Dictiornary-Farsi | خستگی نا پذیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (10 milliseconds)

English	Persian
inexhaustible	خستگی نا پذیر
weariless	خستگی نا پذیر


Search result with all words

fatig	خستگی پذیر
fatigable	خستگی پذیر
fatiguable	خستگی پذیر
Other Matches

mixable	امیزش پذیر امتزاج پذیر
ascendable	تفوق پذیر فراز پذیر
repairable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
reparable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendible	تفوق پذیر فراز پذیر
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
ennui	خستگی
tiredness	خستگی
weariness	خستگی
fatigued	خستگی
fatigues	خستگی
fatigue	خستگی
boredom	خستگی
stressing	خستگی
stress	خستگی
stresses	خستگی
dark burn	خستگی
age	خستگی
exhaustion	خستگی
fatigue limit	حد خستگی
ages	خستگی
fatigues	خستگی کوفتگی
refreshments	رفع خستگی
principal stress	خستگی اصلی
fatiguing	خستگی اور
langorous	خستگی اور
fatigues	خستگی فرسودگی
magnetic fatigue	خستگی مغناطیسی
mean stress	خستگی متوسط
refreshment	رفع خستگی
muscular fatigue	خستگی عضلانی
to stretch one's legs <idiom>	خستگی درکردن
compressive stress	خستگی فشاری
eyestrain	خستگی چشم
tedium	خستگی دلتنگی
secondary stress	خستگی فرعی
fatigue	خستگی کوفتگی
thermal fatigue	خستگی حرارتی
irksome	خستگی اور
tangential stress	خستگی مماسی
exhautless	خستگی ناپذیر
unwearying	خستگی ناپذیر
taedium vitae	خستگی اززندگی
tadium	خستگی از عمر
fatigueability	خستگی پذیری
shrinkage stress	خستگی فرامد
fatigue test	ازمون خستگی
fatigue test	ازمایش خستگی
fatigue strength	استحکام خستگی
tired to death	مانندمرده از خستگی
indefatigability	خستگی ناپذیری
tired	بیزار خستگی
circumferential stress	خستگی دایرهای
eye strain	خستگی چشم
unwearied	خستگی درکرده
fatigueless	خستگی ناپذیر
drainless	خستگی ناپذیر
fatigue	خستگی فرسودگی
fatigued	خستگی کوفتگی
fatigued	خستگی فرسودگی
indefatigable	خستگی ناپذیر
tensile stress	خستگی کششی
tiredly	بیزار خستگی
wearily	از روی خستگی
psychasthenia	خستگی روانی بی تصیمی
to unbend oneself	رفع خستگی کردن
trachle	سبب خستگی یا دردسر
tireless	خستگی ناپذیر نافرسودنی
To be exhausted.	از پا افتادن ( خستگی مفرط )
tensile fatigue test	ازمایش کشش- خستگی
transverse fatigue test	ازمایش خستگی عرضی
acopic	دافع خستگی و کوفتگی
shrinkage stress	خستگی جمع شدگی
I am deae beat . I am tired out .	از خستگی دارم غش می کنم
permissible stress	خستگی قابل قبول
palmograph	خستگی نگار دستی
nervous prostration	سستی پی خستگی اعصاب
neurasthenic	وابسته به ضعف یا خستگی پی ها
inexhaustibly	بطور خستگی ناپذیر
to rest up	خوب خستگی در کردن
he did not turn a hair	هیچ خستگی وانمودنکرد
irksomely	بطور خستگی اور
indefatigably	بطور خستگی ناپذیر
perk up <idiom>	بعد از خستگی پرانرژی بودن
borer	ملول کننده خستگی اور
conk out <idiom>	بعلت خستگی به خواب رفتن
restraint	نیروی خستگی یا فرسایش بار
fatigue testing machine	دستگاه ازمایش کننده خستگی
restraints	نیروی خستگی یا فرسایش بار
he is not quite rested	خوب رفع خستگی نکرده
neurasthenic	دچار خستگی یاضعف اعصاب
