Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
ash volcanic
خاکستر انش نشان
Other Matches
cinder
خاکستر خاکستر کردن
cinders
خاکستر خاکستر کردن
ash
خاکستر شدن خاکستر
sinter
خاکستر
ash
خاکستر
ashes
خاکستر
slag
خاکستر
incinerate
خاکستر کردن
pumicite
خاکستر اتشفشانی
incinerated
خاکستر کردن
ash
خاکستر کردن
incinerates
خاکستر کردن
ash tire
خاکستر گرم
wood ash
خاکستر چوب
cinderous
خاکستر مانند
potass
شخار خاکستر
fly ash
خاکستر بادی
incinerating
خاکستر کردن
fly ash
خاکستر پرا
tuff
خاکستر اتشفشانی
black ash
خاکستر سیاه
potash
شخار خاکستر
ash-pit
خاکستر دان
gleed
خاکستر گرم
slag
درده خاکستر
ashpit
چاله مخصوص خاکستر
ember
اخگر خاکستر گرم
cirerar yurn
فرف خاکستر مرده
ash-chest
خاکستر نگه دار
embers
اخگر خاکستر گرم
flyash
خاکستر حاصل از زغال سنگ
columbarium
جای نگهداری خاکستر مردگان
to d. down a fire
اتش رازیر خاکستر کردن
urn
گلدان یا فرف محتوی خاکستر مرده
urns
گلدان یا فرف محتوی خاکستر مرده
ashen
شبیه خاکستر مربوط به چوب درخت زبان گنجشک
cinerarium
[گلدان یا ظرف زیبا شبیه جعبه برای نگهداری خاکستر مردگان]
bone china
چینی فراتاب و فریف که از رس سفید و خاکستر استخوان درست شده است
puncuation
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garters
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary
خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
scarry
دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
silver star
نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
fettling
شن یاکلوخهای که درته کوره می ریزند تا انرا محافظت کند خاکستر ته کوره
poniter
نشان دهنده نشان گیرنده
marking
نشان دار سازی نشان
markings
نشان دار سازی نشان
flags
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
chemical wash
کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
supervisory
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
mark
نشان کردن نشان
marks
نشان کردن نشان
ground resolution
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
indicator
نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
altitude azimuth
عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
impressed
نشان
insignia
نشان
trace
نشان
cicatricle
نشان
show
نشان
impress
نشان
badges
نشان
cicatricial
نشان
cicatrice
نشان
targetted
نشان
targets
نشان
caret
نشان
traces
نشان
targetting
نشان
shows
نشان
badge
نشان
targeted
نشان
showed
نشان
targeting
نشان
target
نشان
attributing
نشان
tracts
نشان
tract
نشان
ensign
نشان
ear mark
نشان
printless
بی نشان
indication
نشان
medals
نشان
refrigeratory
تب نشان
plaques
نشان
refrigerent
تب نشان
emblems
نشان
hallmark
نشان
hallmarks
نشان
emblem
نشان
attributes
نشان
shew
نشان
attribute
نشان
savorŠetc
نشان
medal
نشان
plaque
نشان
symbol
نشان
traceless
بی نشان
trackless
بی نشان
benchmarks
نشان
untitled
بی نشان
vexillum
نشان
signal
نشان
signaled
نشان
ensigns
نشان
symptom
نشان
symptoms
نشان
brand
نشان
branding
نشان
brands
نشان
benchmark
نشان
banners
نشان
banner
نشان
signalled
نشان
traced
نشان
vestigial
نشان
tallying
نشان
grammalogue
نشان
indice
نشان
indicium
نشان
insigne
نشان
unmarked
بی نشان
tally
خط نشان
tally
نشان
tallies
خط نشان
tallies
نشان
tallied
خط نشان
ikons
نشان
icons
نشان
tallied
نشان
tallying
خط نشان
slur
نشان
vestige
نشان
vestiges
نشان
chalk
نشان
chalked
نشان
chalking
نشان
chalks
نشان
gong
[British E]
نشان
slurs
نشان
slurring
نشان
slurred
نشان
awarding
نشان
token
نشان
scores
نشان
presages
نشان
impressing
نشان
scored
نشان
presaged
نشان
score
نشان
mark
نشان
awards
نشان
stamp
نشان
award
نشان
awarded
نشان
stamps
نشان
presaging
نشان
tracked
نشان
tokens
نشان
impresses
نشان
tracks
نشان
bench mark
نشان
track
نشان
marks
نشان
presage
نشان
hash mark
خط نشان
icon
نشان
rule
نشان راه
sight
نشان کردن
evince
نشان دادن
exerted
نشان دادن
demarcated
نشان گذاردن
demarcating
نشان گذاردن
antiphlogistic
اماس نشان
demarcate
نشان گذاردن
demarcates
نشان گذاردن
exerting
نشان دادن
sights
نشان کردن
honor
درجه نشان
indicates
نشان دادن
evinced
نشان دادن
field mark
نشان میدان
rune
نشان مرموز
mementos
نشان یاداور
vision
یا نشان دادن
mementoes
نشان یاداور
visions
یا نشان دادن
index fingers
انگشت نشان
index finger
انگشت نشان
exhibitive
نشان دادنی
expansion orbit
مدار نشان
standards
نشان پرچم
standard
نشان پرچم
file mark
نشان پرونده
aims
نشان هدف
aimed
نشان هدف
aim
نشان هدف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com