Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
flag
خسته شدن دونده دراخر مسابقه
flags
خسته شدن دونده دراخر مسابقه
Other Matches
underdistance
روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
catalectic
یک سبب کم دراخر
catalexis
وتد ناقص دراخر شعر
wayworn
خسته و مانده در اثر سفر خسته و کوفته
overweary
زیاده خسته کردن خسته شدن
runner
دونده
runny
دونده
cursorial
دونده
runners
دونده
Runner
دونده
skull practice
کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
hooligans
مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligan
مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
marathoner
دونده دو ماراتون
orienteer
دونده دو صحرانوردی
tie up
بریدن دونده
front-runners
دونده پیشتاز
distance runner
دونده استقامت
distance man
دونده استقامت
front-runner
دونده پیشتاز
lanes
مسیر هر دونده
dashman
دونده سرعت
lane
مسیر هر دونده
front runner
دونده پیشتاز
road racer
دونده ماراتون
hurdler
دونده دو با مانع
sack race
مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
tug of war
مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن
on deck
دونده منتظر نوبت
sprinters
دونده دوهای سرعت
serpiginous
دونده جابجا شونده
sprinter
دونده دوهای سرعت
gressorial
وابسته به حشرات دونده
miler
دونده دو 0051 متر
staggers
خط اغاز مسیر هر دونده
stagger
خط اغاز مسیر هر دونده
metric miler
دونده دو 0051 متر
staggering
خط اغاز مسیر هر دونده
jogger
دونده با گامهای اهسته ومنظم
intermediate hurdler
دونده دو 004 متر با مانع
takeoffs
برخاستن هواپیما از جا کندن دونده
take off
بلند شدن دونده از زمین
takeoff
برخاستن هواپیما از جا کندن دونده
steeplechaser
دونده 003 متر با مانع
joggers
دونده با گامهای اهسته ومنظم
selling plater
اسب مسابقه قابل خرید پس از مسابقه
opener
مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
seniors
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
senior
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
match play
مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر
chop
کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
block the plate
موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
chopped
کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
handicaps
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
exhausted
خسته
aweary
خسته
wind broken
خسته
wearied
خسته
whacked
خسته
wearies
خسته
footworn
خسته
weary
خسته
tiredly
خسته
blown
خسته
tires
خسته
jaded
خسته
spent
خسته
played out
خسته
careworn
<adj.>
دل خسته
jadish
خسته
ennuied
خسته
tired
خسته
tire
خسته
wearying
خسته
washed out
خسته
washed-out
خسته
tiring
خسته
outworn
خسته
sear
خسته خشکاندن
dulls
خسته کننده
dulling
خسته کننده
dullest
خسته کننده
duller
خسته کننده
dulled
خسته کننده
fatigue
خسته کردن
seared
خسته خشکاندن
overworked
خود را خسته
way worn
خسته سفر
i am weary of writing
از نوشتن خسته
overworks
خود را خسته
it irks me
خسته شدم
overworking
خود را خسته
tire
خسته کردن
way worn
خسته راه
tiring
خسته کردن
tires
خسته کردن
insipid
خسته کننده
dull
خسته کننده
sears
خسته خشکاندن
harasses
خسته کردن
fatigues
خسته شدن
fatigue
خسته شدن
dead alive
خسته کننده
fatigued
خسته کردن
forwearied
خسته فرسوده
forworn
وامانده خسته
fatigued
خسته شدن
fag
خسته کردن
fags
خسته کردن
fatigues
خسته کردن
fatiguing
خسته کننده
harass
خسته کردن
to knock up
خسته شدن
to do up
خسته کردن
he seems to be tired
خسته بنظرمیرسد
overstrain
خسته کردن
tired of writing
خسته از نوشتن
pest house
خسته خانه
pesthouse
خسته خانه
prosish
خسته کننده
he seems to be tired
خسته مینماید
bore
خسته کردن
blah
خسته کننده
monotonous
خسته کننده
fatig
خسته کننده
bore
خسته کننده
bores
خسته کردن
run ragged
<idiom>
خسته شدن
played out
<idiom>
خسته ،از پا درآمده
neurasthenia
خسته روانی
bores
خسته کننده
indefatigable
خسته نشدنی
overwork
خود را خسته
stump
خسته وکوفته
stumped
خسته وکوفته
stumping
خسته وکوفته
stumps
خسته وکوفته
fatigable
خسته شدنی
lagging
خسته کننده
jade
خسته کردن
tedious
خسته کننده
weed out
<idiom>
خسته شدن از
irking
خسته شدن
fatiguable
خسته شدنی
tiresome
خسته کننده
exhausting
خسته کننده
uninteresting
خسته کننده
wearisome
خسته کننده
irks
خسته شدن
weariful
خسته کننده
zonked
کاملا خسته
irk
خسته شدن
worn out
خسته و کوفته
strains
خسته کردن
wearing
خسته کننده
strain
خسته کردن
worn-out
خسته و کوفته
irked
خسته شدن
dragway
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragstrip
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
quadrangular meet
مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
jade
یابو یا اسب خسته
he seems to be tired
بنظرمیایدکه خسته است
nerve wrack
خسته کننده اعصاب
longueur
قسمت خسته کننده
langorous
خسته سستی اور
play out
خسته کردن ماهی
longsome
مطول خسته کننده
prolixly
بطور خسته کننده
gruelling
خسته کننده فرساینده
nerve-racking
خسته کننده اعصاب
nerve racking
خسته کننده اعصاب
grueling
خسته کننده فرساینده
i am tired of that
از ان کار خسته شدم
tire out
<idiom>
خیلی خسته شدن
to overstrain oneself
خود را خسته کردن
I was so tired that …
آنقدر خسته بودم که ...
to overwork oneself
خود را خسته کردن
wearisomely
بطور خسته کننده
wear out
کاملا خسته کردن
unwearied
بانشاط خسته نشده
waste one's breath
زبان خود را خسته کردن
exhaust
خسته کردن ازپای در اوردن
used up
تمامامصرف شده زیاد خسته
exhausts
خسته کردن ازپای در اوردن
overworking
خسته کردن به هیجان اوردن
dead tired
<idiom>
خیلی خسته واز پا افتاده
world-weary
بیزارازجهان بیزاراززندگی خسته از زندگی
climb the wall
<idiom>
از محیط خسته وعصبانی شدن
world weary
بیزارازجهان بیزاراززندگی خسته از زندگی
overwork
خسته کردن به هیجان اوردن
do in
<idiom>
خسته شدن ،از پای درآمدن
I'm tired of it.
<idiom>
ازش بریدم.
[من و خسته ام کرده.]
I'm sick of it.
<idiom>
من و خسته ام کرده.
[ازش بریدم.]
overworked
خسته کردن به هیجان اوردن
prolix
خسته کننده روده دراز
do not waste your breath
خودتان را بیخود خسته نکنید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com