refreshed	از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshes	از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refresh	از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
high cycle fatigue	خستگی ناشی از لرزشهای بافرکانس زیاد
to refresh oneself	تغییر ذائقه دادن رفع خستگی کردن
low cycle fatigue	خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
pliable	خم پذیر
soluble	حل پذیر
solvable	حل پذیر
cleavable	رخ پذیر
pi acceptor	پی پذیر
programmable read only memory	حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
remediable	چاره پذیر
healable	درمان پذیر
partible	بخش پذیر
remediable	گزیر پذیر
spottable	لکه پذیر
improvable	بهبود پذیر
improvably	اصلاح پذیر
revocable	ابطال پذیر
incondensable	ناچگال پذیر
resolvable	تفکیک پذیر
impressible	تاثیر پذیر
incompressible	تراکم نا پذیر
spoilable	فساد پذیر
figurable	شکل پذیر
doable <adj.>	صورت پذیر
sequacious	نصیحت پذیر
flexible cable	کابل خم پذیر
severable	تفکیک پذیر
semi solvable	نیم حل پذیر
fixable	ثبات پذیر
shapeable	شکل پذیر
fusible	گداز پذیر
gaugeable	پیمایش پذیر
generable	زایش پذیر
rotatable	چرخش پذیر
glass jaw	بوکسوراسیب پذیر
fissionable	شکافت پذیر
fissile	شکاف پذیر
flxible	خمش پذیر
increasable	افزایش پذیر
liquefiable	گداز پذیر
magnetizable	مغناطیس پذیر
perturbable	اشوب پذیر
maintainable	نگهداشت پذیر
miscible	امیزش پذیر
miscible	امتزاج پذیر
infusible	گداز نا پذیر
mutable	تغییر پذیر
open cheque	چک انتقال پذیر
pacifiable	تسکین پذیر
plunderable	چپاول پذیر
placative	تسکین پذیر
passible	فساد پذیر
penetrable	رخنه پذیر
perfectible	کمال پذیر
placable	دلجویی پذیر
pilable	انحنا پذیر
limitable	محدودیت پذیر
irresoluble	تجیزیه نا پذیر
irremeable	برگشت نا پذیر
remediable	درمان پذیر
regulable	تنظیم پذیر
indemonstrable	اثبات نا پذیر
refutable	تکذیب پذیر
reflexible	انعکاس پذیر
reducible	تقلیل پذیر
reclaimable	ادعا پذیر
indocile	تعلیم نا پذیر
protean	شکل پذیر
inexpugnable	شکست نا پذیر
inextensible	تمدید نا پذیر
inflamable	اشتعال پذیر
precipitable	تعلیق پذیر
protractile	امتداد پذیر
proton acceptor	پرتون پذیر
inoculable	تلقیح پذیر
proprotionable	تناسب پذیر
pervious	نفوذ پذیر
stainable	لکه پذیر
feasible <adj.>	انجام پذیر
achievable <adj.>	اجرا پذیر
doable <adj.>	اجرا پذیر
executable <adj.>	اجرا پذیر
feasible <adj.>	اجرا پذیر
practicable <adj.>	اجرا پذیر
workable <adj.>	اجرا پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا پذیر
makeable <adj.>	اجرا پذیر
contrivable <adj.>	اجرا پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا پذیر
manageable <adj.>	اجرا پذیر
workable <adj.>	انجام پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام پذیر
makeable <adj.>	انجام پذیر
manageable <adj.>	انجام پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام پذیر
practicable <adj.>	انجام پذیر
executable <adj.>	امکان پذیر
workable <adj.>	امکان پذیر
executable <adj.>	صورت پذیر
workable <adj.>	صورت پذیر
executable <adj.>	انجام پذیر
makable <adj.>	امکان پذیر
makable <adj.>	صورت پذیر