Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
fill up
خاکریزی نمودن
Other Matches
fill
خاکریزی
embankments
خاکریزی
fills
خاکریزی
earth filling
خاکریزی
embankment
خاکریزی
filling up
خاکریزی کردن
slope of embankment
شیروانی خاکریزی
drain embankment of dam
خاکریزی زهکش سد
filling
بتونه خاکریزی
fillings
بتونه خاکریزی
to f.with earth
خاکریزی کردن
earthworks
خاکریزی وخاکبرداری
aggrade
خاکریزی کردن
soil for filling up
خاک برای خاکریزی
embankment condition
حالت یا شرائط خاکریزی
to fill in
نوشتن خاکریزی کردن
selected fill
مصالح انتخابی برای خاکریزی
berm
خاکریزی پله مانندی که در دو طرف کانال به صورت مورب ریخته میشود
anthill
خاکریزی که مورهنگام لانه سازی در اطراف لانه خود ایجاد میکند
seemed
نمودن
shows
نمودن
seems
نمودن
seem
نمودن
showed
نمودن
show
نمودن
dont
نمودن
dost
نمودن
to gain any ones ear
نمودن
showŠetc
نمودن
abstract
نمودن
abstracting
نمودن
abstracts
نمودن
animadvert
نمودن
animalize
نمودن
curtails
مختصر نمودن
curtailing
مختصر نمودن
sending
ارسال نمودن
curtailed
مختصر نمودن
arraign
احضار نمودن
acquit
نمودن برائت
anneal
بادوام نمودن
curtail
مختصر نمودن
cater
فراهم نمودن
catered
فراهم نمودن
catering
فراهم نمودن
caters
فراهم نمودن
friend
یاری نمودن
friends
یاری نمودن
authorise
مجاز نمودن
assimilatc
مقایسه نمودن
impeached
احضار نمودن
impeaches
احضار نمودن
dissociating
تفکیک نمودن
impeaching
احضار نمودن
acquits
نمودن برائت
acquitting
نمودن برائت
to humble oneself
افتادگی نمودن
affix
اضافه نمودن
affixed
اضافه نمودن
affixes
اضافه نمودن
affixing
اضافه نمودن
install
منصوب نمودن
installing
منصوب نمودن
installs
منصوب نمودن
double
مضاعف نمودن
doubled
مضاعف نمودن
abates
رفع نمودن
abated
رفع نمودن
impeach
احضار نمودن
dusk
تاریک نمودن
abate
رفع نمودن
sketches
رسم نمودن
send
ارسال نمودن
doubled up
مضاعف نمودن
sends
ارسال نمودن
accommodate
تطبیق نمودن
accommodated
تطبیق نمودن
accommodates
تطبیق نمودن
sketched
رسم نمودن
sketch
رسم نمودن
misrepresentation
بد ارائه نمودن
plot
رسم نمودن
waives
اغماض نمودن
standardizes
استاندارد نمودن
standardize
استاندارد نمودن
standardising
استاندارد نمودن
standardises
استاندارد نمودن
standardised
استاندارد نمودن
abating
رفع نمودن
sorting
مرتب نمودن
sums
خلاصه نمودن
sum
خلاصه نمودن
instal
منصوب نمودن
indorsation
تصویب نمودن
adjust
تسویه نمودن
adjust
تصفیه نمودن
account
محاسبه نمودن
plotted
رسم نمودن
waived
اغماض نمودن
waive
اغماض نمودن
dissociate
تفکیک نمودن
plots
رسم نمودن
depilate
ازاله مو نمودن از
imprisons
حبس نمودن
numeralization
عددی نمودن
microjustification
ریزتراز نمودن
digitizing
دیجیتالی نمودن
dissociates
تفکیک نمودن
standardizing
استاندارد نمودن
mirroring
معکوس نمودن
imprison
حبس نمودن
imprisoning
حبس نمودن
stock piling
ذخیره نمودن
index
اندکس فهرست نمودن
indexes
اندکس فهرست نمودن
compass
مدارچیزی راکامل نمودن
bashing
دست پاچه نمودن
frequency stabilization
پایدار نمودن فرکانس
indexed
اندکس فهرست نمودن
