English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 12 (3 milliseconds)
English Persian
May the wrath of God overtake you . خدا کمرت بزند
Other Matches
Let him speak his pices. let him have his say. Let him state his case. بگذار حرفش را بزند
fly in the ointment <idiom> یک چیز کوچک که شادی را بههم بزند
he has no enterprise دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
the greenish hue of blue حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
The bus stopped for fuel [ to get gas] . اتوبوس نگه داشت تا بنزین بزند.
without lifting a finger بدون اینکه به چیزی دستی بزند [اصطلاح روزمره]
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
iron rations جیره بسیارکم که سربازفقط هنگام ضرورت سخت میتواندبان دست بزند
snookered وضع گوی که بازیگر نمیتواند مستقیما به گوی موردنظر ضربه بزند
unfriendly act هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
Mamihlapinatapai نگاهی که ۲ نفر با یکدیگر به اشتراک میگذارند که در آن هردو میخواهند و مایلند که طرف مقابل حرفی بزند ولی هیچ کدامشان نمیخواهند آغاز کنند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com