English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
To go to great expenses . خرج زیادی را متحمل شدن
Other Matches
he inherited a large fortune دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
sufferer متحمل
sufferers متحمل
sustainer متحمل
sustained متحمل شدن
obtrudes متحمل شدن بر
pass through متحمل شدن
obtruded متحمل شدن بر
obtrude متحمل شدن بر
defrays متحمل شدن
tolerant شخص متحمل
bolsterup متحمل شده
obtruding متحمل شدن بر
tolerantly شخص متحمل
defraying متحمل شدن
defrayed متحمل شدن
defray متحمل شدن
stick out متحمل شدن
sustains متحمل شدن
sustain متحمل شدن
undergone متحمل چیزی شدن
undergoes متحمل چیزی شدن
undergo متحمل چیزی شدن
put-up متحمل شدن برگزیدن
put up متحمل شدن برگزیدن
undergoing متحمل چیزی شدن
to sustain a loss متحمل خسارت شدن
probable error خطای متحمل [ریاضی]
ultimate bearing capacity حداکثر فشار متحمل پی
bearing support تکیه گاه متحمل بار
incurring متحمل شدن وارد امدن
incur متحمل شدن وارد امدن
incurs متحمل شدن وارد امدن
incurred متحمل شدن وارد امدن
To incur some heavy expenses. مبلغی غلتیدن (متحمل یا متضرر شدن )
To experience great hardships. سختیها ومشقات بسیاری را تجربه کردن (متحمل شدن )
working lead بار یا نیرویی که ساختمان یاجزیی از ان هنگام کارکردمعمولی متحمل میشود
landing wires سیمهایی برای متحمل شدن نیروهای وارد بر سازه هواپیما در حال فرود
lift wire سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift strut پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
disclaimer عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimers عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
nimiety زیادی
numerousness زیادی
greatness زیادی
profoundness زیادی
profuseness زیادی
redundance زیادی
supervacaneous زیادی
to a large extent تا حد زیادی
enormousness زیادی
muchness زیادی
unduly زیادی
immenseness زیادی
infiniteness زیادی
excessiveness زیادی
excrescent زیادی
excrescential زیادی
extremeness زیادی
frequentness زیادی
immoderacy زیادی
heaviness زیادی
inordinacy زیادی
intenseness زیادی
profoundly زیادی
greatly به زیادی
undue زیادی
immensity زیادی
abundance زیادی
surplus زیادی
surpluses زیادی
superfluity زیادی
overly زیادی
hugeness زیادی
superfluous زیادی
extras زیادی
extra- زیادی
extra زیادی
excess زیادی
intensity زیادی
excesses زیادی
wealth زیادی
fuzz ball گوشت زیادی
for long مدت زیادی
extensiveness کثرت زیادی
exorbitance زیادی افراط
hyperacidity زیادی اسید
overweight وزن زیادی
overblance زیادتی زیادی
distichiasis مژگان زیادی
gaudery پیرایههای زیادی
over production محصول زیادی
interleaf برگ زیادی
inordinateness زیادی بی اندازگی
to a degree تادرجه زیادی
increscent زیادی توسعه
riffraff زیادی توده
clog زیادی پرکردن
outgrowth گوشت زیادی
largely تا درجه زیادی
clogs زیادی پرکردن
clogged زیادی پرکردن
excesses مقدار زیادی از چیزی
it was a مبلغ زیادی بود
intensity of gravity شدت با زیادی جاذبه
No small number of ... تعداد زیادی [از مردم]
kajillion [slang] تعداد بسیار زیادی
extra موضوعی که زیادی است
redun dantly بطور زائدیا زیادی
long a go مدت زیادی پیش
excess مقدار زیادی از چیزی
You have given me too much. زیاد ( زیادی ) به من دادی
it will not take long مدت زیادی نمیخواهد
oversale پیش فروش زیادی
to shoot one's mouth off <idiom> زیادی حرف زدن
over estimation زیادی درنظر گرفتن
outgrwth برامدگی گوشت زیادی
odd come short زیادی باقی مانده
growths گوشت زیادی تومور
I incurred a heavy loss. ضرر زیادی کردم
so خیلی باین زیادی
many of them عده زیادی از انها
long ago مدت زیادی پیش
extra- موضوعی که زیادی است
extras موضوعی که زیادی است
growth گوشت زیادی تومور
quite a number of people عده زیادی از مردم
make a bundle <idiom> پول زیادی درآوردن
Quite a few people ... تعداد زیادی [از مردم]
make a killing <idiom> پول زیادی درآوردن
go out of one's way <idiom> تلاش زیادی کردن
exairesis برش اندام زیادی
go on <idiom> زیادی صحبت کردن
To cover (traverse)long distances. مسافت زیادی راطی کردن
He is bound to come. احتمال زیادی دارد که بیاید
splurge on something <idiom> پول زیادی خرج کردن
Do you have an extra pen to lend me? یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
I have lost a lot of blood. خون زیادی از من رفته است
