Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
homestay
خانواده مهمان دار
[کسی که برای آموزش زبان یا فرهنگ در آن کشور می گذراند]
Other Matches
xenial
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
rule the roost
<idiom>
عزیز خانواده بودن ،سوگلی خانواده
visitator
مهمان
guest
مهمان
guests
مهمان
banquet
مهمان کردن
banquets
مهمان کردن
gatecrasher
مهمان ناخوانده
hospitality
مهمان نوازی
hospitable
مهمان نواز
open house
پذیرایی از مهمان
hospitalization
مهمان نوازی
host
مهمان دار
hosted
مهمان دار
gatecrashers
مهمان ناخوانده
guests
مهمان کردن
guest-rooms
اطاق مهمان
guest-room
اطاق مهمان
guest room
اطاق مهمان
guest chamber
اطاق مهمان
inhospitable
مهمان ننواز
hosts
مهمان دار
hosting
مهمان دار
rest house
مهمان سرا
treats
مهمان کردن
i was under his roof
مهمان او بودم
guest computer
کامپیوتر مهمان
bidden guest
مهمان خوانده
guest
مهمان کردن
treat
مهمان کردن
treated
مهمان کردن
hosteler
مهمان دار
inhospitableness
مهمان ننوازی
visitors
دیدن کننده مهمان
hospitably
از روی مهمان نوازی
inhospitably
بدون مهمان نوازی
visitor
مهمان رسمی نظامی
visiter
دیدن کننده مهمان
goest operating system
سیستم عامل مهمان
inhospitality
فقدان مهمان نوازی
visitor
دیدن کننده مهمان
visitors
مهمان رسمی نظامی
to keep an open house
مهمان نواز بودن
keep an open house
مهمان نواز بودن
invited
مهمان کردن وعده دادن
We are expecting guests for dinner .
برای شام مهمان داریم
Please be my guest.
خواهش می کنم مهمان من با شید
open doored
در خانه باز مهمان نواز
invites
مهمان کردن وعده دادن
hospitable
غریب نواز مهمان نوازانه
invite
مهمان کردن وعده دادن
wear out one's welcome
<idiom>
مهمان دو روزه عزیز است
That evening we had company .
آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
When in Rome, do as the Romans do!
<idiom>
خود را به آداب و رسوم کشور مهمان وفق بده.
to eat salt with a person
باکسی نان ونمک خوردن مهمان کسی بودن
roll out the red carpet
<idiom>
برای خوشآمد فرش زیرپای مهمان پهن کردن
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
clans
خانواده
gens
خانواده
menage
خانواده
wife
خانواده
ilk
خانواده
family
خانواده
clan
خانواده
households
خانواده
families
خانواده
household
خانواده
home visit
بازدید خانواده
goodman
بزرگ خانواده
gas family
خانواده گاز
font family
خانواده فونت
type font
خانواده حروف
culex
خانواده پشه
culicidae
خانواده پشه
ecomania
بیزاری از خانواده
extended family
خانواده گسترده
family budget
بودجه خانواده
family expenditure
هزینه خانواده
family law
حقوق خانواده
family of computers
خانواده کامپیوترها
family structure
ساخت خانواده
family therapy
خانواده درمانی
schizogenic family
خانواده اسکیزوفرنی زا
sheik
رئیس خانواده
subfamily
خانواده فرعی
the girls
دخترهای یک خانواده
zinnia
خانواده گل اهاری
to maintain one's family
خانواده خود را
turnicidae
خانواده بلدرچین
turnix
خانواده بلدرچین
penates
خدایان خانواده
lanthanide series
خانواده لانتانیدها
matronymic family
خانواده مادرنامی
member of a family
عضو خانواده
mustelidea
خانواده سمور
patriarchate
ریاست خانواده
patronymic family
خانواده پدرنامی
bring home the bacon
<idiom>
نانآور خانواده
crustaceous
خانواده خرچنگ
crustaceans
خانواده خرچنگ
accipitres
خانواده لاشخوران
actinide series
خانواده اکتینیدها
apiaceae
خانواده چتریان
crustacean
خانواده خرچنگ
royalty
از خانواده سلطنتی
motorola 000 family
خانواده موتورولا
arachnida
خانواده کارتنه
batrachia
خانواده غوکان
royalties
از خانواده سلطنتی
broken home
خانواده گسیخته
broken homes
خانواده گسیخته