sign a waiver
قبول اغماض نمودن
deciphers
کشف رمز نمودن
deciphered
کشف رمز نمودن
decipher
کشف رمز نمودن
receipts
اعلام وصول نمودن
pontify
خودرا مقدس نمودن
magnetic tape sorting
مرتب نمودن با نوارمغناطیسی
receipt
اعلام وصول نمودن
price fixing
ثابت نمودن قیمت
rebuilds
تجدید بنا نمودن
reciprocate
مقابله به مثل نمودن
hedges
کسب مصونیت نمودن
bestialize
جانور خوی نمودن
rebuild
تجدید بنا نمودن
anticlimax
بیان قهقرایی نمودن
committing
متعهدبانجام امری نمودن
committed
متعهدبانجام امری نمودن
commits
متعهدبانجام امری نمودن
commit
متعهدبانجام امری نمودن
anticlimaxes
بیان قهقرایی نمودن
reciprocated
مقابله به مثل نمودن
reciprocates
مقابله به مثل نمودن
bash
دست پاچه نمودن
accoutre
با تجهیزات اماده نمودن
hedged
کسب مصونیت نمودن
hedge
کسب مصونیت نمودن
bashes
دست پاچه نمودن
cornering the market
قبضه نمودن بازار
brutalization
حیوان صفت نمودن
bashed
دست پاچه نمودن
credit insurance
بیمه نمودن اعتبار
palpate
لمس کردن امتحان نمودن
suppliers rating
درجه بندی نمودن فروشنده ها
comparmentalize
به قسمتهای مجزا تقسیم نمودن
brassage
هزینه مشکوک نمودن شمش
depone
عزل نمودن گواهی دادن
to something against risk
چیزی را از خطر حفظ نمودن
zapping
پاک نمودن قسمتی از برنامه
zapped
پاک نمودن قسمتی از برنامه
zap
پاک نمودن قسمتی از برنامه
find and replace
پیدا کردن و جایگزین نمودن
to be i. with an idea
فکری در کسی تاثیر نمودن
glamorization
پر زرق و برق و فریبا نمودن
alphanumeric sort
مرتب نمودن الفبا عددی
instate
برقرار کردن منصوب نمودن
japanize
بسبک ژاپونی تزئین نمودن
disinfest
حشرات موذی را دفع نمودن
condition
شرط نمودن شایسته کردن
zaps
پاک نمودن قسمتی از برنامه
supplying
تامین موجودی عرضه نمودن
accentuate
اهمیت دادن برجسته نمودن
accentuated
اهمیت دادن برجسته نمودن
accentuates
اهمیت دادن برجسته نمودن
accentuating
اهمیت دادن برجسته نمودن
annihilate
از بین بردن خنثی نمودن
annihilated
از بین بردن خنثی نمودن
annihilates
از بین بردن خنثی نمودن
annihilating
از بین بردن خنثی نمودن
depose
عزل نمودن خلع کردن
deposing
عزل نمودن خلع کردن
immersing
غوطه ور کردن شناور نمودن
immerses
غوطه ور کردن شناور نمودن
supply
تامین موجودی عرضه نمودن
supplied
تامین موجودی عرضه نمودن
texture
دارای بافت ویژهای نمودن
textures
دارای بافت ویژهای نمودن
adjusting
تسویه نمودن مطابق کردن
adjusting
تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusts
تسویه نمودن مطابق کردن
adjusts
تصفیه نمودن تنظیم کردن
immerse
غوطه ور کردن شناور نمودن
immersed
غوطه ور کردن شناور نمودن
delineate
ترسیم نمودن معین کردن
delineated
ترسیم نمودن معین کردن
glamorising
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorize
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorized
فریبا نمودن طلسم کردن
extrapolates
قیاس کردن استقراء نمودن
glamorizes
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizing
فریبا نمودن طلسم کردن
extrapolate
قیاس کردن استقراء نمودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com