ring bone استخوان زیادی در بخولق اسب
quickly بدون مصرف زمان زیادی
much sugar was left قند زیادی باقی ماند
polypus گوشت زیادی ساقه دار
it takes much room فضای زیادی را اشغال میکند
lose one's shirt <idiom> پول زیادی را از دست دادن
it makes a t. difference تفاوت خیلی زیادی نمیکند
surpluses مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
compact چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacting چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
surplus مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
compacts چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
hyperacid حاوی مقدار زیادی اسید
excess demand تقاضای زیادی مازاد تقاضا
Suffering many privations . محرومیتهای زیادی رامتحمل شدن
compacted چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
You are sure a dead ringer for muy brother. تو قطعا شباهت زیادی با برادر من داری.
We have two books extra. دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
to pad a sentence جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
surcharge اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
to overdose a patient داروی زیادی به بیمار دادن یاخوراندن
surcharges اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
super numerary نفر یا سرباز اضافه برسازمان یا زیادی
A big crowd surged into the streets. جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
polyposis دچاری بگوشت زیادی یابواسیر لحمی
I made a lot of profit in the deal . دراین معامله فایده زیادی بردم
It seems I am not welcome (wanted) here. مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
To stint . To be cheese - paring . گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
new broom sweeps clean <idiom> شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
put on one's thinking cap <idiom> زمان زیادی روی چیزی فکر کردن
pay through the nose <idiom> برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to raise big problems for the country روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
There are not many amusements in this town. دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
The bus stop is no distance at all . ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
to face a serious problem for the country مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
labour intensive industry صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
I cant see much difference in them. فرق زیادی بین آنها نمی بینم
lady's man مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
hard wheat گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است
zeroes کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
zero کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
normalization تابع نرمالساز عدد اعشاری که ارقام زیادی
ladies' men مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' man مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
zeros کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
blue chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue-chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
trouty دارای تعداد زیادی ماهی قزل الا
to occupy much space فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
digital research inc یک شرکت نرم افزاری که محصولات زیادی دارد
big fill افتادن تعداد زیادی از میله هابا گوی اول
This dictionary has many examples of how idioms are used . این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
eurytherm موجودی که دارای درجات حرارت مختلف و زیادی است
Tourists have stayed away in droves this summer. این تابستان دسته های زیادی از گردشگران نیامدند.
Looks likes he is asking for trouble . looks like he is sticking his neck out . مثل اینکه سرش به گردنش ( تنش ) زیادی می کند
slow moving کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
profound gangrene یعنی انکه گوشت زیادی را تباه کرده باشد
HRG توانایی نمایش تعداد زیادی پیکس در واحد مساحت
mass meeting انجمن یا مجمعی که از عده زیادی مردم تشکیل شود
all-rounder همه فنحریف, کسی که مهارتهای متنوع و زیادی دارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com