English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (41 milliseconds)
English Persian
muffle خاموش کردن ساکت کردن
muffles خاموش کردن ساکت کردن
muffling خاموش کردن ساکت کردن
still brith خاموش کردن ساکت کردن
Search result with all words
still ساکت کردن خاموش شدن
stiller ساکت کردن خاموش شدن
stillest ساکت کردن خاموش شدن
stills ساکت کردن خاموش شدن
stanch خاموش کردن ساکت شدن
Other Matches
still خاموش ساکت
stiller خاموش ساکت
stillest خاموش ساکت
stills خاموش ساکت
Quiet!silence! خاموش ( ساکت ) !
flashes روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
hard که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
shut down خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
extinguishing ساکت کردن ملغی کردن
extinguishes ساکت کردن ملغی کردن
calms : ارام کردن ساکت کردن
extinguish ساکت کردن ملغی کردن
calming : ارام کردن ساکت کردن
calmest : ارام کردن ساکت کردن
calmer : ارام کردن ساکت کردن
calmed : ارام کردن ساکت کردن
calm : ارام کردن ساکت کردن
conciliates ساکت کردن
silence ساکت کردن
quieten ساکت کردن
quietened ساکت کردن
whist ساکت کردن
quietens ساکت کردن
shush ساکت کردن
quietening ساکت کردن
quiet ساکت کردن
talk down ساکت کردن
silenced ساکت کردن
silences ساکت کردن
silencing ساکت کردن
quietest ساکت کردن
conciliate ساکت کردن
conciliated ساکت کردن
conciliating ساکت کردن
to put down ساکت کردن
appeasing ساکت کردن تسکین دادن
appeases ساکت کردن تسکین دادن
appeased ساکت کردن تسکین دادن
appease ساکت کردن تسکین دادن
dumb لال کردن خاموش کردن
dumbest لال کردن خاموش کردن
quenches دفع کردن خاموش کردن
quenched دفع کردن خاموش کردن
dumber لال کردن خاموش کردن
quench دفع کردن خاموش کردن
extinguish خاموش کردن
to snuff out خاموش کردن
out خاموش کردن
out- خاموش کردن
to put out خاموش کردن
to switch off خاموش کردن
outed خاموش کردن
extinguishes خاموش کردن
extinguishing خاموش کردن
hush خاموش کردن
suffocate خاموش کردن
dout خاموش کردن
suffocated خاموش کردن
suffocates خاموش کردن
turn out <idiom> خاموش کردن
turn-offs خاموش کردن
put out خاموش کردن
turn-off خاموش کردن
quenching خاموش کردن
smothers خاموش کردن
turn off خاموش کردن
smothering خاموش کردن
smothered خاموش کردن
smother خاموش کردن
suffocating خاموش کردن
To dye ones hair. موها را خاموش کردن
fight the fire اتش خاموش کردن
to smother a flame شعله ای را خاموش کردن
to shut down a reactor راکتوری را خاموش کردن
turn off خاموش کردن یاشدن
turn-off خاموش کردن یاشدن
power خاموش کردن یک وسیله
powered خاموش کردن یک وسیله
powering خاموش کردن یک وسیله
powers خاموش کردن یک وسیله
turn-offs خاموش کردن یاشدن
turn off <idiom> بستن ،خاموش کردن
turn out باکلید خاموش کردن
stifle خاموش کردن فرونشاندن
stifled خاموش کردن فرونشاندن
quenches خاموش کردن ترساندن
quenched خاموش کردن ترساندن
To extinguish a fire. آتش را خاموش کردن
to laugh down با خنده خاموش کردن
stifles خاموش کردن فرونشاندن
snuff بافوت خاموش کردن
to blow out alamp خاموش کردن چراغ
snub سربالا خاموش کردن
snubbed سربالا خاموش کردن
snubbing سربالا خاموش کردن
snubs سربالا خاموش کردن
to talk down خاموش یاساکت کردن
quench خاموش کردن ترساندن
to snuff out در نتیجه گل گیری خاموش کردن
smolder بی اتش سوختن خاموش کردن
light line خط خاموش کردن چراغ خودروها
smoldering بی اتش سوختن خاموش کردن
smouldered بی اتش سوختن خاموش کردن
smoulders بی اتش سوختن خاموش کردن
smoulder بی اتش سوختن خاموش کردن
smolders بی اتش سوختن خاموش کردن
smoldered بی اتش سوختن خاموش کردن
radar silence خاموش کردن موقتی رادارها
power down قطع برق خاموش کردن
smouldering بی اتش سوختن خاموش کردن
powered خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
powering خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
powers خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
to turn off خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
shut off <idiom> بستن شیرآب یا خاموش کردن کلید برق
To squash someone . تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
powered خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
wet blanket پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
powering خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
wet blankets پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
powers خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
shutdowns دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
shutdown دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
magnetic blowout خاموش کردن مغناطیسی وزش مغناطیسی
fails سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
touches وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
power down خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
whist ساکت
cut it out <idiom> ساکت شو
tacet ساکت
dormant ساکت
sockets ساکت
shush ساکت
tace ساکت
serene ساکت
lown ساکت
at pause ساکت
quieter ساکت تر
acquiescent ساکت
soundless ساکت
sh ساکت
mums ساکت بودن
Shush! <idiom> ساکت باش!
Keep quiet! <idiom> ساکت باش!
lulls ساکت شدن
Hush! <idiom> ساکت باش!
Hush up! <idiom> ساکت باش!
Be quiet!Hold your tongue! <idiom> ساکت باش!
the sea was lulled دریا ساکت شد
calmer ساکت ساکن
hush ساکت ارام
Silence! <idiom> ساکت باش!
calms ساکت ساکن
mum ساکت بودن
Dry up! ساکت باش!
tace ساکت باش
input socket ساکت ورودی
imperturbable خونسرد ساکت
keep quiet <idiom> ساکت ماندن
dead spot منطقه ساکت
tacet ساکت باش
lulled ساکت شدن
Stop talking! <idiom> ساکت باش!
lulling ساکت شدن
lull ساکت شدن
calming ساکت ساکن
Keep your trap shut! ساکت باش !
pipe down ! <idiom> ساکت باش!
assuasive ساکت کننده
whish ساکت باش
silent ساکت بیصدا
to lie dormant ساکت بودن
calm ساکت ساکن
keep still ساکت باش
mutely بطور ساکت
calmest ساکت ساکن
h! ساکت باش
he stood still ساکت ایستاد
calmed ساکت ساکن
to hush up ساکت نگاه داشتن
unsettled ساکت نشده فروننشسته
mome ادم ساکت وگیج
silencers فرونشاننده ساکت کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com