English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
liquidated damages خسارت عدم انجام تعهد مقطوع که بین متعاهدین مورد توافق قرارگیرد
Other Matches
considerations وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
consideration وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
colon محلی که مورد استعمار قرارگیرد و استعمارگران در ان ساکن شوند
colons محلی که مورد استعمار قرارگیرد و استعمارگران در ان ساکن شوند
exchange of notes نوعی ازموافقتهای سیاسی است که به وسیله مبادله اسنادی بامضمون واحد و حاوی مواردو مطالب مورد توافق طرفین متبادلین انجام میشود
approve توافق در مورد چیزی
approves توافق در مورد چیزی
approving توافق در مورد چیزی
honored انجام تعهد
honour انجام تعهد
honors انجام تعهد
honouring انجام تعهد
honoring انجام تعهد
honours انجام تعهد
honoured انجام تعهد
good performance bond guarntee وثیقه انجام تعهد
trespassing تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespasses تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespassed تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespass تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
undertakes توافق برای انجام کاری
undertake توافق برای انجام کاری
undertaken توافق برای انجام کاری
exchange of instruments of ratification مبادله اسناد دال بر تصدیق وتصویب موضوع مورد توافق یا تصویب معاهده
onerous property دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
collateral عین مرهونه مال گرویی وثیقه انجام تعهد
concerted action عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
captain a protest افهار نامه صادره از طرف مقامات بندر در مورد شرح کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده
board of conciliation هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
don't give up the day job <idiom> [در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت]
parties to a contract طرفین متعاهدین
the contracting parties طرفین متعاهدین
parties to the contract طرفین معامله یاتعهد متعاهدین
We have agreed in princeple . درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
certificate of damage تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
enewal of contract by tacit agreement تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
general average خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
warranty تضمین تعهد تعهد قانونی
warranties تضمین تعهد تعهد قانونی
ULA قطعهای که حاوی تعداد مدار منط قی جدا و دروازه هایی که سپس توسط مشتری وصل می شوند تا تابع مورد نظررا انجام دهند
subroutine بخشی از برنامه که تابع مورد نظر را انجام میدهد و در هر زمان از داخل برنامه اصلی قابل فراخوانی است
fixed مقطوع
interrupted مقطوع
lump sum قیمت مقطوع
lump sums قیمت مقطوع
amputee مقطوع العضو
fixed ماندنی مقطوع
net cash قیمت مقطوع
amputees مقطوع العضو
indemnity تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnities تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
contratual rent اجاره بهای مقطوع
lump sum freight هزینه حمل مقطوع
lump sum charter اجاره دربست به طور مقطوع
upset price کمترین بهای مقطوع درهراج
negative stagger ترتیب قرارگرفتن بالهای هواپیماهی دوباله بطوریکه لبه حمله بال پایینی جلوتراز بخش متنافر بال بالایی قرارگیرد
mandate حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی
quitrent اجازه مقطوع تیولدارجز به صاحب تیول
punitive damages خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
trust تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusts تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusted تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
claim for indemnification ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
contracting parties طرفین متعاهدین طرفین متعاقدین
subscribe تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automate نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failures انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure انجام ندادن کاری که باید انجام شود
high contracting parties طرفین معظمین متعاقدین طرفین معظمین متعاهدین
gurantee عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
retainers حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
retainer حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
guaranteed تعهد
bond تعهد
guarantees تعهد
warranty تعهد
assumes تعهد
commitment تعهد
assume تعهد
onus تعهد
contract تعهد
engagement تعهد
engagements تعهد
guarantee تعهد
committment تعهد
oblogation تعهد
obstriction تعهد
commitments تعهد
obligations تعهد
liabilities تعهد
undertaking تعهد
liability تعهد
obligation تعهد
assunption تعهد
mandated تعهد
mandate تعهد
mandates تعهد
mandating تعهد
sponsion تعهد
assurances تعهد
assurance تعهد
warranties تعهد
assumpsit تعهد
bank bond تعهد
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
undertake تعهد کردن
undertaken تعهد کردن
underwrites تعهد کردن
enterprise تعهد تجارت
fulfilment of an obligation اجرای تعهد
enterprises تعهد تجارت
underwrite تعهد کردن
substitution of an obligation تبدیل تعهد
take on تعهد کردن
recognizance تعهد نامه
subscriptions تعهد پرداخت
subscription تعهد پرداخت
substitution of a different obligation تبدیل تعهد
discharge of an obligation سقوط تعهد
without engagement فاقد تعهد
nonalignment عدم تعهد
to take on تعهد کردن
underwriting تعهد کردن
undertakes تعهد کردن
implied assumpist تعهد ضمنی
underwrote تعهد کردن
preengagement تعهد قبلی
subscribers تعهد کننده
peremptory undertaking تعهد قاطع
warranty تعهد کننده
breach of an obligation تخلف از تعهد
fulfilment of an obligation ایفاء تعهد
mature obligation تعهد حال
subscriber تعهد کننده
termination of an obligation انقضاء تعهد
extinction of an obligation انقضاء تعهد
underwritten تعهد کردن
covenant تعهد کردن
covenants تعهد کردن
committal تعهد الزام
liability to disease تعهد امادگی
warranties تعهد کننده
concerts توافق
accords توافق
accommodation توافق
bands توافق
band توافق
concord توافق
maladapted بی توافق
to come to an understanding توافق
accommodations توافق
consents توافق
consented توافق
consent توافق
consenting توافق
coincidence توافق
coincidences توافق
concurrence توافق
accorded توافق
accord توافق
keeping توافق
concert توافق
commensurableness توافق
settlement توافق
settlements توافق
commensurability توافق
rapport توافق
conciliation توافق
agreement توافق
adaptation توافق
adaptations توافق
consistency توافق
analogies توافق
concent توافق
agreements توافق
analogy توافق
liability تعهد موجودی بانکی
promissory وابسته به تعهد یا قول
bond تعهد موافقت نامه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com