nuclear families
خانواده هستهای
paterfamilias
بزرگ خانواده
paterfamilias
سالار خانواده
familial
مربوط به خانواده
strips
موسس خانواده
family planning
تنظیم خانواده
patriarchs
رئیس خانواده
patriarch
رئیس خانواده
nuclear family
خانواده هستهای
sheiks
رئیس خانواده
horseflesh
خانواده اسب
clannishness
خانواده پرستی
family doctors
پزشک خانواده
consanguine family
خانواده هم خون
clansman
عضو خانواده
nation
خانواده طایفه
nations
خانواده طایفه
computer family
خانواده کامپیوتر
conjugal family
خانواده زن و شوهری
sheikh
رئیس خانواده
sheikhs
رئیس خانواده
family doctor
پزشک خانواده
matriarch
رئیسه خانواده
matriarchs
رئیسه خانواده
citrus
خانواده مرکبات
crustacea
خانواده خرچنگ
circuit family
خانواده مداری
cruciferae
خانواده چلیپاییان
mangroves
خانواده شاه پسند
patriarch
رئیس خانواده یا طایفه
salicaceous
وابسته به خانواده بید
saltbush
خانواده گیاهان قازایاغی
patriarchs
رئیس خانواده یا طایفه
born in the purpule
عضو خانواده سلطنتی
urticaceous
وابسته به خانواده گزنه
royalties
اعضای خانواده سلطنتی
royalty
اعضای خانواده سلطنتی
wear the pants in a family
<idiom>
رئیس خانواده بودن
to return to the fold
[family]
به خانواده خود برگشتن
He left his family in Europe .
خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
family man
مرد خانواده - دوست
mangrove
خانواده شاه پسند
viverrine
خانواده گربه زباد
canine
وابسته به خانواده سگ سگ مانند
pyralidid
خانواده بزرگی ازپروانه ها
lady beetle
سوسک خانواده Coccinellidae
nabidae
خانواده کک و ساس و حشرات
nabid
خانواده کک و ساس و حشرات
materfamilas
مادر خانواده کدبانو
ganoidei
خانواده سگ ماهی مینافلسان
family size
تعداد افراد خانواده
lobelia
خانواده گیاهان لوبلیا
cetaceous
وابسته به خانواده بال
acalephe
خانواده گزنه دریایی
lady bird
سوسک خانواده Coccinellidae
acarina
خانواده کرم جرب
napoleonic
وابسته به خانواده ناپلئون
apiaceous
وابسته به خانواده چتریان
family planning programs
برنامههای تنظیم خانواده
family planning
برنامه ریزی خانواده
cycas
گیاه از خانواده سیکاس
family men
مرد خانواده - دوست
styloipodium
ته خامه گیاهان خانواده هویج
A curse has been laid on the family .
خانواده لعنت شده یی است
cimex
سرخک خانواده ساس وسرخک
habit family hierarchy
سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
leguminous
وابسته به خانواده پروانه اسایان
plantagenet
خانواده سلطنتی پلانتاژنت انگلیس
pteridophyte
گیاهان اوندی خانواده سرخس
pteridophyta
گیاهان اوندی خانواده سرخس
to provide for one's family
خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
gadoid
وابسته به خانواده ماهی روغن
convolvulaceous
وابسته به خانواده نیلوفرپیچ پیچکی
clannishly
مانند یک خانواده یاقبیله دراتحاد
feverweed
دستهای از گیاهان خانواده بوقناق
santalaceous
وابسته به تیره یا خانواده صندل
crocodilian
وابسته به خانواده تمساح یانهنگ
tudor
خانواده سلطنتی تودور درانگلیس
stuart
خانواده سلطنتی قدیم انگلستان
I am the bread winner of the family .
نان آور خانه ( خانواده ) هستم
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family .
مادر بزرگمان مرد خانواده است
koala
کوالا جانوری استرالیایی از خانواده خرسها.
aaron's beard
گیاهی از خانواده هوفاریقون بنام hypericumcalycinum
koalas
کوالا جانوری استرالیایی از خانواده خرسها.
ferula
خانواده انقوزه وشقاقل و رازیانه ومانندانها
gasteropod
حیوانات ناعمه خانواده راب یاحلزون
vestal
روستایی وابسته به الهه کانون خانواده
maccabees
خانواده میهن پرستان مکابی یهود
sequoia
سرخ چوب که ازدختان خانواده کاج
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com