج بواسطه
from out of town از خارج [از شهر]
off key خارج از مایه
torts خارج از قرارداد
void خارج شدن
from outside از خارج [از شهر]
inaccessible <adj.> خارج از دسترس
anieoro از داخل به خارج
quotients خارج قسمت
out- خارج بیرون
out خارج بیرون
cross country خارج از جاده
bring out خارج کردن
unship خارج کردن
away دوراز خارج
without بطرف خارج
out of line خارج از خط جبهه
out- خارج از حدود
quotient خارج قسمت
outed خارج از حدود
outed خارج بیرون
to rule out خارج کردن
out خارج از حدود
out of doors خارج ازمنزل
beside the mark خارج ازموضوع
inaccessible خارج از دسترس
beside the question خارج از موضوع
blow out به خارج دمیدن
To fall out. از صف خارج شدن
off season خارج از فصل
outdoors خارج از منزل
extra-marital خارج از زناشویی
discharges خارج کردن
The train ran off the rails. قطار از خط خارج شد
discharge خارج کردن
ablate بریدن و خارج کردن
exfiltration خارج کردن از میدان
bow out باتعظیم خارج شدن
endarchy امتداد از مرکز به خارج
laymen خارج از حرفه یا فن خاصی
decivilize از تمدن خارج کردن
layman خارج از حرفه یا فن خاصی
subliminally خارج ازمرحله اگاهی
eversion پیچش کف پا به طرف خارج
defenestration پرتاب به خارج پنجره
exoenzyme انزیم خارج سلولی
extern فاهری واقع در خارج
outward بطرف خارج بیرونی
external operation عملیات خارج از مملکت
field خارج اداره یا کارخانه
anomalous خارج از رسم بیمورد
expellent خارج کننده دافع
disseise ازتصرف خارج کردن
deviate from the main subject از موضوع خارج شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com