Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (33 milliseconds)
English
Persian
to tear down a building
خراب کردن ساختمانی
to pull down a building
خراب کردن ساختمانی
to demolish a building
خراب کردن ساختمانی
Other Matches
faulted
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fault
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
to tear down a building
متلاشی کردن ساختمانی
to pull down a building
متلاشی کردن ساختمانی
to demolish a building
متلاشی کردن ساختمانی
dud
ترقه خراب هرچیز خراب
to plan a building
نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
ratten
بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
to do for
خراب کردن
undoes
خراب کردن
demolishes
خراب کردن
demolishing
خراب کردن
to cut up
خراب کردن
bungles
خراب کردن
make havoc with
خراب کردن
cut up
خراب کردن
demolished
خراب کردن
demolish
خراب کردن
wrack
خراب کردن
corrupts
خراب کردن
to take down
خراب کردن
vitiate
خراب کردن
demonish
خراب کردن
vitiated
خراب کردن
vitiates
خراب کردن
botching
خراب کردن
unbuild
خراب کردن
botches
خراب کردن
botch
خراب کردن
to play the deuce with
خراب کردن
dilapidate
خراب کردن
to bring to nought
خراب کردن
vitiating
خراب کردن
to mull a mull of
خراب کردن
demolitions
خراب کردن
bungle
خراب کردن
impaired
خراب کردن
botched
خراب کردن
destroy
خراب کردن
muddles
خراب کردن
impair
خراب کردن
destroying
خراب کردن
bungled
خراب کردن
destroys
خراب کردن
impairs
خراب کردن
bungling
خراب کردن
impairing
خراب کردن
corrupt
خراب کردن
muddling
خراب کردن
muddled
خراب کردن
marring
خراب کردن
undo
خراب کردن
pull down
خراب کردن
to lay in ruin
خراب کردن
take down
خراب کردن
go to pot
<idiom>
خراب کردن
to break down
خراب کردن
to make a hash of
خراب کردن
demolition
خراب کردن
amortize
خراب کردن
corrupting
خراب کردن
disfigure
خراب کردن
disfigures
خراب کردن
disfigured
خراب کردن
overtumble
خراب کردن
muddle
خراب کردن
marred
خراب کردن
mar
خراب کردن
corrupted
خراب کردن
disfiguring
خراب کردن
raze or rase
بکلی خراب کردن
to do up
خانه خراب کردن
side out
خراب کردن سرویس
over run
خراب کردن در هم نوردیدن
double foult
خراب کردن پی در پی دوسرویس
batter
خراب کردن خمیر
to crock up
خراب کردن یاشدن
batters
خراب کردن خمیر
To spoilt things . To mess thing up .
کارها را خراب کردن
undermine
از زیر خراب کردن
undermined
از زیر خراب کردن
to bring to ruin
خانه خراب کردن
to wreck
کاملا خراب کردن
undermines
از زیر خراب کردن
hand out
خراب کردن سرویس اسکواش
unmake
بهم زدن خراب کردن
deteriorate
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorated
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorates
خراب کردن روبزوال گذاشتن
frustrate
فکر کسی را خراب کردن
deteriorating
خراب کردن روبزوال گذاشتن
frustrates
فکر کسی را خراب کردن
frustrating
فکر کسی را خراب کردن
muck
خراب کردن زحمت کشیدن
to break aset
خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
to torpedo
خراب کردن
[برنامه یا نقشه]
To get damaged . To become defective .
عیب کردن ( خراب شدن )
simple leg ride
شگک خراب کردن حریف
ram
سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
rams
سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
boot
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
rammed
سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
overwrite
و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
foul up
<idiom>
با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
lay waste
<idiom>
خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
wreck
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wrecks
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wrecking
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
ruinate
خراب کردن منهدم کردن
ruins
خراب کردن فنا کردن
destroys
خراب کردن معدوم کردن
devastate
خراب کردن تاراج کردن
devastates
خراب کردن تاراج کردن
to pull down
خراب کردن بی بنیه کردن
destroying
خراب کردن معدوم کردن
destroy
خراب کردن معدوم کردن
ruining
خراب کردن فنا کردن
ruin
خراب کردن فنا کردن
sick
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sickest
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
corrupt
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupts
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupting
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupted
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
langrel
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langridge
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrage
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
building line
بر ساختمانی
constructional
ساختمانی
structurally
ساختمانی
structural
ساختمانی
organic
ساختمانی
trapdoors
فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoor
فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
member
جزء ساختمانی
structural timber
الوار ساختمانی
site
زمین ساختمانی
to found a building
ساختمانی بینادکردن
ashlar
سنگ ساختمانی
structural steel
فولاد ساختمانی
contractors yard
واحد ساختمانی
building sites
کارگاه ساختمانی
components
جزء ساختمانی
timber
چوب ساختمانی
building site
کارگاه ساختمانی
contractors plant
ماشینهای ساختمانی
construction joints
درزهای ساختمانی
Construction works .
عملیات ساختمانی
construction joint
درز ساختمانی
ashler
سنگ ساختمانی
grillage
شبکه ساختمانی
building material
مصالح ساختمانی
building operations
عملیات ساختمانی
basic unit assembly group
گروه ساختمانی
site
کارگاه ساختمانی
members
جزء ساختمانی
building work
کار ساختمانی
monumentality
عظمت ساختمانی
structural draftsman
نقشه کش ساختمانی
structural crack
ترک ساختمانی
structural concrete
بتن ساختمانی
structual engineering
مهندس ساختمانی
structrual steelwork
فولاد ساختمانی
structrual stability
استحکام ساختمانی
structrual stability
ثبات ساختمانی
sited
زمین ساختمانی
component
جزء ساختمانی
sites
کارگاه ساختمانی
building unit
واحد ساختمانی
site office
دفتر ساختمانی
sites
زمین ساختمانی
site building
زمین ساختمانی
sited
کارگاه ساختمانی
artificial stone
سنگ ساختمانی
structural joints
درزهای ساختمانی
basic construction unit
واحد ساختمانی
structural drawing
نقشه ساختمانی
constructive
مفید ساختمانی
structural factor
ضریب ساختمانی
building limes
اهک ساختمانی
structural member
عضو ساختمانی
masonry lining
پوشش با مصالح ساختمانی
material testing laboratory
ازمایشگاه مصالح ساختمانی
material storage area
انبار مصالح ساختمانی
masonery
مصالح ساختمانی سنگتراشی
intelligent building
[ساختمانی با سرویس هوشمند]
construction cost index
شاخص هزینه ساختمانی
public works
کارهای ساختمانی همگانی
home wiring
سیم کشی ساختمانی
light weight unit
واحد ساختمانی سبک
constitutive
تشکیل دهنده ساختمانی
fabrique
[ساختمانی در محوطه باغ]
sidewalk superintendent
نافر عملیات ساختمانی
structural transformation
تغییر شکل ساختمانی
pattern construction drawing
الگوی نقشههای ساختمانی
structural steel sheet
ورق فولاد ساختمانی
ashlar
سنگ ساختمانی تراشیده
building machinery
ماشین الات ساختمانی
sheer plan
نقشه ساختمانی ناو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com