English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
sticky charge خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
Other Matches
sympathetic detonation انفجاری که دراثر انفجار مواد منفجره دیگررخ میدهد
detonatable قابل انفجار
detonable قابل انفجار
explosive قابل انفجار
powder kegs چیز قابل انفجار
powder keg چیز قابل انفجار
explosives مواد قابل انفجار
service mine مین قابل انفجار
strip تخلیه موادخطرناک یا قابل انفجار
one hook مدار انفجاری که فقط به یک عامل انفجاری نیاز دارد مدار یک عامله
war head قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
first fire mixture خرج انفجاری یا چاشنی انفجاری سریع العمل چاشنی اولیه
contact burst preclusion ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
water injection پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
implosion weapon جنگ افزار اتمی حساس قابل انفجار با تجزیه اتمی
command detonated منفجر شونده از راه دور قابل انفجار با فرمان دور
scissoring 1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
burning train مسیر انفجار سیکل انفجار
blast line مسیرموج انفجار خط موج انفجار
explosive train مدار انفجار مسیر انفجار
chemical horn مکانیسم انفجار مین صوتی مکانیسم انفجار شیمیایی
eruptional انفجاری
eruptive انفجاری
volcanic انفجاری
forging burst اهنگری انفجاری
detonating fuse فیوز انفجاری
brisance ضربه انفجاری
booby trap تله انفجاری
ignitor فتیله انفجاری
blow out fuse فیوز انفجاری
booby-trapping تله انفجاری
booby-trap تله انفجاری
blasting fuze ماسوره انفجاری
blasting fuse اتشباری انفجاری
booby-traps تله انفجاری
blasting gelatin ژلاتین انفجاری
fireball گلوله انفجاری
fireballs گلوله انفجاری
booby-trapped تله انفجاری
primacord فتیله انفجاری
burst force نیروی انفجاری
destructor چاشنی انفجاری
bloomed رشد انفجاری
explosive power توان انفجاری
bloom رشد انفجاری
explosive rivet پرچ انفجاری
shrapnel shell گلوله انفجاری
blooms رشد انفجاری
explosive train فتیله انفجاری
explosive bolt پیچ انفجاری
explosive bolt سه راهی انفجاری
detonating cord فتیله انفجاری
bursting charge بار انفجاری
shrapnel گلوله انفجاری
explosive welding جوشکاری انفجاری
demolition belt کمربند انفجاری
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
mining effect اثر انفجاری مین
explosive forming شکل دادن انفجاری
plaster charge خرج انفجاری افشان
booby-traps تله انفجاری کردن
booby-trapped تله انفجاری کردن
booby-trap تله انفجاری کردن
combination circuit مدار انفجاری مرکب
booby trap تله انفجاری کردن
booby-trapping تله انفجاری کردن
actuate به کارانداختن سیستم انفجاری مین
destructor منفجر کننده عامل انفجاری
trap mine مین تله انفجاری شده
boobytrapped mine مین تله انفجاری شده
close-fitting چسباندن
cementation چسباندن
adhibit چسباندن
glutinate چسباندن
concatenate چسباندن
close fitting چسباندن
gummed چسباندن
gum چسباندن
sellotaped چسباندن
sellotape چسباندن
to sew on چسباندن
paste چسباندن
pasted چسباندن
pastes چسباندن
pasting چسباندن
sellotapes چسباندن
agglutinate : چسباندن
stick چسباندن
gums چسباندن
sellotaping چسباندن
gumming چسباندن
render safe بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
weapon alpha نوعی خرج انفجاری عمقی موشکی
seal محکم چسباندن
gluing چسباندن چسبیدن
tags اتیکت چسباندن به
tag اتیکت چسباندن به
glues چسباندن چسبیدن
agglutination عمل چسباندن
cut and paste بریدن و چسباندن
knock together بهم چسباندن
seals محکم چسباندن
conglutinate بهم چسباندن
glue چسباندن چسبیدن
glueing چسباندن چسبیدن
chug صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
egg بمب انفجاری قوی که بوسیله هواپیماپرتاب میشود
chugging صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugged صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugs صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
crater analysis تجزیه و تحلیل قیف انفجار تجزیه و تحلیل قیف حاصله از انفجار گلوله ها
attaches وصل کردن چسباندن به
pasted نوعی شیرینی چسباندن
to stick on [to] چسباندن [روی چیزی]
To stick a poster on the wall. اعلان به دیوار چسباندن
post fix در پایان واژه چسباندن
fasten چسباندن سفت شدن
attach چسباندن الصاق کردن
fastened چسباندن سفت شدن
fastens چسباندن سفت شدن
attaches چسباندن الصاق کردن
attach وصل کردن چسباندن به
attaching چسباندن الصاق کردن
pastes نوعی شیرینی چسباندن
to glue on [to] چسباندن [روی چیزی]
pasting نوعی شیرینی چسباندن
attaching وصل کردن چسباندن به
compaction عمل بهم چسباندن
cements سمنت کردن چسباندن
cementing سمنت کردن چسباندن
cemented سمنت کردن چسباندن
cement سمنت کردن چسباندن
paste نوعی شیرینی چسباندن
monroe effect اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
bond متصل کردن چسباندن اتصال
binds چسباندن صحافی کردن ودوختن
to put a slur on any one لکه بدنامی بکسی چسباندن
bind چسباندن صحافی کردن ودوختن
to paste something with paper کاغذ روی چیزی چسباندن
scarfing چسباندن دو قطعه به یکدیگربه وسیله چسب
set tiles فرش کردن یا چسباندن کاشی بدیوار
bonding چسباندن دو یا چند قطعه چوبی توسط چسب
to put a notice on a door اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
page عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
paged عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
pages عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
bill posters کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
bill poster کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
binds چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
bind چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
pops انفجار
detonations انفجار
blastment انفجار
blow out انفجار
pop انفجار
popped انفجار
eruption انفجار
blow-up انفجار
detonation انفجار
blast انفجار
blasting انفجار
blasts انفجار
explosion انفجار
burst انفجار
blow up انفجار
blow-ups انفجار
bursts انفجار
displosion انفجار
explosions انفجار
plosion انفجار
brisance انفجار
POW صدای انفجار
aerial burst انفجار هوایی
yield بازده انفجار
explosion proof پوشش ضد انفجار
yielded بازده انفجار
POWs صدای انفجار
busts انفجار ترکیدگی
busting انفجار ترکیدگی
busted انفجار ترکیدگی
detonation انفجار ضربهای
bust انفجار ترکیدگی
detonations انفجار ناگهانی
time of disintegration زمان انفجار
sympathetic detonation انفجار القایی
swooper انفجار دار
gust انفجار فوت
detonations انفجار ضربهای
gusts انفجار فوت
detonation انفجار ناگهانی
misfires گیر در انفجار
detonative اماده انفجار
explosive force نیروی انفجار
explosive force قدرت انفجار
combustion chamber اطاق انفجار
combustiblity قابلیت انفجار
crackle صدای انفجار پی در پی
explosiveness قابلیت انفجار
fire time زمان انفجار
crackled صدای انفجار پی در پی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com